Montag, 6. April 2009

گزارش از فونیکس5- ایران و سی سال انقلاب

ترجمه از ملیحه رهبری

بازار و ملا و قدرت


Stoff, Mullahs, und die Macht
رویدادهای تاریخی


ایران: سی سال انقلاب اسلامی
گزارش از:
PHOENIX
قسمت پنجم
بعد از انقلاب اسلامی روحانیت، بازار را به خاطر خدماتش، حمایت و پشتیبانی کرد! راه های واردات و صادرات را برای آنها هموارکرد. تجار عمده (در صنف های مختلف) توانستند رشد کنند و ثروتمند تر شوند و سرمایه گذاری های جدیدتر کرده و توانستند وضعیت اقتصادی در آینده را به دست گیرند و صاحبان قدرت اقتصادی شوند. برعکس آنها تجار کوچک هستند.آنها که مغازه ای در بازار دارند و اغلب نیز درآمد بسیار محدودی دارند و شانس خود را در بازار، از دست داده اند. در بازار مغازه های کوچک که ورشکست شده و بسته شده اند، دیده می شوند.کلا کنترل اقتصادی ای بر بازار وجود ندارد.
تأثیر و نفوذ و عامل بازار آزاد جهانی هم در موقعیت آنها( خٌرده سرمایه دار) مؤثر است. در بازارٍ فعلی، پارچه یا لباس های وارداتی بسیار ارزان تر از تولیدات داخلی هستند و با آن رقابت می کنند و توی سر قیمت تولیدات داخلی می زند. حدس زده می شود که در حال حاضر 60% پارچه های موجود در بازار وارداتی هستند. یا فی المثل یک مانتوی تهیه شده در چین به قیمت 4 یورو وارد می شود( نیروی کار ارزان) و در حالی که تهیه آن در ایران به قیمت 10 یورو تمام می شود زیرا مزد کارگر گران تر است!
در مصاحبه با آقای فریبرز رازدان( (Fariborz Raesedaneکه متخصص و محقق در امور اقتصادی و استاد دانشگاه اما ممنوع التدریس است، نسبت به اقتصاد آینده مملکت به آخوندها و بازاری ها بدبین است و او می گوید:« من فکر نمی کنم که فساد موجود و مشکلات اقتصادی در مملکت در آینده توسط اصلاح طلبان(دوران خاتمی) حل شود. صاحبان قدرت سیاسی(کٌنزرواتیوها=آخوندها) و بازاریان(تجار عمده و صاحبان اصلی سرمایه) خود عامل به وجود آمدن تمام این مسایل و مشکلات شده اند. آنها تمام نهادها و ارگان های مملکت از نظامی تا انتظامی تا مالی و تا نفت و تمام ثروت های مملکت را در دست خود گرفته یا در آنها نفوذ دارند و مسؤل خرابی وضع مملکت هستند. رهبر اصلاح طلب ها آقای خاتمی اگر می خواست اصلاحی بکند باید جرأت می کرد و این اصل مطلب را رو در رو با مردم در میان می گذاشت.»
به دیدن یکی از کارخانه های نساجی(کاشان) در 300 کیلومتری تهران می رویم. این کارخانه 70 سال پیش تأسیس شده است و تولیدات آن ملافه و پارچه های نخی و.. است. بسیاری از دستگاه ها کهنه هستند و برخی کار نمی کنند و راکت هستند اما مسؤلین کارخانه مانع می شوند که ما از آنها فیلمبرداری کنیم. کارخانه سه بخش دارد و از بزرگترین کارخانه های پارچه بافی درایران است. برخی از قسمت ها ماشین های مدرن دارند مثل بخش های بسته بندی یا حمل و نقل کالا اما در بخش تولید ماشین ها قدیمی هستند. به جای 12 هزار متر، 6 هزار متر روزانه تولید دارند زیرا برخی دستگاه ها خراب هستند. سالیان است که ماشین ها نو نشده اند و کار ماشین ها باید توسط کارگر ان و با دست کنترل شوند و به کارگر زیادی نیاز دارد و به همین دلیل گران تر تمام می شوند. در مقام رقابت فی المثل در چین زمان درازی است که تولید پارچه با ماشین های تمام اتوماتیک انجام می گیرد. به همین دلیل و با توجه به بازار آزاد جهانی، تولیدات ایران قدرت رقابت با کالای وارداتی را ندارند. علاوه برآن 3500 کارگر همین کارخانه به مدت یکسال است که حقوق دریافت نکرده اند. همه آنها یک شغل دوم هم دارند که از آن پول در می آورند.
به همراه یک تاجر دیگر بازار محمدصادق مشایخ به یکی از انبارهای پارچه های وارداتی در نزدیکی تهران میرویم. او از وضعیت اسفبار اقتصادی شکوه کرده و می گوید:« می بایست کارخانه های پارچه بافی تأسیس می شدند یا ماشین ها تعمیر می شدند تا ما نیازمند به ورود کالا نبودیم اما این کارها نشده اند و عده ای مقصر هستند اما نمی دانیم که کی هستند. چند سال است که ورود کالای خارجی آزاد شده بدون آنکه ضوابطی داشته باشد. ما معتقدیم که یک دست های قدرتمند و ناشناخته ای دخالت دارند که اوضاع ما اینقدر خراب است. ضد انقلاب پشت جریان است. کسانی که فقط به منافع خود توجه دارند.» این مطلب که این قدرت کی است او نمی گوید اما حقیقت امر این است که بخش اعظمی از واردات قاچاق وارد می شوند. در همین انبار به ما گفته می شود که همه کالاها کنترل شده هستند اما به ما اجازه فیلمبرداری از بخش هایی را نمی دهند.آقای مشایخ می گوید:« افراد صاحب نفوذ و صاحبان قدرت، وارد کنندگان اصلی کالای قاچاق هستند . افراد با نفوذ که روابط خوب با خارج دارند. در همینجا کالاهای قاچاق از کانال هایی وارد می شود که گمرک نداده اند. و به هرقیمت که دلشان بخواهد کالا را می فروشند.» از او می پرسیم که چرا کنترل نمی شود وچرا واردکنندگان مالیات نمی دهند؟ او جواب می دهد:« من یک کاسب بیچاره بیشتر نیستم و از کجا می توانم به سؤال شما پاسخ دهم! باید از مأموران گمرک بپرسید که مسؤل این کار هستند. مرزهای ایران بسیار طولانی هستند. کالای قاچاق از طریق مرز وارد می شود. و قاچاقچی ها دارای قدرت فوق تصوری هستند.»
واضح است که در بین قاچاقچی ها تجار عمده هم هستند ولی نه کاسب یا پارچه فروش بیچاره. خیلی از بازاری ها به محافظه کاران( آخوندها) بدبین هستند و از آنها حمایت نمی کنند. آقای فریبرز رازدان می گوید:« بخشی از تجار عمده بازار، نفوذ ملاها را پشت خود دارند و با قدرت آخوندها، با هم هستند. رفٌرمیستها یا اصلاح طلب که با این قدرت(مذهبی= اقتصادی) مخالف است، پشتیبانی بازار و به ویژه حمایت مالی بازار را از دست می دهند.»
در این بخش گزارش با نسل بعدی بازار وارد گفتگو می شویم. این نسل ناچار شده که راه دیگری در پیش گیرد.آقای محمد حسینی یک مهندس در رشته محیط زیست و در بخش حیات و تنوع زیست، است. در رشته خودش که به آن علاقه بسیار هم دارد هیچ شغلی نیافته است و درآمدی ندارد. پدرش مغازه را به او واگذار کرده است. سه سال است که در بازار کار می کند. او از همین طریق درآمد نسبتا خوبی دارد که حتی به کارهای تحقیقی خود می تواند با خرج خودش ادامه دهد. او چندان علاقه ای به مراسم عزاداری یا مراسم سنتی مذهبی که نسل قبلی بازار به شدت دنبال آن هستند، از خود نشان نمیدهد. او در همین بازار هم با صاحبان قدرت( محافظه کاران=آخوندها) مشکل دارد و چند بار دعوایشان شده است. او می گوید:« شیوه سنت قدیمی بازار بد نیست اما بالآخره باید بازار بپذیرد که روش های نو باید جانشین روش های کهنه شوند تا رشد اقتصادی به وجود بیآید. باید تغییرات و آمیزه ای از روش های سنتی و روش های مدرن انجام گیرد. بازار کانون یک قدرت فعال اقتصادی است اما افراد سیاسی مختلف آن را تحت نفوذ خود گرفته اند و این امر به بازاری ها فشار می آورد. باید با توجه به شرایط فعلی جهانی و وجود بازار آزاد، باید برنامه ریزی اقتصادی انجام گیرد باید ضوابط برای کالاهای وارداتی و حمایت از تولیدات داخلی انجام گیرد تا به رشد اقتصادی دست یافت.» این امر که در بازار سنت های کهنه و سیستم های قدیمی جای خود را به سیستم های پیشرفته تر و نو تری بدهد، فقط یک خواسته مردم در بازار نیست، در تمام ایران و در تمام زمینه ها مردم خواهان این تغییر هستند.
پایان بخش دوم
WWW.SWR.de
2004

بخش سوم گزارش فونیکس

محمود احمدی نژاد

در جنگ قدرت داخلی در ایران احمدی نژاد برنده بزرگ بود چون مردم نمی خواستند به رفسنجانی رأی بدهند.
در سالروز انقلاب بهمن ماه او پس از انتخاب شدنش، به خارجی ها هشدار می دهد که در امور ایران دخالت نکنند. او می گوید:« به ما می گویید که تحریم می کنیم و به شما نمی فروشیم، خوب نفروشید! جوانان ما خودشان بهتر از شما تکنولوژی و غنی سازی اٌرانیوم و... را می دانند. ما می توانیم تمام نیازهای مملکت را خودمان برآورده کنیم.» او به مردم میگوید:« انرژی هسته ای حق مسلم ملت ماست.» او انتقاد به خارجی ها می کند ومردم شعار مرگ برآمریکا میدهند و او تلاش دارد که اولا مردم را پشت برنامه های خودش بیآورد و ثانیا با بحث انرژی اتمی، جوانان را به صحنه بیآورد و با صحبت از حق مردم ایران، داخل وخارج را رادیکالیزه کند. امسال به نسبت سال قبل جوانان بیشتری(حتی دختران جوان که حجاب اسلامی هم ندارند!) برای تظاهرات آمده اند و شعار مرگ برآمریکا می دهند. احمدی نژاد با موضوع جنگ بر سر انرژی هسته ای، اسلام و ملیت را در یک مسیر جدید( برای جمهوری اسلامی) انداخته و و با تحریک و دامن زدن به احساسات مردم آنها را میلیتریزه(بسیج) و وارد نیروی بسیج کند و کلا یک شرایط جدیدی ایجاد می کند که روحانیت و به ویژه خامنه ای سعی می کند که در این موقعیت پیچ های قدرت خود را سفت کنند.
به این ترتیب او نه تنها سران انقلاب اسلامی و خامنه ای بلکه بسیج و نیروهای انتظامی را هم پشت خود بیآورد.او در مناقشات خارجی و جنگ خارجی، روی نیروی نظامی حساب باز کرده و تهدیدات برای تغییر رژیم( عوض کردن) را پایین آورده است.
محمود احمدی نژاد سه سال پیش از طرف کنزرواتیوها (ملاها) با پشتیبانی آنها شهردار شهر تهران شد. شهری با 12 میلیون جمعیت که در عرض 12 سال هیچ رفٌرمی یا مدعیان رفٌرم نتوانستند، مشکلی از مشکلات مردم پایتخت را حل کنند.
احمدی نژاد شهردار تهران بود و صندوق های قرض الحسنه(سیاست کمک اجتماعی) برای مردم درست کرده بود. او خودش زندگی ساده ای داشت و از این موضوع استفاده کرد تا در انتخابات خود را حامی و پشتیبان مردم فقیر و بدبخت(مستضعف) نشان دهد. او ثروتمندان جمهوری اسلامی را محکوم می کرد و قول داده بود که اگر به قدرت برسد، مشکلات مردم و فقر را حل خواهد کرد و به همین دلیل، انتخابات را بٌرد.در پوستر های انتخاباتی او بر در و دیوار شعارهایی از قبیلٍ فردا نزدیک استیا شرط اول از مردم بودن و شرط دوم با مردم بودن، تبلیغ می شد. تا از قبل از رسیدن به ریاست جمهوری اکثر مردم او را نمی شناختند.کنزرواتیوها و ملاها و بسیجی ها از او حمایت کرده و به او رأی دادند. کسانی که او را انتخاب کردند، خواهان کار و بهبود شرایط زندگی و برخورداری از رفاه نسبی بودند. او در مصاحبه خود بعد از پیروزی در انتخابات با اعتماد به نفس در مصاحبه می گوید:«کسانی که به من رأی دادند، اسلام را انتخاب کردند و تصمیم گرفتند که عمل صالح برای رضای خدا انجام دهند و به خداوند نزدیک شوند.» برای خاتمی پیروزی او یک شوک بود. و بسیاری(طرفداران سیاست رفٌرم ) بعد از انتخاب، او را بسیار ضعیف می دانند اما خامنه ای علنا از او حمایت می کند. بلافاصله بعد از انتخاب او، آمریکا واکنش شدید نشان داد و او را از دانشجویانی که سفارت آمریکا را به گروگان گرفتند، معرفی کرد. به دنبال این خبر اروپا در برابر انتخاب او از همان اول، سرد رفتار کرد. در مراسمی که در تهران برای انتخاب احمدی نژاد برگزار شد، فقط رهبر سوریه حافظ اسد شرکت داشت. او هم خیلی زود تهران را ترک کرد زیرا فرش قرمز در خیابان برای او پهن شده بود. رییس جمهور هم اصلا حواسش به این مناسبات دیپلماتیک نبود و فقط دنبال اهداف اسلامی خودش بود.
احمدی نژاد بعد از انتخاب دوباره بساط انقلاب خمینی و انقلاب اسلامی و صدور آن به جهان را مطرح می کند. خامنه ای در سخنرانی به مناسبت انتخاب او می گوید:« دولت اسلامی، کشور اسلامی به وجود می آورد و وقتی که این کشور به وجود آمد، گسترش یافته و تمام جهان را در بر می گیرد.»
در مراسمی که احمدی نژاد در سازمان ملل شرکت و سخنرانی کرد، گفت:«1) جمهوری اسلامی تنها دموکراسی حقیقی در جهان است.2) ما رعایت حقوق بشر را لحظه ای از پیش چشم خود دور نمی کنیم.3) جمهوری اسلامی خود از بزرگترین مظلومان و از قربانیان در عملیات شیمایی بوده و ما باید از دست همه شکایت کنیم اما امروز در جایگاه اتهام قرار گرفته ایم.» به هنگام بازگشت او، طرفدارانش در فرودگاه منتظر او هستند. او به این هدف به سازمان ملل آمده بود که موقعیت خود را در داخل محکم کند. او در سخنرانی خود بعد از بازگشت، سعی میکند که به مردم حالی کند که فقط دشمنان انقلاب به او انتقاد دارند و خودش یا دولتش یا سیاست هایش عیبی ندارند. طرفدارانش در پای هواپیما شعارٍ روح رجایی آمد را می دهند! پس از بازگشت از سازمان ملل تظاهر می کند که این سفر یک دستاور و یک پیروزی بزرگ برای جمهوری اسلامی بوده است و حتی مدعی می شود که نور خدا( خود خدا) با او بوده است و در تلویزیون میگوید:« یکی از همراهان من، بعد از سخنرانی من در سازمان ملل، در حالی که گریه می کرد، به من گفت؛ بلافاصله که تو نام خدا را آوردی، عجیب بود که نوری تو را احاطه کرد که من از دیدن آن دگرگون شدم. بله! این نور را او دیده بود اما من خودم هم در تمام مدت سخنرانی وجود این نور را که من را احاطه کرده بود،احساس کردم.» او در حالی این اظهارات را علنی می گوید که بقیه حتی روحانیون هم به او و مسخره بودن این ادعا می خندند زیرا از آنهمه خبرنگار و دوربین در سازمان ملل، هیچکس دیگری این نور را ندیده و ضبط نکرده است!!
در سفری به قم با بخش بزرگی از روحانیون روبه رو هستیم که سابق با رژیم یا در رژیم در کارهای سیاسی بودند و حالا دیگر نیستند و کارهای دولت اسلامی را نه صالح بلکه ناصالح می دانند. مجلس خبرگان پٌر از ملای پیراست. در حالی می خواهند قدرت سیاسی را در دست داشته باشند که از هر سو هم، به تمام جهان حمله ور هستند.
اسلام و احساسات مذهبی مردم و رادیکالیزه کردن آن، هنوز هم برای حکومت آخوندی بزرگترین سلاحی است که سعی می کند با آن سیاست های خود در داخل و خارج و علیه مخالفانش را به پیش ببرد و میلیونها نفر را به صحنه می آورد. محمود احمدی نژاد هم مانور قدرتش را با همین مردمی که به صحنه می آورد، می دهد. در دوران احمدی نژاد، بسیج و دخالت آن در امور کشوری تقویت شده و در سیاست دخالت بیشتری می کند. حول موضوع استفاده از انرژی اتمی و تکنیک اتمی برای استفاده از سلاح، چند میلیون بسیجی به راه می اندازد. بیشتر هم از نیروی جوانان یا فناتیک های مذهبی حتی زنانی که آموزش سلاح دیده و حتی برای عملیات انتحاری( تصاویری از حماس یا حزب الله بر روی دیوارها در پشت سر آنها دیده می شوند.) آماده هستند!
احمدی نژاد برای پوشاندن مشکلات و ضعف های سیاسی جدی در داخل کشور که قادر به حل آنها نبود، از همان هفته های اول حکومت خود به موجودیت اسراییل حمله کرد.[جهان بدون صهیونیسم.] و گفت:« تردید ندارم که موج جدیدی از معنویت در جهان اسلام و موج جدیدی از بیداری در فلسطین، این لکه ننگ را از دامن اسلام پاک خواهد کرد.»
نخستین بار بعد از انقلاب اسلامی است که کسی هدف نابود کردن اسراییل توسط جمهوری اسلامی را مطرح می کند. حتی سیاستمداران قبلیٍ جمهوری اسلامی ایران، این کار را نکرده بودند. او با این سخنرانی و ایجاد وظایف مذهبی، مردم را دوباره به خیابان ها می کشاند.
سعید لیلا که یک ژورنالیست سابق در ایران است می گوید:« اظهارات احمدی نژاد به این دلیل است که اگر به گفته های او و عملی بودن آن در خاور میانه یا در فلسطین نگاه کنیم، می بینیم که وضعیت فلسطینی ها(سیاسی یا اجتماعی) با حرف های او هیچ تغییری نخواهد کرد و مؤثر نیست. بلکه او می خواهد با این حرف ها کنترل بیشتری بر اوضاع داخلی داشته باشد. به چه دلیل؟ اوضاع اقتصادی خراب تر از آن است که احمدی نژاد فکرش را می کرد. به همین دلیل می خواهد تقصیر را به گردن یک دشمن خارجی بیاندازد نه دولت خودش. تا بگوید اولا دشمن خارجی است و ثانیا همه مشکلات را آنها ایجاد می کنند.....اینگونه رادیکالیزه کردن ها برعکس به ایزولاسیون سیاسی با سایر دولت ها راه می برند.»
احمدی نژاد بعد از تشکیل دولتش، غنی سازی اٌرانیوم در اصفهان را به راه انداخت و گفت:« حق ملت ماست که از انرژی هسته ای برخوردار باشد. برنامه اتمی را برای صلح می خواهیم.» حتی در سخنرانی خود گفت:« به نظر ما در هر جای جهان که بمب اتم هست باید نابود شود. باید خواسته های ملت ها صلح آمیز برآورده شود و گفتگوی منطقی و دیالوگ و مذاکره و استفاده از عقل برای حل مشکلات جایگزین قدرت و زورگویی شود. به همین دلیل باید با یکدیگر گفتگو کنیم..» درست در همین زمان است که به دلیل جنجال برسر کاریکاتور حضرت محمد، از جانب هواداران دولت و طرفداران احمدی نژاد، سفارتخانه های خارجی مورد حمله و هجوم و آتش زدن قرار می گیرند! پلیس کار جدی ای نمی کند زیرا این دانشجوها لشکریان رییس جمهور هستند.
پس از این اتفاق، احمدی نژاد ملاقاتی با تمام سفرای کشورها دارد. این در حالی است که سفارت آمریکا بسته است ولی رابطه با آمریکا برای ایران حیاتی است اما احمدی نژاد از این واقعیت طفره رفته و می گوید:« همیشه گفته ام که زمانی که پول و سلاح در دنیا تعیین کننده سیاست باشد، به سرآمده است. دروان صلح رسیده و چاره دیگری وجود ندارد.»
اما تظاهر به صلح و آرامش کردن او ، هیچ تضمینی برای صلح نیست! از همه جا( تمام در و دیوارهای شهر و پوستر شهدا و تابلوی جانبازان جنگ و..) واز همه کارهای او مثل تقویت بسیج و ارتش و... بوی جنگ به مشام می رسد.
احمدی نژاد می خواهد در سیاست به ارزش های اولیه انقلاب اسلامی در سال 1979 برگردد و حتی تهدید یک جنگ جدید(به خاطر سلاح هسته ای) هم مانعی نیست که او را از برنامه هایش بازدارد. اما هیچکس نمی داند که آیا او این راه را تا به پایان تلخش خواهد رساند یا نه؟!
ادامه دارد...
ملیحه رهبری
6، ماه مارس، 2009
Eine Produktion des ZDF in zusammenarbeit mit arta
ZDF 2006
منبع :
www.phoenix.de
Historische Ereignice-30 Jahren Islamische Revolotion
تاریخ برنامه: اول فوریه 2009

Keine Kommentare: