Mittwoch, 22. April 2009

انتقام 2

 ترجمه: ملیحه رهبری


انتقام(2)

رویداد های تاریخی

FAREWELL –Angst der Rauche
فری ول- ترس از انتقام

قسمت دوم

در سال 1975میتروف در مسکو به لویی پان گا مرکز جاسوسی شوروی در مسکو برمی گردد . در این زمان او در کا گ ب پیشرفت کرده و موقعیتی دارد که استفاده از زندگی لوکس و امکانات بهتر به او اجازه داده می شود. امکانات در اختیارش گذاشته می شود. او در وزارتخانه تکنولوژی کار می کند و شغل خوبی دارد. کاگ ب به او یک آپارتمان لوکس و شرایط زندگی مانند سران کمیته (حزب) فراهم می کند. با همه اینها فکر و ذکر او به دنبال فرار از این سیستم چند چهره و به دنبال آزادی است که در پاریس آن را تجربه کرده بود.
میتروف در بازجویی می گوید: بازگشت به مسکو برای من بسیار دردناک بود. زیرا آدم زیر ضرب می رود که در پاریس تحت تأثیر و نفوذ فرهنگ و بورژوازی غرب بوده است وبعد هم به طور مستمر تحت کنترل قرار می گیرد وگویی که میکروب با خود آورده باشد در قرنطینه و در یک دوره آموزشی و تربیتی مجدد قرار می گیرد. که هدف ازآن ایجاد ترس و اضطراب مداوم در فرد وهمان سفت کردن پیچ و مهره های قدرتشان بود. با آنکه من در پاریس خیلی خوب(چه در کار تجارت و چه در جاسوسی) به کاگ ب خدمت کرده بودم و اسناد مهمی را تهیه کرده بودم اما دیگران مدال خدمت گرفتند و به من داده نشد. خوب این ( رفتار یا برخورد کا گ ب) خوشایند برای من ( یا به حق) نبود. پس از برگشتن به مسکو و تحت فشارهای خرد کننده ای که بودم سعی کردم که دوباره به غرب برگردم .»
پس از آنکه تقاضای ویزای او از کنسولگری فرانسه رد می شود او تصمیم به برقراری کنتاکت با ژاک پییرو می گیرد. ازطریق اداره خودش با خبر می شود که او برای شرکت در یک کار تجارتی به مسکو می آید.
ژاک پییرو:« من به مسکو وارد شده و در اتاقم بودم که تلفن زنگ زد. صدای آشنایی از پشت تلفن گفت؛ بیا پایین من اینجا منتظرت هستم. به کسی هم چیزی نگو. شناختمش و با علاقه رفتم پایین، سالن پر از جمعیت بود. او بدون آنکه به من نگاه کند از درب پشتی سالن از هتل خارج شد. به دنبالش رفتم و بعد در کنارش در اتومبیل نشستم. در آنجا کیف پولش را به من داد. باز کردم و نگاه کردم. کارت مشخصاتش تحت عنوان مأمور کا گ ب برای امنیت داخلی نوشته شده بود. من خواندم و کیف را به او برگرداندم. به من گفت؛ آیا باز هم حاضری که دوست من باشی؟ گفتم! معلومه! من هیچ اشکالی درآن نمی بینم. بعد یکدیگر را درآغوش گرفتیم. پرسید وقت داری، گفتم: بله ! گفت برویم منزل من. رفتیم. آنجا در مدخل ساختمان یک سرباز پست می داد و کنترل می کرد. او موضوع تردد را حل و فصل کرد و بدون مشکل بالا رفتیم. آپارتمانی در طبقه چهارم داشت. پس از وارد شدن به خانه با علاقه و شوق بسیار یکدیگر را درست و حسابی و دوستانه درآغوش گرفتیم و بسیار خندیدیم وبه سلامتی هم نوشیدیم. او در انتظار من بود و میز با غذاهای لذیذ روسی و حتی با خاویار از قبل آماده شده بود. زندگی مرفه و آپارتمان بزرگی داشت. وضعش خوب بود. به هنگام صرف ناهار او دوباره به یاد آن جریان که من کمکش کرده و او را نجات داده بودم افتاد و گفت: هرگز فراموش نمی کنم که چه فداکاری ای برای من کردی حتما یکروز آن را جبران می کنم. »
پس از آن ملاقات، آندو مستمر در بهترین بارهای مسکو یکدیگر را ملاقات می کنند ویک مناسبات عمیق دوستانه پیدا می کنند.[درگزارش نیامده است که دراین زمان یکی ازآنها جاسوس دو جانبه بوده باشد. بلکه دو دوست بودند]
در این سالها میتروف در کا گ ب ( در وزارتخانه ای که کار می کرد.) خوب رشد می کند و در موقعیتی بالا (شغلی) قرار میگرد که با اتومبیل لیموزین تردد می کند و راننده شخصی دارد. در این زمان اتفاقات خوب برای او می افتد و او به کانادا برای مأموریت می رود.
در سال 1974 او دوباره به خواسته اش رسیده و به غرب سفر می کند(جامعه یا محیط آزاد) تا در پوشش تجارت و داد و ستد کالا برای کا گ ب کار جاسوسی کند.
یکی از مسؤلین آن زمان حزب درباره او می گوید: میتروف درکانادا خیلی آشفته و به هم ریخته بود، هر بار که صبح او را ملاقات می کردم، ناشتا بود و شروع به نوشیدن مشروب می کرد. حتی در پشت فرمان هم می نوشید به همین دلیل مستمر تصادف می کرد. من مسؤل پرداخت هزینه ها و بیمه تصادفات بودم و مستمر باید هزینه تصادفات او را پرداخت می کردم. او در جلسات کمیته کم شرکت می کرد. در عرض نٌه ماه فقط پنج بار درجلسات حزب شرکت کرد ودر چهار جلسه کمیته شرکت نداشت که خطای سنگینی بود و دیسیپلین حزب را خدشه دار کرده بود و من وضع او را گزارش کردم که بعد از 9 ماه او دوباره به مسکو فراخوانده شد و همه ما(رفقای کمیته) در کانادا از شرش راحت شدیم.
میتروف به مرکز کاگ ب در جو سنو وا برگردانده شد. خودش میگوید:« چنین احساسی نداشتم که به وطنم بلکه به زندان برگردانده می شوم به ویژه که موقعیت و موضع من (درکا گ ب)هم خراب شده بود چون نتوانسته بودم به خواسته های حزبی(کا گ ب) پاسخ دهم. بدون برآوردن کردن خواسته های حزب(کا گ ب) رشد و پیشرفت آدم هم متوقف می شد.
با این حال کاگ ب ولش نمی کند و بعد از مدتی دوباره او در کاگ ب پٌستی میگیرد و مسؤل بالای یک بخش اطلاعات و تحلیل و آنالیز در کاگ ب می شود. در این دایره اطلاعاتی، جاسوسی در رابطه با علوم و تکنولوژی و اکتشافات و اختراعات و پیشرفته های صنعتی و کارخانجات و... خارج کشور(جاسوسی تکنولوژی غرب) انجام میگیرد. این دایره اطلاعاتی، یک ارتباطات وسیع با تمام جهان دارد. در این بخش اطلاعاتی، اسناد و مدارکی هست که نشان دهنده تحقیق و بررسی تسلیحاتی از تمام سلاح ها از سلاح هسته ای تا لیزر تا زیردریایی و هواپیمای جنگی و... سایر کشورهای جهان از طریق شوروی دزدیده می شوند وکلیه اسناد دزدیده شده موجود هستند.
شغل او یا دایره اطلاعاتی که او درآن کار می کند بسیار حساس است. در این زمان زنش هم در موزه کار می کند و درآمد خوبی دارند و به اصطلاح در موقعیتی هستند که به اصطلاح آدم حساب می شوند و در نظام یا سیستم حاکم به موقعیت یا موضعی در قدرت(موضع مسؤل در کمیته های خود) دست یافته اند اما این پٌست حساس هم تغییری در نارضایتی او از سیستم ایجاد نمی کند. [زیرا آزاد نیست. قید و بندهای سیستم و به ویژه شیوه های کنترل و فشار های کاگ ب از درون او را خرد کره است. در این زمان اعتقادی به ایدیولوژی مارکسیسم ندارد زیرا عملا پی برده است که این ایدیولوژی و اهداف انسانی آن وجود ندارد بلکه ماسک قدرت جای آن اهداف و ارزش های بشردوستانه سوسیالیستی را گرفته است و از ایدیولوژی نجات بشریت یک وسیله و ابزار برای قدرت طلبی برجهان از طریق قدرت نظامی و جنگ ستارگان و در نهایت امر برنامه جنگ اتمی برای نابودی کشورهای کاپیتالیستی گشته است. از سوی دیگر هم میلیون ها نفر انسان آزاده و فداکار هم در جهان(افراد و حتی دانشمندان کمونیست) به دنبال ارزشهای یک هدف مقدس وانسانی(اهداف بشردوستانه سوسیالیستی به رهبری شوروی) بی آنکه از پشت پرده آگاه باشند، خود را وسیله و ابزاری برای قدرت طلبی یک مشت دیوانه در کاگ ب کرده اند. این آگاهی ها او را داغان کرده است .]
در گریز از فشارهای روحی که راهی برای خروج از آن نمی یابد، علاقه مند به یک زن منشی در بخش خود می شود. زن مذکور، تحت مسؤلی در سطوح پایین است اما عاشق میتروف است(ویتروف مردی زیبا وجذاب ودارای موقعیت عالی درکمیته است و توجه زن جوان را به شدت جلب کرده است). ولی ویتروف در این موضوع خیلی پیش نمی رود و در احترام به همسرش و در وفاداری وعلاقه به زندگی خانوادگیش و همچنین به ارزش های اخلاقی حزب، رابطه ای با او برقرار نمی کند و پاسخی جدی به علاقه یا توجهات او نمی دهد.
اما در همین ایام ضربه هولناکی به او وارد می شود زیرا پی می برد زن محبوبش به او خیانت می کند. این موضوع او را بیشتر از قبل در مشکلات روحی فرو می برد و مدتی از کار فاصله گرفته ویک خانه ییلاقی می خرد وبه ییلاق میرود در همان زمان اندیشه کشتن یا قتل و انتقام گرفتن در اندیشه و سپس در روحش شعله ور می شود. روزی از انبار از میان ابزار یک وسیله تیز برای کشتن را در داشبورت ماشینش می گذارد. بارها تصمیم می گیرد زنش را بکشد اما قادر به این کار نیست. پس از تعطیلات به کارش باز می گردد و سعی می کند که با کار وغرق شدن در کار خود را فراموش کند. در این زمان یک گزارش که حاوی یک جمعبندی از بخش خودش و حاوی اشکالاتی است که ناظر به کل سیستم کاگ ب است تهیه می کند. به نظر او کا گ ب تبدیل به یک حکومت وقدرت پادشاهی در مرکز سیستم سوسیالیستی شوروی شده است که بودنش هم بر نابودی دیگران بنا شده است و مسؤلین نیز با اشکالات آن سازش می کنند. کل سیستم(نظام شوروی) هم چیزی شبیه به یک کشور عقب مانده (حتی وحشی) مثل کنگو شده است با این تفاوت که شوروی دارای بمب اتمی است و کنگو فاقد آن است. آنچه در مغز او می گذشت و روح او را عذاب می داد؛ اجازه خارج شدن از سر و مغز او را نداشتند. او حس می کرد که کاگ ب درآستانه انفجار از شدت تضادها قرار دارد اما کی منفجر خواهد شد معلوم نبود. او گزارش خود را که تهیه کرده است، تحویل مسؤل بالاترش نمی دهد بلکه در کشوی میزش پنهان می کند زیرا اگر تحویل می داد به سیبریه برای زندان وتحمل اعمال شاقه تبعید می شد. مطمین بود که آنها احمق تر یا مغرور تر از آن هستند که صداقت او را قبول کنند و به سیستم خود شک کنند و یا ضعف ها(پاشنه آشیل) و تضادهای سیستم خود را ببیند زیرا ابرقدرت جهان هستند و به خود شک ندارند و به راه خود درجهان ادامه می دهند و فقط او را تصفیه خواهند کرد. به همین دلیل تصمیم میگیرد که به روش یا منطق خود آنها به آنها نشان دهد که تا چه حد از واقعیت دور شده اند و بنای نظام خود را بر روش های غیر انسانی و برافتضاحاتی گذاشته اند که هیچکس در جهان از آن خبر ندارد واگر با خبر شوند، در کاگ ب (بالطبع آن نظام) دیگر بر این پاشنه نخواهد چرخید. ویتروف برای این کار نیاز به فکر کردن و کشیدن نقشه دارد. در تمام فرصت های ممکن به خانه ییلاقی اش و به این مکان خاموش می گریزد و درآنجا فکر می کند و الکل می نوشد. او رنج می برد زیرا نمی توانست هیچکس را نسبت به نظرات یا بینش خود و پوسیدگی پایه های سیستم هولناک فعلی متقاعد کند. چنان بیمار می شود که همه و حتی زنش فکر می کردند که درآستانه مرگ است. به شدت مشروب می نوشد و در این زمان او در عبور از دو مرز، راه تنفسی برای زنده ماندن پیدا می کند. این دو راه متأسفانه هر دو مسیر انتقام گیری و خیانت هستند. یکی ازآنها معشوقه گرفتن و دیگری جاسوس دو جانبه شدن است. او که تا به حال در برابر خواسته منشی خود( چون تحت مسؤلش است و در حزب اینکار مجازات دارد، مقاومت می کرده است، دست از مقاومت برداشته و در گریز از دردهای درون خود( میل به خشونت و ویرانگری و انتقام..) به عشق او پناه می گیرد و از این طریق از همسرش انتقام می گیرد. به موازات این انتقام گیری به خیانت دوم نیز دست می زند که جاسوس دو جانبه شدن است تا از کاگ ب انتقام بگیرد.
ادامه دارد...
17 آپریل 2009
درحاشیه و یادداشت مترجم:[ در مناسبت با این بخش از گزارش و پدید آمدن یا شعله ور شدن روح انتقام در ویتروف، مجددا بخشی از کتاب دل ادمی اثر اریک فروم در زمینه روانکاوی این بحث ضمیمه میباشد.]
صفحه 24) درتجربه بالینی خویش بارها شاهد موارد عمیق فقدان ایمان بوده ام که غالبا مهمترین انگیزه زندگی شخصی را به وجود می آورد. این امردر زندگانی اجتماعی هم مصداق می یابد، یعنی وقتی ثابت شو د که پیشوایان مورد اعتماد، زیانکار یا ناصالح بوده اند، چنانچه واکنش شخص استقلال بیشتر نباشد(راه جداگانه ای را نرود)، اغلب عیبجویی یا میل به تخریب است. با اینکه همه این صور خشونت خواه درعالم واقع یا عالم پندار اما دست کم به عنوان حاصل نومیدی با لطمات بزرگی بر زندگی، در خدمت حیاتند.
صفحه 25)با اینکه انسان دست آموز نیروهای طبیعی و اجتماعی مسلط براوست نمی تواند تنها حاصل موقعیت ها باشد آدمی اراده و قابلیت و آزادی آن را دارد که تا حدودی جهان را تغییر دهد و دگرگون و متحول سازد. آنچه در اینجا مطرح است نه حدود اراده وآزادی بلکه این واقعیت است که آدمی نمی تواند فعل پذیری مطلق را تحمل کند. سایق آدمی آن است که اثری برجهان بگذارد، تحول و دگر گونی پدید آورد، نه این که تنها متحول شود و دگرگونی یابد، این نیاز بشری در نقاشی غارنشین ها، در تمام هنرها، در کار،... بیان گشته است. همه این فعالیت ها اصل قابلیت آدمی در هدایت اراده خویش به سوی یک هدف وادامه تلاش تا دستیابی بدان است. بدینترتیب قابلیت آدمی در سود جستن از قدرتهای خویش است. اگر به دلیل ضعف و اضطراب و ناشایستگی و... غیره.. آدمی قادر به عمل نباشد، رنج می برد. در واقع ریشه این رنج در اختلال موازنه بشری نهفته است زیرا آدمی نمی تواند ناتوانی کامل را بپذیرد و برای بازگرداندن قابلیت عملکرد خویش نکوشد. اما از چه راه؟ یکی از راه ها تسلیم و همانندی با شخص یا گروهی قدرتمند است. با این مشارکت تمثیلی در زندگی شخص دیگر، انسان دچار توهم عمل کردن می شود وجزیی ازآنان شده است. یا راه دیگر، همانا شیوه ای است که در این زمینه توجه ما را بیشتر به خود جلب می کند و آن قدرت نابود سازی انسان است.
آفریدن حیات به معنی فرا رفتن از صورت مخلوقی است که به سان طاووس از قاب بیرون افکنده میشود. اما نابود ساختن حیات نیز به معنای فرا رفتن ازآن وگریز از رنج غیرقابل تحمل فعل پذیری کامل است. آفرینش حیات مستلزم قابلیتی است که فرد ناتوان عاجر ازآن است اما نابود کردن حیات تنها مستلزم یک خصیصه است، به کار گرفتن زور چنانچه انسان ناتوان تپانچه یا چاقو یا سلاحی نیرومند داشته باشد، با نابود کردن زندگی دیگران یا خود، برآن تفوق می جوید.به این ترتیب او برای آن که حیات را نزد خویش نفی کند،ازآن انتقام می گیرد. انسانی که قادر به تأثیر گذاری از راه آفرینندگی نیست برای جبران ناتوانی خود به خشونت جبرانی دست می زند وطالب نابود ساختن است. آدمی درآفرینندگی و نابود ساختن دقیقا از نقش خود به عنوان یک مخلوق صرف فرا می رود. البرت کامو این نظریه را به طور موجود در این جمله کالگولا بیان داشته است:« من زنده ام. من می کشم.» این خشونت درماندگان است. .. آنها دقیقا به دلیل بشر بودن به نابود ساختن نیاز دارند، زیرا معنای بشریت فرارفتن از عالم اشیا است.
*
نکته دوم و پوزش مترجم از خواننده محترم: به دلیل تبدیل گزارش از گفتار به کلام وگاه رساندن مطلب اگر از دقت کاسته شده باشد، پیشاپیش پوزش می خواهم.
درانتها و با امید به از هم پاشیدگی تمام نظام های ضد بشری و به ویژه سیستم هولناک جمهوری اسلامی ایران که سراسر تاریخش و ارکان حیاتش با خفه کردن صدای آزادیخواهی و فشردن گلوی هرکس که زبان بر انتقادش گشاید، استوار است.
با سپاس ازشما
ملیحه رهبری
گزارشی مشترک تهیه شده از حوادث ودرس های تاریخی، توسط
ZDF und arte.GE.I.E- Geschichte ZDF –History ereignise

نام ها و اسناد استفاده شده در گزارش از زبان آلمانی
Wladimir Krjutschkow. Letzte KGB chef
ولادیمیر کریوتچ کاو که از قدرتمندترین مردان روسیه و آخرین رییس کاگ ب
اظهارات یکی از ریسای سابق کا گ ب به نام اینوق پرلین
Spionagentbewehr offizier –Inor perlin
Jacky Debain-DST –Stellvertretenden Direcktor
جاکی دباین از ریسای سازمان اطلاعات فرانسه د. اس. ت
رییس د.اس.ت- مارسل چالیت
Marcel chalet –DST chef

Richard Perl- US unterstads Sekreter im Pentgon.
ریچارد پرل منشی امنیت داخلی آمریکا در پنتاگون
Jacky Debain-DST –Stellvertretenden Direcktor
جاکی دباین از ریسای سازمان اطلاعات فرانسه د. اس. ت
Raymo Nort- DST- Abteilung Sovyet unon
رایمو نورت از سازمان اطلاعات د.اس. ت. بخش شوروی
Inor Prelin Simon –Offiier KHB
اینور پرلین سیمون از ریسای کا گ ب
Yves Bonnet.DST.DIrektor
یوس بونه رییس سازمان اطلاعات د. اس. ت.:
Witali Karavachkine – KGB Spionnage abwehr
ویتالی کاراواشکین از جاسوسان سابق در کاگ ب
Alexander Kolparidiß-Historika .
آلکساندر کولپریدی- محقق تاریخی در این پرونده فری ل
س اس اف-CSF نام اداره جاسوسی فرانسه:
Rakete Aryaneراکت های آریانا:
DSF –اف اس نام اداره جاسوسی فرانسه:
vpk کمیسیونی که سر سیستم بود به نام فا پ ک
GRUگ آر او که به کمیسیون فا پ ک وصل بود.

Keine Kommentare: