Dienstag, 31. Mai 2011

رنج هجران 1

ترجمه از ملیحه رهبری


سلسله بحث های فلسفی

رنج هجران وغم دوری از وطن!ـ

قسمت اول

کانت معتقد است که وقتی آدم بعد از سالیان به وطن باز می گردد و می بیند که همه چیز چگونه تغییر کرده است، آدم به خاطر این تغییرات نیست که رنج می برد بلکه درمی یابد که خود انسان نیزتغییر کرده است؛ ازیکسو پیرشده است وازسوی دیگر هم آن آدم قبلی نیست. انسان به این امرآگاه می گردد.ـ


پس از بازگشت به وطن تازه این درد تازه می شود که دوری از وطن و رنج دلتنگی آن چه دردناک بوده است وهمچنین این درد حس می شود که انسان چرا رفته بود و می فهمد که اصلا نمی خواست چنین زمانی از وطن خود دوربماند. با وجود این دو درد اما نوستالژی(هجران یا غم دوری از وطن) درد یا دلتنگی عمیق تری است. برای ولادیمیر ژان کله توی(فیلسوف فرانسوی) اوسطوره اودیسه یک نمونه کامل ازاین درد و رنج دلتنگی می باشد. یک سفردریایی وگم کردن راه در دریا بازگشت اودیسیوس را ده سال به تعویق میاندازد. اودیسه، روانه‌ی جنگ تروا شد و پس از پیروزی در جنگی ده ساله، کوشید تا به زادگاه‌اش ایتاکا برود، اما ماجراهایی (دسیسه‌های خدایان) سفرش را طولانی کرد، ابتدا با سه‌ سال سرگردانی دردریاها وسپس هفت سالی که به عنوان گروگان و معشوق کالیپسو به سر برد. کالیپسو عاشق او بود و نمی‌گذاشت اولیس(ادیسیوس) جزیره‌اش را ترک کند. آری او بیست سال تمام به هیچ‌چیز جز بازگشت نیندیشید.[ تا ازمیان این درد اواسطوره ایی تاریخی گردد.] وقتی سرانجام بازمی گردد، هیچ چیز مثل گذشته نیست و همه چیز رو به نابودی رفته است. اودیسه به تنهایی و دریک شب تمام افراد فاسد و خیانتکار(خواستگاران ملکه) را به سزای اعمالشان رسانده وآنان را نابود میکند و سرزمین وتاج وتخت خود را نجات می دهد و می توان چنین گفت که همه چیز دوباره عالی است اما صبح روز بعد اودیسه آن آدم گذشته نیست. با وجود پیروزی برخیانتکاران اما خوشبخت به نظر نمی رسد وپریشان است. دربرابر سؤال همسرش ساکت وخاموش است وحتی چین هایی که برپیشانی دارد ازیک عذاب وجدان حکایت می کنند که مثل ابری برپیشانی او سایه افکنده اند که از یکسو از بیگناهی واز سوی دیگر از بدبختی او حکایت می کنند. اودیسه افسوس می خورد به خاطر آن لحظه ای که از تاریکی جزیره ایتاکا( همان زادگاهش) با خبر شده است. وحالا ازپاسخ دادن به سؤال زنش، درباره جزیره امیدهایش (بود ونبود) که آیا به آن رسیده است، خود داری کرده است. این امر نشان میدهد که بازگشت به وطن به معنای پایان دلتنگی نیست بلکه برعکس است وانسان به جود رنجی عمیق تر آگاه می شود.
پاتریک: داستان اودیسه واین سفردر حول یک مداربسته اتفاقی وبی جهت نیست، او دریک دایره بسته سفر می کند. با این حال زمان توقف نمی کند و می گذرد. اودیسه دربازگشت خود به وطن می بیند که ولگردها(خواستگاران ملکه) جایگاه او را گرفته اند وخلاصه او پیر شده است و کانت معتقد است که وقتی آدم بعد از سالیان به وطن باز می گردد و می بیند که همه چیز چگونه تغییر کرده است، آدم به خاطر این تغییرات نیست که رنج می برد بلکه درمی یابد که خود انسان نیزتغییر کرده است؛ ازیکسو پیرشده است وازسوی دیگر هم آن آدم قبلی نیست. انسان به این امرآگاه می گردد.ـ
رافایل: به گفته مارسل پروس ؛ این گذر زمان وپیری مثل خاردرچشم آدم فرومی رود.ـ
پاتریک: نوستالژی نوعی از دلتنگی اما احساسی متافیزیکی است. این احساس نوعی از دلتنگی واشتیاق به دنبال یک مکان، مثل درد دوری از وطن یا اشتیاق به آن است. این دلتنگی می تواند برای زمانی از دست رفته نیز باشد. اشتیاق بازگشت به دورانی که زمان آن به سرآمده است. درواقع این درد یا اشتیاق به خاطرمکان یا برای زمانی می تواند باشد. اما وجود تغییراتی که به دست زمان انجام می گیرد، انسان را به این امر آگاه می کند که نمی تواند به گذشته بازگردد. زمان ومکان دوعاملی هستند که از یکسو از ما انسان می سازند اما تناقض در این است که مغز انسان این را نمی فهمد. می توان گفت که این احساس ما را آگاه به موجودیت انسانی مان می نماید به ویژه نقش فرهنگی دارد. به همین دلیل می توان گفت که این احساس مثل کلیدی است که درهای گذشته های اولیه انسان را بروی ما باز می کند. این احساس مثل دلتنگی انسان به آن بهشت اولیه یا باغ عدن است.ـ
رافایل: عدن همان باغ عدن و بهشت گمشده است.ـ
پاتریک: بهشتی که خیلی زود هم گم شد. زیرا درهیچ مکانی و در ظرف زمان وجود نداشته است. اما همزمان با نبود باغ عدن مکان به وجود می آید وهمه چیز درمکان خود قرار می گیرد ومکان گسترش می یابد. اما مغز ما قادر نیست درک کند که جهان گسترش می یابد و به کدام سو؟ و زمان نیز مثل مکان گسترش می یابد اما به سوی چه مدت زمانی؟
رافایل:مشهورترین سؤالی که توسط خدا مطرح می شود.ـ
پاتریک: درست است! با هردو مقوله زمان و مکان مشکل داریم. اما جوابی که آن را خدا بنامیم، مشکل را تنها معتوف میکند اما حل نمی کند. مثل معروفی است که همه چیزحکایت ازخدا می کند اما خدا هیچ حکایتی نمی کند!ـ
رافایل: بی مکانی و بی زمانی یا جاودانگی خداوند برای ما غیرقابل درک است.ـ
پاتریک: مذهب برای این سؤالات پیچیده و بغرنج پاسخ هایی میدهد اما بعد به آن می پردازیم.ـ
رافایل: دراینجا به عکسی ازحضرت آدم نگاه می کنیم که متعلق به کلیسای شاخترز است. دراین عکس حضرت آدم را می بینیم که او هم در شرایطی مثل اودیسه افسانه ای قرار دارد و درگیر دلتنگی واشتیاق است. شما گفتید که این دلتنگی(نوستالژی) زمانی برانسان غلبه می کند که چیزی را از دست داده باشد و این چیز برای حضرت آدم بهشت است واشتیاق او برای بازگشت به این بهشت ولی برای این اشتیاق او هیچ چیزمادی مشخصی وجود ندارد!ـ
پاتریک: تصویر آدم پس ازرانده شدن از بهشت او را درحالتی نشان میدهد که دست راست خود را به حالت اندوه وملانکولی به زیرچانه گذاشته است ودرد و رنجی که حاصل آگاهی واندوه ازدست رفتن چیزی است، درصورت اونقش بسته است واین امراشاره به زمان می کند. دست چپ اوشرم نامیده می شود که با آن خود را پوشانده است حکایت از این امر دارد که او به تن و بدن خود[عامل جدایی] آگاه شده است یا روح به تن آگاه شده است و دراینجا درخت دانستن، درحقیقت همان درخت آگاهی است. ـ
رافایل: اوآگاه شده است که انسان موجودی گذراست.ـ
پاتریک: آدم آگاه شده است که زندانی دریک مکان به نام تن شده است و دریک زمانی که نامش مرگ است. ازاین دو عنصر داستان ملانکولی انجیل ساخته شده است. زیرا پیش ازآن چیزی وجود نداشته است وحتی هیچ داستانی. و بعد داستان شروع می شود وآنهم با یک حسرت؛ مثل حسرت حضرت آدم دربازگشت به بهشت و حسرت برای بازگشتن به گذشته و نگاه کنید که صدها سال و حتی هزاران سال است که انسان این بازگشت به گذشته را یک پیشرفت یا راه نجات می داند. به همین دلیل نوستالژی(غم هجران) را یک احساس متافیزیکی می نامند.ـ
رافایل: برای درک بهتر مطلب، به روسواشاره می کنم که من او را یک نمونه ازاین افراد می نامم زیرا اوعلت دردهای کهنه وعمیق بشری و وجود نابرابری و بی عدالتی را درهمین امر میداند. نحوه تفکرروسو(طرفداران او) قدم نهادن بشر به جامعه( جامعه طبقاتی) را یک زوال می داند وتنها امیدی را که باوردارد بازگشت به آن دوران طلایی بشر( جامعه برابری وسوسیالیستی) است که با توجه به اینکه بشر این فاز جامعه برابری و سوسیالیستی را گذرانده است، دیگراین نظریه معتبر نیست.ـ
آیا نوستالژی یک بیماری است؟
پاتریک: درقرن نوزدهم دانش پزشکی به این درد ورنج به عنوان بیماری توجه کرد وآن هجران سودایی نامیده شد اما نوستالژی یک بیماری نیست درحالیکه رابطه ای بین تن و روان است اما مقداری هستی شناسانه است ودرپشت این مفهوم ، به شکلی تمام هستی وموجودیت انسان و زندگی اش را تحت نفوذ خود می گیرد وذاتی است و شامل حال همه ماست زیرا همه پیر می شویم و همه نیز می میریم. زیرا ما همه بچه بودیم قبل ازآنکه بزرگ شویم.ـ
رافایل: بنابراین هیچکس نمی تواند خود را ازنوستالژی بیرون بکشد.ـ
پاتریک: به گونه طبیعی در ما هست. برای انسان مثل امری ذاتی است و یک حسرت ریشه دار بشری است. شاید اززمان تولد این احساس را با خود داریم. شاید از شیرخوارگی وزمانی که نخستین باری که پستان را می مکیم این میل به بازگشت درماست که به جای اولیه برگردیم. چنانکه درشعرچارلز بودلر به نام دعوت برای سفر و آنچه که در این سفرجستجو می کند به نظرم بازگشت به زندگی قبلی می باشد.ـ
رافایل: آنجا همه نظم است و ترتیب \زیبایی است و تجمل\ و آرامش است و کامجویی\ـ
ادامه دارد...ـ
م 30 ماه مای 2011
منبع:
Philosofie Magazine
Philosofie Nostalgie
Doku-Reihe vom Philippe Truffault
Frankreich 2011, Arte F
توضیح: رافایل انتهوون خود یک فیلسوف است که تلاش دارد با یک سلسله بحث های فسلفی، پیوندی بین گذشته و زمان حال برقرار کند وبین ادبیات خشک- با فلاسفه بزرگ تا- به امورجاری فعلی پیوندی نو بزند. بحث بالا با پاتریک داندری انجام گرفته است که پروفسور دردانشگاه سوربن است وعضو آکادمی تحقیقاتی دولتی کانادا و....است. به ویژه محقق در زمینه نوستالژی و بحث بالاست. منبع: اینترنت.ـ.Patrick Dandrey
اسامی به لاتین:
Odysseus
Wladimir Jankelevitch
Marcel Proust


Sonntag, 15. Mai 2011

تفاوت تروریسم با آزادیخواهی 2

ترجمه از ملیحه رهبری
مجله فلسفی



تروریسم (2)ـ
وتفاوت آن با مبارزات آزادیخواهانه

قسمت دوم

یولیان: این یک مشکل زیربنایی درمبارزه علیه تروریسم است[موضوع حقوق زندانی] قبلا صحبت کردیم که خیلی مشکل است که بتوان بیان کرد که یک سیاست آنتی ترور چگونه باید باشد یا عمل کند؟
رافایل: دولت باید اجتناب کند یا چنین خطایی را انجام ندهد که علیه پرنسیبهای خود عمل کند وآنها را نقض کند وآ.ار. اف دقیقا می خواست این را ثابت کند و به گونه تحریک آمیز به این موضوع(خطا) دامن بزند. و سوال این است که یک رییس دولت درچنین مواردی باید عمل کند یا عکس العمل نشان دهد وقتیکه عملیات تروریستی اتفاق می افتد؟
یولیان: دردوران روم دریک چنین شرایطی و با بروز تهدیدات امنیتی چیزی شبیه به حکومت نظامی برقرار می شد وبعداز رفع خطراین امر برطرف می شد اما امروزه چنین چیزی وجود ندارد(درجوامع غربی) اقدامات وتدابیرامنیت شدیدی که درآن زمان دولت آلمان علیه تروریسم برقرار کرد، بعدا و به مرورغیرفعال یا منتفی شدند.ـ
رافایل:شاید درمورد عکس العمل دربرابراعمال تروریستی بهترین روش آن باشد که درباره موارد مستقل آن برخورد مناسب انجام گیرد. مثل آن پلاکارد درآمریکا که از مردم خواسته بود، دربرابرامنیت خود و دیگران هشیارباشند.ـ
رافایل: تصویر بعدی درهفتم ماه یولی درسال 2005 درلندن توسط دوربین کنترل درایستگاه سیرکی لاین گرفته شده است که ازلحظه انفجار بمب درقطار زیرزمینی لندن است وچیزی جزآتش ودود دیده نمی شود. دراین عملیات سه بمب پشت سرهم منفجرشدند. اما عکس العمل مردم در برابر این اتفاق این بود که مرعوب نشدند و اجازه ندادند، این عملیات آنها را دچار ترس و وحشت کند و درست روز بعد از عملیات سرکار خود رفتند،گویی که هیچ اتفاق مهمی نیافتاده است.ـ
یولیان: باید هم اینکار را می کردند. انگیسی ها سالهاست که مسلمانان متعصب را تحمل کرده اند وازسوی دیگرهم اطلاعاتی که مقامات امنیتی ازگروه های تروریستی داشتند وبا وجود هشدارهایی که پیشاپیش می دادند که وجود تهدیدات تروریستی بالا رفته است اما اطلاعات مکفی هم داشتند که بتوانند سریع شناسایی وشبکه را متوقف کنند واین روی مردم تأثیرداشته است که احساس امنیت مجدد کنند. درزمینه تهدید شبکه های تروریستی، کشورهای فرانسه یا آلمان استراتژی وشیوه برخورد متفاوتی دارند. فرانسه سعی می کند تا شرایطی سختی را ایجاد کند که مسلمانان افراطی نتوانند فعال بشوند یعنی که (بیرون!) ومحدودیت جدی تری نیز برای پذیرش خارجی ها قایل میشود. درعین حال برای آن بخش از مردم مسلمان ساکن فرانسه با سیاست تطبیق فرهنگی (اینترگراتسیون) وایجاد شرایطی مثل آموزش زبان و ایجاد فعالیت های فرهنگی...کمک به تسهیل و حل مشکلات آنها برای کار و زندگی وتطبیق یافتن، نماید. ـ
رافایل: اما این عکس درست لحظه انفجار را نشان می دهد که آتش ودود است.ـ
یولیان: به گونه وحشتناکی عکس زشتی است واگربتوان کلمه زشت را به کار برد. تروریسم همه چیزهست جز زیبایی. واقعیت آن مرگ وکشته و مجروح وایجاد ناامنیتی است. دراینترنت ویدیوهایی نیز موجودند که عملیات تروریستی در مادرید را(در11ماه مارس 2004) نشان می دهند ودرآنجا هم سه بمب منفجر می شود که راه خروج مردم ازمترو را می بندد وحیرت انگیزاست که اولین شخصی که بعد ازانفجار بمب اول به بالای پله ها می رسد، نخستین عکس را ازصحنه می گیرد. بعد با انفجار بمب های بعدی همه چیز پایان پیدا می کند. اما این عکس ها یا ویدیوها موارد منحصربه فرد نیستند و زیاد هستند.ـ
یولیان: تروریسم؛ زشتی، خشونت و یأس است وانجام عمل ضد بشری که تکاندهنده هستند وجای تأسف دارد که وسایل ارتباط جمعی در زمینه زشتی های اعمال تروریستی چندان خوب کار نکرده اند، بطوری که حتی نسل های نو بازهم به این امرروی می آورند. به گونه ای که همین ماه(پایان نوامبر2010 ) ودرآمریکا یک شخصی که ازطریق اینترنت با یک گروه تروریستی تماس می گیرد و بعد تماسش را قطع می کند ولی اف بی آی با او کنتاکت می زند واو را درتور می اندازد و بعد ازجریاناتی...اوامکانات لازم را دریافت و بمبی را دریک محل پررفت وآمد درشب کریسمس کار می گذارد، اما توسط اف بی آی که در جریان این امر بوده است، دستگیر می شود. اما این افراد مثل این جوان آمریکایی یا آن جوان اهل نیجریه و...، جایگاهی درجامعه برای خود پیدا نمی کنند. هیچ آینده ای را درپیش روی خود نمی بینند وبدون پرنسیب هستند ودراصل این جوان هدف وبرنامه ا ش برای آینده این نبوده است اما به اینجا منجر میشود.ـ
رافایل: دراینجا به آخرین عکس توجه می کنیم وآن یک سلول به شدت محافظت شده در زندان گوانتاناموست. بلافاصله این سؤال مطرح می شود که چرا این زندان نه درخاک آمریکا بلکه دراینجا و دریک خاک که مورد اختلاف کوبا وآمریکاست، ساخته شده است ودرابتدا این مساله برای من اصلا روشن نبود؟
یوهان: بخش زیادی از این زندانیان درخاورمیانه(افغانستان یا پاکستان) دستگیرشده بودند وبعد به اینجا منتقل شدند زیرا دراینجا درخاک خودشان نیستند وقانون کشورشان شامل حالشان نمی شود. واگر درخاک آمریکا بودند، قوانین یا حقوق قضایی آنجا شامل حالشان می شد. گوانتانامو از سال 1903 منطقه ای (با قرداد یک پارک) متعلق به آمریکاست. یک وضعیت خاصی دارد که مال آمریکاست اما به لحاظ حقوقی وقضایی تحت حاکمیت آمریکا نیست که تابع قوانین دولت آمریکا باشد وبه کوبا هم تعلق ندارد زیرا یک منطقه پارک است که قوانین کوبا هم شامل حالش نمیشود. ودرست دراین مکان انتخاب شده است که زندانی منتقل شده به اینجا ازهیچ حقوقی برخوردار نیست( زیرا یک مکان آزاد ازقانون است) وتروریست ها به اینجا منتقل شده اند. به دنبال رسوایی های شکنجه و اعتراضات به دولت آمریکا ازجمله آنکه زندانی حق شکایت کردن به این امر را دارد، از سال 2004 آمریکا تروریست های دستگیرشده را در زندان باگرام درافغانستان نگهداری می کند و دیگرزندانی جدیدی به اینجا منتقل نشده است اما به هرحال چه گوانتاناما یا با گرام طرف( زندانی) از روی زمین ناپدید می شود و به چنین سلولی منتقل می شود .
رافایل: منتقل می شود تا اطلاعات بدهد.جالب این است که این سلول دو متری چگونه ساخته شده است. یک توالت دارد ودستشویی ویک تخت ویک قبله نما ویک قرآن(!) . دراینجا شکنجه هایی ( مثل واتا بوردینگ) وضربات به صورت و قپانی و..انجام گرفته است ولی سازمان سیا مدعی بود که شکنجه انجام نگرفته است ویا این نوع بدرفتاری ها به مرگ منجر نمی شوند اما این درست همان نکته است که قربانی تا حدی شکنجه می شد که نمیرد زیرا باید اطلاعات می داد.ـ
یولیان: واین داستان و بحث شکنجه های زندان گوانتاناما واعتراض به غیرقانونی بودن آن وآنچه درآن می گذرد، به لحاظ حقوقی وقضایی چنان رسوایی هایی برای دولت آمریکا ببارآوردکه آقای اوباما درسال 2008 دربرنامه انتخاباتی خود حول همین موضوع با یک برنامه دو مرحله ای وارد مبارزه انتخاباتی خود علیه رقیب شد. در مرحله اول یک برنامه روشن وشفاف دراینباره را قول داد ودرمرحله دوم بستن این زندان را قول داد.ـ
یولیان: درحال حاضر170 زندانی درآنجا هستند اما دراین فاصله زمانی جمهوری خواهان- اکثریت را در کنگره دردست دارند وبرنامه ای را که این زندانیان ازگوانتاناما به خاک آمریکا در ایلی نیو منتقل شوند(جاییکه با زندانی طبق قانون آمریکا رفتارشود) را به دلیل بودجه آن تصویب نکردند. برای جمهوریخواهان درکنار موضوع بستن این زندان، موضوع ترانسپارنتز(شفافیت) است که اوباما قول آن را داده بود ولی بازصحبت می شود که تمام کسانی که دست درجریان این زندان وشکنجه هایش داشتند، نامشان محفوظ خواهد ماند واین خودش بازسؤالات واعتراضاتی ورسوایی جدیدی را برانگیخته است، بدین معنی که این اعمال غیرمجاز انجام نگرفته بودند بلکه مجاز بوده اند واین خودش مساله اصلی است.ـ
یولیان: صرفنظراز اینکه گوانتانامو سمبلی از این اعتراض گشته بود که انسان(حتی تروریست) دارای حقوقی است ونمی توان با انتقال او به یک نقطه بدون قانون، حقوق او را نادیده گرفت اما اعتراضاتی هم نسبت به حمله هواپیماهای بدون سرنشین می شود که درمدت یک سال ونیم حاکمیت اوباما تعداد 600 نفردرپاکستان وافعانستان ازاین طریق کشته شده اند که مسؤلین گفته اند که یک سوم آن نیز مردم عادی بوده اند. چیزکمی نیست. ـ
رافایل: این امرچگونه است وآیا همین فاکت کافی است که درباره تروریست دولتی صحبت کنیم. یا می توان فرق گذاشت بین این شکل (خشونت بار)حمله هواپیماهای بدون سرنشین وآن نوع دیگر که دولتها درمبارزه علیه تروریسم به آن ضربه می زنند.ـ
یولیان: درمنطقه افعانستان موضوع به شکل دیگری پیچیده است و درآنجا یک مناقشه و جنگ مسلحانه ای درگیر است وچیز دیگری است. اما امروزه تروریسم(عملیات تروریستی درکشورهای دیگر) به آن شدت نیست وبرخورد با آن هم بردبارانه تر شده است.ـ
رافایل: اما هستند کشورها یا دولت هایی که آنها هم با خشونت با تروریسم مبارزه می کنند و مرزش در کجاست وازچه نقطه ای می توان گفت که یک دولت در جنگ با تروریسم است(وارد جنگ شده است) وعملکردهایش دیگر تدابیر امنیتی نیستند بلکه مبارزه وضربه زدن به تروریسم است؟
یوهان: یک سؤال سخت وحتی به لحاظ قضایی وحقوقی بدون توضیحات قطعی است. آنچه امروز شاهدهستیم، فروپاشی القاعده است وکشورهای درگیراین مناقشه درخاورمیانه تلاش می کنند که تحمل کنند وبردباری نشان دهند اما از تروریسم دولتی به هیچ عنوان نمی توان صحبت کرد! یکروزبه ناچاربه این سؤال پیچیده پاسخ داده خواهد شد اما درحال حاضرمشکل اصلی نیست.ـ
رافایل: اما چه مشخصه ای یک تروریست را ازیک مبارزدر راه آزادی متمایز می کند؟ برای دولتها هرکسی که دست به عملیات خرابکارانه درکشور بزند یک تروریست است. اما آیا نمی توانیم بگوییم که به انگیزه آن عملیات بستگی دارد. مثلا وقتی ریل قطار(توسط پارتیزان ها) منهدم میشد تا قطاری دچار سانحه گردد، یک عملیات تروریستی است وچه چیزآن را متفاوت می کند ازیک بمبی که دریک مترو منفجر می شود تا مردم بیگناه کشته شوند. مثل عملیات انفجار بمب در متروی لندن یا مادرید.ـ
یولیان: اگر با یک دولت دموکرات سروکارداشته باشیم که اجازه سخن گفتن به همه کس را بدهد ونیازی نباشد که کسی برای بیان خواسته خود به خشونت متوسل شود، این خود ازشاخص های بررسی آن عمل انجام شده است که تروریستی است یا نه؟ ودوم آنکه اگرکسی به دلیل اعتقادات خودش دست به یک عمل تروریستی وخشونت آمیز بزند باید قضاوت درباره آن را به لحاظ قضایی بپذیرد. به گونه حقوقی وقضایی درجایی نیست که مقاومت یا مبارزه خشونت آمیزمجاز باشد یا به کسی اجازه آن داده شده باشد.کسی که دست به این کارمی زند باید توضیحی داشته باشد و قضاوت درباره آن را نیز بپذیرد. عملیاتی که زندگی خود را به خطرانداخته است.
رافایل: آخرین نکته وآخرین سؤال این است که آیا به هنگام دست زدن به عملیات خشونت آمیزحتی اگر به خاطرآزادی باشد آیا مرزی هست که نباید ازآن عبور کرد؟ به طور مثال درکتاب عادل ها ازآلبرکامو، او از مرد جوانی صحبت می کند که برای یک حق وعدالتی می جنگد اما او خودداری می کند که یک نارنجک را درکالسکه ای بیاندازد که درآن کودکی نشسته است واین مرزی است برای او که اجازه عبور ازآن را ندارد. اما آیا این مرز دروضعیت های دیگرهم باید رعایت شود مثلا درمبارزه با یک رژیم دیکتاتوری چطوراست؟ آیا افراد نهضت مقاومت مجاز هستند که ازتمام وسایل یا شیوه های ممکن برای مبارزه خود استفاده کنند؟ که دولت آنها را به شرارت متهم می کند.ـ
یولیان: این سؤال را من به این شکل هیچوقت مطرح نمی کنم زیرا درجوامع دموکراسی ما به گونه مطلق غیرضروری است که برای امری خود را کشت یا دست به عملیات انتحاری زد وخود را منفجرکرد. کسی که چنین فکر میکند ازیک مبارزه درست سیاسی خودداری می کند، درحالیکه می تواند وچنین امکانی هست که یک جریان فکری یا سیاسی جدیدی را بنیان بگذارد؛ حتی هرکسی می تواند برای خودش یک نقطه آغاز سیاسی پیدا کند.ـ
رافایل: حالااگرکسی به این نتیجه برسد که تروریسم خودش یک پیش شرط گفتگو درمیدان سیاست است، چطور خواهد بود؟
یولیان: بله! دربعضی موارد چنین چیزی بوده است. اما باید بدانیم تروریسم تحت نام القاعده دراکثرموارد اصلا نمی خواهند با سیاست سروکار داشته باشند. (خواهان گفتگوی سیاسی باشد) بلکه می خواهد ازطریق ساختار خودش تأثیر بگذارد و در جوامع نفوذ کند. چه القاعده یا القاعده در مغرب یا سازمان های تروریستی سابق مثل د.اس.پ که دیگر نیستند، بیشترنیز حول موضوعات ناسیونالیستی فعال بودند تا آنکه موضوع سیاسی باشد. به طور خلاصه می توان گفت که از تمام شیوه های ممکن برای سیاست متعارف باید استفاده کرد اما نمی توانم با اطمینان بگویم

که انگیزه های امروزه دریک بستر سیاسی باشد.ـ
قسمت دوم
یولیان: این یک مشکل زیربنایی درمبارزه علیه تروریسم است[ حق زندانی] قبلا صحبت کردیم که خیلی مشکل است که بتوان بیان کرد که یک سیاست آنتی ترور چگونه باید باشد یا عمل کند؟
رافایل: دولت باید اجتناب کند یا چنین خطایی را انجام ندهد که علیه پرنسیبهای خود عمل کند وآنها را نقض کند وآ.ار. اف دقیقا می خواست این را ثابت کند و به گونه تحریک آمیز به این موضوع(خطا) دامن بزند. و سوال این است که یک رییس دولت درچنین مواردی باید عمل کند یا عکس العمل نشان دهد وقتی عملیات تروریستی اتفاق می افتد؟
یولیان: دردوران روم دریک چنین شرایطی و با بروز تهدیدات امنیتی چیزی شبیه به حکومت نظامی برقرار می شد وبعداز رفع خطراین امر برطرف می شد اما امروزه چنین چیزی وجود ندارد(درجوامع غربی) اقدامات وتدابیرامنیت شدیدی که درآن زمان دولت آلمان علیه تروریسم برقرار کرد، بعدا و به مرورغیرفعال یا منتفی شدند.
رافایل:شاید درمورد عکس العمل دربرابراعمال تروریستی بهترین روش آن باشد که درباره موارد مستقل آن برخورد مناسب انجام گیرد. مثل آن پلاکارد درآمریکا که از مردم خواسته بود، دربرابرامنیت خود و دیگران هشیار باشند.
رافایل: تصویر بعدی درهفتم ماه یولی درسال 2005 درلندن توسط دوربین کنترل درایستگاه سیرکی لاین گرفته شده است که ازلحظه انفجار بمب درقطار زیرزمینی لندن است وچیزی جزآتش ودود دیده نمی شود. دراین عملیات سه بمب پشت سرهم منفجرشدند. اما عکس العمل مردم در برابر این اتفاق این بود که مرعوب نشدند و اجازه ندادند، این عملیات آنها را دچار ترس و وحشت کند و درست روز بعد از عملیات سرکار خود رفتند،گویی که هیچ اتفاق مهمی نیافتاده است.
یولیان: باید هم اینکار را می کردند. انگیسی ها سالهاست که مسلمانان متعصب را تحمل کرده اند وازسوی دیگرهم اطلاعاتی که مقامات امنیتی ازگروه های تروریستی داشتند وبا وجود هشدارهایی که پیشاپیش می دادند که وجود تهدیدات تروریستی بالا رفته است اما اطلاعات مکفی هم داشتند که بتوانند سریع شناسایی وشبکه را متوقف کنند واین روی مردم تأثیرداشته است که احساس امنیت مجدد کنند. درزمینه تهدید شبکه های تروریستی، کشورهای فرانسه یا آلمان استراتژی وشیوه برخورد متفاوتی دارند. فرانسه سعی می کند تا شرایطی سختی را ایجاد کند که مسلمانان افراطی نتوانند فعال بشوند یعنی که (بیرون!) ومحدودیت جدی تری نیز برای پذیرش خارجی ها قایل میشود. درعین حال برای آن بخش از مردم مسلمان ساکن فرانسه با سیاست تطبیق فرهنگی (اینترگراتسیون) وایجاد شرایطی مثل آموزش زبان آلمانی و ایجاد فعالیت های فرهنگی...کمک به تسهیل و حل مشکلات آنها برای کار و زندگی وتطبیق یافتن، نماید.
رافایل: اما این عکس درست لحظه انفجار را نشان می دهد که آتش ودود است.
یولیان: به گونه وحشتناکی عکس زشتی است واگربتوان کلمه زشت را به کار برد. تروریسم همه چیزهست جز زیبایی. واقعیت آن مرگ وکشته و مجروح وایجاد ناامنیتی است. دراینترنت ویدیوهایی نیز موجودند که عملیات تروریستی در مادرید را(در11ماه مارس 2004) نشان می دهند ودرآنجا هم سه بمب منفجر می شود که راه خروج مردم ازمترو را می بندد وحیرت انگیزاست که اولین شخصی که بعد ازانفجار بمب اول به بالای پله ها می رسد، نخستین عکس را ازصحنه می گیرد. بعد با انفجار بمب های بعدی همه چیز پایان پیدا می کند. اما این عکس ها یا ویدیوها موارد منحصربه فرد نیستند و زیاد هستند.
یولیان: تروریسم؛ زشتی، خشونت و یأس است وانجام عمل ضد بشری که تکاندهنده هستند وجای تأسف دارد که وسایل ارتباط جمعی در زمینه زشتی های اعمال تروریستی چندان خوب کار نکرده اند، بطوری که حتی نسل های نو بازهم به این امرروی می آورند. به گونه ای که همین ماه(پایان نوامبر2010 ) ودرآمریکا یک شخصی که ازطریق اینترنت با یک گروه تروریستی تماس می گیرد و بعد تماسش را قطع می کند ولی اف بی آی با او کنتاکت می زند واو را درتور می اندازد و بعد ازجریاناتی...اوامکانات لازم را دریافت و بمبی را دریک محل پررفت وآمد درشب کریسمس کار می گذارد، اما توسط اف بی آی که در جریان این امر بوده است، دستگیر می شود. اما این افراد مثل این جوان آمریکایی یا آن جوان اهل نیجریه و...، جایگاهی درجامعه برای خود پیدا نمی کنند. هیچ آینده ای را درپیش روی خود نمی بینند وبدون پرنسیب هستند ودراصل این جوان هدف وبرنامه ا ش برای آینده این نبوده است اما به اینجا منجر میشود.
رافایل: دراینجا به آخرین عکس توجه می کنیم وآن یک سلول به شدت محافظت شده در زندان گوانتاناموست. بلافاصله این سؤال مطرح می شود که چرا این زندان نه درخاک آمریکا بلکه دراینجا و دریک خاک که مورد اختلاف کوبا وآمریکاست، ساخته شده است ودرابتدا این مساله برای من اصلا روشن نبود؟
یوهان: بخش زیادی از این زندانیان درخاورمیانه(افغانستان یا پاکستان) دستگیرشده بودند وبعد به اینجا منتقل شدند زیرا دراینجا درخاک خودشان نیستند وقانون کشورشان شامل حالشان نمی شود. واگر درخاک آمریکا بودند، قوانین یا حقوق قضایی آنجا شامل حالشان می شد. گوانتانامو از سال 1903 منطقه ای (با قرداد یک پارک) متعلق به آمریکاست. یک وضعیت خاصی دارد که مال آمریکاست اما به لحاظ حقوقی وقضایی تحت حاکمیت آمریکا نیست که تابع قوانین دولت آمریکا باشد وبه کوبا هم تعلق ندارد زیرا یک منطقه پارک است که قوانین کوبا هم شامل حالش نمیشود. ودرست دراین مکان انتخاب شده است که زندانی منتقل شده به اینجا ازهیچ حقوقی برخوردار نیست( زیرا یک مکان آزاد ازقانون است) وتروریست ها به اینجا منتقل شده اند. به دنبال رسوایی های شکنجه و اعتراضات به دولت آمریکا ازجمله آنکه زندانی حق شکایت کردن به این امر را دارد، از سال 2004 آمریکا تروریست های دستگیرشده را در زندان باگرام درافغانستان نگهداری می کند و دیگرزندانی جدیدی به اینجا منتقل نشده است اما به هرحال چه گوانتاناما یا با گرام طرف( زندانی) از روی زمین ناپدید می شود و به چنین سلولی منتقل می شود .
رافایل: منتقل می شود تا اطلاعات بدهد.جالب این است که این سلول دو متری چگونه ساخته شده است. یک توالت دارد ودستشویی ویک تخت ویک قبله نما ویک قرآن(!) . دراینجا شکنجه هایی ( مثل واتا بوردینگ) وضربات به صورت و قپانی و..انجام گرفته است ولی سازمان سیا مدعی بود که شکنجه انجام نگرفته است ویا این نوع بدرفتاری ها به مرگ منجر نمی شوند اما این درست همان نکته است که قربانی تا حدی شکنجه می شد که نمیرد زیرا باید اطلاعات می داد.
یولیان: واین داستان و بحث شکنجه های زندان گوانتاناما واعتراض به غیرقانونی بودن آن وآنچه درآن می گذرد، به لحاظ حقوقی وقضایی چنان رسوایی هایی برای دولت آمریکا ببارآوردکه آقای اوباما درسال 2008 دربرنامه انتخاباتی خود حول همین موضوع با یک برنامه دو مرحله ای وارد مبارزه انتخاباتی خود علیه رقیب شد. در مرحله اول یک برنامه روشن وشفاف دراینباره را قول داد ودرمرحله دوم بستن این زندان را قول داد.
یولیان: درحال حاضر170 زندانی درآنجا هستند اما دراین فاصله زمانی جمهوری خواهان- اکثریت را در کنگره دردست دارند وبرنامه ای را که این زندانیان ازگوانتاناما به خاک آمریکا در ایلی نیو منتقل شوند(جاییکه با زندانی طبق قانون آمریکا رفتارشود) را به دلیل بودجه آن تصویب نکردند. برای جمهوریخواهان درکنار موضوع بستن این زندان، موضوع ترانسپارنتز(شفافیت) است که اوباما قول آن را داده بود ولی بازصحبت می شود که تمام کسانی که دست درجریان این زندان وشکنجه هایش داشتند، نامشان محفوظ خواهد ماند واین خودش بازسؤالات واعتراضاتی ورسوایی جدیدی را برانگیخته است، بدین معنی که این اعمال غیرمجاز انجام نگرفته بودند بلکه مجاز بوده اند واین خودش مساله اصلی است.
یولیان: صرفنظراز اینکه گوانتانامو سمبلی از این اعتراض گشته بود که انسان(حتی تروریست) دارای حقوقی است ونمی توان با انتقال او به یک نقطه بدون قانون، حقوق او را نادیده گرفت اما اعتراضاتی هم نسبت به حمله هواپیماهای بدون سرنشین می شود که درمدت یک سال ونیم حاکمیت اوباما تعداد 600 نفردرپاکستان وافعانستان ازاین طریق کشته شده اند که مسؤلین گفته اند که یک سوم آن نیز مردم عادی بوده اند. چیزکمی نیست.
رافایل: این امرچگونه است وآیا همین فاکت کافی است که درباره تروریست دولتی صحبت کنیم. یا می توان فرق گذاشت بین این شکل (خشونت بار)حمله هواپیماهای بدون سرنشین وآن نوع دیگر که دولتها درمبارزه علیه تروریسم به آن ضربه می زنند.
یولیان: درمنطقه افعانستان موضوع به شکل دیگری پیچیده است و درآنجا یک مناقشه و جنگ مسلحانه ای درگیر است وچیز دیگری است. اما امروزه تروریسم(عملیات تروریستی درکشورهای دیگر) به آن شدت نیست وبرخورد با آن هم بردبارانه تر شده است.
رافایل: اما هستند کشورها یا دولت هایی که آنها هم با خشونت با تروریسم مبارزه می کنند و مرزش در کجاست وازچه نقطه ای می توان گفت که یک دولت در جنگ با تروریسم است(وارد جنگ شده است) وعملکردهایش دیگر تدابیر امنیتی نیستند بلکه مبارزه وضربه زدن به تروریسم است؟
یوهان: یک سؤال سخت وحتی به لحاظ قضایی وحقوقی بدون توضیحات قطعی است. آنچه امروز شاهدهستیم، فروپاشی القاعده است وکشورهای درگیراین مناقشه درخاورمیانه تلاش می کنند که تحمل کنند وبردباری نشان دهند اما از تروریسم دولتی به هیچ عنوان نمی توان صحبت کرد! یکروزبه ناچاربه این سؤال پیچیده پاسخ داده خواهد شد اما درحال حاضرمشکل اصلی نیست.
رافایل: اما چه مشخصه ای یک تروریست را ازیک مبارزدر راه آزادی متمایز می کند؟ برای دولتها هرکسی که دست به عملیات خرابکارانه درکشور بزند یک تروریست است. اما آیا نمی توانیم بگوییم که به انگیزه آن عملیات بستگی دارد. مثلا وقتی ریل قطار(توسط پارتیزان ها) منهدم میشد تا قطاری دچار سانحه گردد، یک عملیات تروریستی است وچه چیزآن را متفاوت می کند ازیک بمبی که دریک مترو منفجر می شود تا مردم بیگناه کشته شوند. مثل عملیات انفجار بمب در متروی لندن یا مادرید.
یولیان: اگر با یک دولت دموکرات سروکارداشته باشیم که اجازه سخن گفتن به همه کس را بدهد ونیازی نباشد که کسی برای بیان خواسته خود به خشونت متوسل شود، این خود ازشاخص های بررسی آن عمل انجام شده است که تروریستی است یا نه؟ ودوم آنکه اگرکسی به دلیل اعتقادات خودش دست به یک عمل تروریستی وخشونت آمیز بزند باید قضاوت درباره آن را به لحاظ قضایی بپذیرد. به گونه حقوقی وقضایی درجایی نیست که مقاومت یا مبارزه خشونت آمیزمجاز باشد یا به کسی اجازه آن داده شده باشد.کسی که دست به این کارمی زند باید توضیحی داشته باشد و قضاوت درباره آن را نیز بپذیرد. عملیاتی که زندگی خود را به خطرانداخته است.
رافایل: آخرین نکته وآخرین سؤال این است که آیا به هنگام دست زدن به عملیات خشونت آمیزحتی اگر به خاطرآزادی باشد آیا مرزی هست که نباید ازآن عبور کرد؟ به طور مثال درکتاب عادل ها ازآلبرکامو، او از مرد جوانی صحبت می کند که برای یک حق وعدالتی می جنگد اما او خودداری می کند که یک نارنجک را درکالسکه ای بیاندازد که درآن کودکی نشسته است واین مرزی است برای او که اجازه عبور ازآن را ندارد. اما آیا این مرز دروضعیت های دیگرهم باید رعایت شود مثلا درمبارزه با یک رژیم دیکتاتوری چطوراست؟ آیا افراد نهضت مقاومت مجاز هستند که ازتمام وسایل یا شیوه های ممکن برای مبارزه خود استفاده کنند؟ که دولت آنها را به شرارت متهم می کند..
یولیان: این سؤال را من به این شکل هیچوقت مطرح نمی کنم زیرا درجوامع دموکراسی ما به گونه مطلق غیرضروری است که برای امری خود را کشت یا دست به عملیات انتحاری زد وخود را منفجرکرد. کسی که چنین فکر میکند ازیک مبارزه درست سیاسی خودداری می کند، درحالیکه می تواند وچنین امکانی هست که یک جریان فکری یا سیاسی جدیدی را بنیان بگذارد؛ حتی هرکسی می تواند برای خودش یک نقطه آغاز سیاسی پیدا کند.
رافایل: حالااگرکسی به این نتیجه برسد که تروریسم خودش یک پیش شرط گفتگو درمیدان سیاست است، چطور خواهد بود؟
یولیان: بله! دربعضی موارد چنین چیزی بوده است. اما باید بدانیم تروریسم تحت نام القاعده دراکثرموارد اصلا نمی خواهند با سیاست سروکار داشته باشند. (خواهان گفتگوی سیاسی باشد) بلکه می خواهد ازطریق ساختار خودش تأثیر بگذارد و در جوامع نفوذ کند. چه القاعده یا القاعده در مغرب یا سازمان های تروریستی سابق مثل د.اس.پ که دیگر نیستند، بیشترنیز حول موضوعات ناسیونالیستی فعال بودند تا آنکه موضوع سیاسی باشد. به طور خلاصه می توان گفت که از تمام شیوه های ممکن برای سیاست متعارف باید استفاده کرد اما نمی توانم با اطمینان گفت که انگیزه های امروزه دریک بستر سیاسی باشد.
رافایل: با تشکر!ـ
پایان!
ماه مای 2011...
منبع:
Philosophie Magazin
TerrorismusDokumentationsreihe, Frankreich 2011, ARTE F
تیترهای بحث:
چه چیز یک مبارزه آزادیخواهانه را از تروریسم مجزا می کند.
آیا دراستفاده از خشونت می توان ازهر حد و مرزی عبور کرد؟
درجوامع دموکراسی لازم نیست که برای رسیدن به هدفی خود را به کشتن داد.



اسامی به لاتین:
Guantanamo نام زندان
Die Gerechten-Albert Camus عادل ها-نام کتاب آلبرکامو
Waterboarding نام شکنجه

Dienstag, 10. Mai 2011

تفاوت تروریسم وآزادیخواهی

ترجمه از ملیحه رهبری
مجله فلسفی



تروریسم (1)ـ



وتفاوت آن با مبارزات آزادیخواهانه

قسمت اول

رومان گاری در کتاب خود به نام لیدی ال- درباره قهرمان داستان چنین می نویسد:او به محله هایی ازشهر رفت ودر مکان هایی حضور یافت که فقرا و زنان خود فروش و گدایان ومعتدان و.. جمع شده بودند. جایی که مملو ازکثافت و نا امیدی مطلق بود در این هنگام بود که به ناگاه احساس نفرت شدیدی از فقر و بدبختی و بی عدالتی وجود او را فرا گرفت. آرزو وخواسته او برای عدالت و برابری چنان بزرگ وجدی بود وایمان واعتقادتش چنان تحت تأثیر قرار گرفته بودند که تصمیم گرفت که برای اجرای عدالت تا روز قیامت صبر نکند و درانتظار خدا باقی نماند.[خودش قیامت برپا کند.]ـ
این یک چکیده ادبی از کتابی است که نویسنده تلاش کرده است که زمینه های روحی و روانی پیدایش این مقوله را در جامعه نشان دهد. قهرمان داستان به نام آرموند دنیس یک تروریست تاپ و قاطع و برنده چون الماس و خطرناک وحتی وحشتناک نیز می باشد که همزمان دارای صفات نیکی هم هست وچون بتی مورد علاقه لیدی ال نیز می باشد عشقی انسانی وارد داستان می شود اما آرموند یک مظهری ازنابود کردن(جنگ وکشتن و مرگ و..) شده است. گاری درکتاب خود نه فقط به زوایای روحی و روانی وانسانی در پیدایش این موضوع وارد می شود وعلت آن را وجود بی عدالتی های اجتماعی بیان می کند بلکه از یک زاویه دیگر نیز که امروز خیلی قدیمی به نظر می رسد به اعمال تروریستی وتوسعه آن نیز توجه می کند، یعنی که موج آن انتشار می یابد مثل یک ویروس قبل ازآنکه نفراول مبتلا به آن کاملا از پا در بیاید.ـ
یولیان: به نظر می رسد که این رمان دیگر مورد توجه نباشد، یعنی آنچه که به داستان رمان مربوط می شود اما نویسنده- کتاب تلاش کرده است که عمیقا به ریشه ها توجه کند، به گونه ای که می توان گفت مطلق به آن می پردازد. قهرمان داستان فردی است باهوش و زیرک و دوراندیش واستراتژیک و حتی خوش مشرب است و از این خصوصیات، شخصیت انسانی زیبا ساخته می شود که با گل رزی نیز که در تابوت بر سینه دارد، عشق پنهانی او به زندگی وحتی به واقعیت های آن را نشان می دهد که چگونه در پس این امتناع وخودداری او از زندگی کردن اما این عشق کاملا (پرفکت) وجود دارد، انسانی که عاشق زندگی و عاشق دیگرانسان ها وحتی عاشق یک زن است. اهمیتی ندارد که موضوع این رومان قدیمی است اما اصل مطلب همیشه تازه است و وجود دارد.ـ

رافایل:چرا یک انسان خود را وقف چنین هدف یا آرمانی می کند؟


یولیان: زیرا می داند که درآن حل شده است و با آن به پایان خواهد رسید.گاری دررومان خود این مطلب را توجیه نمی کند بلکه به آن می پردازد یا توضیح می دهد که چگونه انسانی یا انسان هایی با تجربه شخصی خود و با دیدن بی عدالتی های اجتماعی، چنان دگرگون می شوند که اراده می کنند، موضوعات یا مسایلی را مثل تروریسم نمایندگی کنند که نباید عملا این کار را نمایندگی کرد اما دست به این کار می زنند.ـ



رافایل: موضوع این است که در باره تروریسم، می توان گفت که در هسته اصلی آن مشکل یا تناقض عدم تناسب
است. سؤال این است که آیا برای عدالت می توان چنین اقدامات یا روش های تروریستی را توجیه کرد یا این کار قابل توضیح است. یعنی که آیا اعمال جنایتکارانه تروریستی می تواند بنا به حکم یک اندیشه نوین وراستین ( درست و باصلاحیت) باشد یا تروریسم آن را توجیه می کند(نه آنکه درست بداند)؟ به دنبال این سؤال است که سؤالات بعدی مطرح می شوند که چه مشخصه ای یک تروریست را از یک فرد که عضو مقاومت (برای آزادی می جنگد)، منفک می کند؟ اما برمی گردیم به سؤال اولیه من. مرز بین توجیه کردن وتوضیح(دلیل داشتن) برای اعمال تروریستی درکجاست؟



تیتر: یک اندیشه راستین( درست وبا صلاحیت) همواره از یک چهارچوب خاص(عقلانی) برخوردار است.ـ
یولیان: نویسنده رومان لیدی ال- درکتاب خود دریک بخش به این موضوع پرداخته و چنین پاسخ میدهد که عملیات تروریستی زمانی توجیه می شوند که به کمک منطق دلایل قابل توضیحی ندارند وخود این امر هم همیشه به محیط اجتماعی(فرهنگی) و میزان (فقدان) دموکراسی و شرایط اقتصادی-اجتماعی موجود بستگی دارد.ـ



رافایل: حالا به یک پلاکارد آمریکایی می پردازیم که مربوط به سال 2004 است وبعد ازحملات تروریستی 11 سپتامبراست و روی پلاکارد نوشته شده است: بسته مال کیست؟ و درکنار پلاکارد نوشته شده است که این بسته مال چه کسی بوده است، حتما شما آن را به ما اطلاع دهید؟
تصویر یک ایستگاه قطار شهری درسانفرانسیسکو را نشان میدهد که چندان فاصله ای با مهم ترین مراکزاقتصادی آمریکا ندارد. فردی روی سکویی نشسته وروزنامه در دست دارد ولی با ناراحتی ونگرانی زیادی به یک ساک نگاه می کند که کسی در کنار او گذاشته و رفته است واو نمی داند که مال چه کسی است اما باید توجه می کرد که چه کسی این کار را کرد! پلاکارد می خواهد بگوید یا آموزش دهد که حتی قابل توجه تر ازاخبارجدید روزنامه، باید برای شما بسته مشکوکی باشد که شما درمکان عمومی با آن برخورد کنید یا کسی آن را می گذارد و میرود و می تواند یک بسته خطرناک باشد!ـ



تیتر: وجود تروریسم نظر ودیدگاه ما را نسبت به حریم های شخصی مان تغییرداده است.ـ
این پلاکارد درمرحله اول می خواهد یک فضا وآتمسفر وجود تهدیدات جدی تروریستی را درمحیط اطراف ما به ویژه بعد از11 سپتامبر ایجاد کند و ودر مرحله دوم می خواهد شهروندان را چنان آماده کند که درکار دیگران دخالت کنند ومثل قبل نباشد که کاری به کارکسی نداشته باشند و بی خیال باشند وقتی کسی ساکی را جایی می گذارد و می رود، بی تفاوت نسبت به امنیت خود و دیگران نباشند. ـ


تیتر: آیا اعمال تروریستی جزو تهدیدات روزانه بشمار می آیند.ـ
یولیان: پلاکارد می خواهد چنین القاء کند که اعمال تروریستی جزو تهدیدات روزانه بشمار می آیند و چنان زندگی روزانه ما را احاطه کرده اند که هرجا یک ساکی باشد یک تهدید است. وبدنبال این تفکر رفتار وعکس العمل ما را نسبت به خودمان و دیگران برمی انگیزد. یعنی من چه کسی هستم و چگونه دربرابراین تهدیدات رفتار می کنم وچه عکس العملی دربرابرکنترل روزانه فرضا ایمیل های شخصی ام دارم وتا چه حد به این گونه اقدامات وتصمیمات مقامات مربوطه اعتماد دارم[مشکلی با محدود شدن آزادی های فردی خود دریک سیستم دموکراسی دارم]؟ با یک چنین پلاکاردها وسؤالات پایه ای، نفوذ یا تأثیر تهدیدات تروریستی در زندگی روزانه ما ومحدودیت آزادیهای شخصی ما بیشتر می شود.ـ



رافایل: دراینجا این سؤال پیش می آید که این موضوع می خواهد تا چه حدی پیش برود؟ نه تنها من باید مواظب امنیت خودم باشم بلکه باید مواظب نفر بغل دستی ام هم باشم ودیگران را هم کنترل کنم که این امر در تناقض با خواسته های شهروندی دریک جامعه دموکرات ولیبرال است.


یولیان:آنچه به تروریسم مربوط می شود وموضوعی که ما امروز به آن می پردازیم و می خواهیم به این سؤالات جواب دهیم، به ویژه بعد از11 سپتامبر مطرح شده است وبعد نیزدامنه و کرایس آن گسترش یافته است تا حدی که وارد زندگی شخصی ما شده است وحتی به طورکامل حیطه ارتباطات ما (به ویژه دراینترنت) وبه طور اجمالی حیطه زندگی محرمانه و فردی وشخصی ما را کمپلت تغییرداده است.[دولت حق دارد که همه را کنترل کند.]واین از تآثیرات وجود یا تبلیغ تهدیدات تروریستی است.ـ



رافایل: به این ترتیب ودرنتیجه وجود تهدیدات تروریستی نه تنها حیطه زندگی شخصی وآزادی های فردی، محدودتر وقابل کنترل تر شده است بلکه حتی نقش و وظایف جدیدی هم به فرد القا می کند که مواظب خودش وبغل دستی اش باشد که کسی ساکی را جا نگذارد وبرود! همین الان(نوامبر2010) که ما این برنامه را تهیه می کنیم یک تظاهرات اعتراضی دریکی از فرودگاه های آمریکا برپاست وخیلی از مسافران خود داری می کنند که به شکل کاملا لخت به وسیله دستگاه کنترل بازدید بدنی شوند. زیرا احساس می کنند که از این طریق تمام حریم شخصی آنها مورد تعرض قرار می گیرد.ـ



یوهان: جالب است که درسال 2002 در فرودگاه لوس آنجلس این موضوع مطرح شد که ازطریق اسکن به گونه جداگانه بخش هایی از بدن بازدید شوند یا یکپارچه تمام بدن دیده شود وهنوزهم اعتراضات به این موضوع به عنوان تعرض به حریم شخصی ادامه دارد. گذشته از این موضوع اما برمی گردیم به موضوع شهروندی وجالب این است که در امر مبارزه با تروریسم وآنچه که به پلاکارد برمی گردد...ـ


رافایل: آیا به این معناست که شهروندان باید به همسایه خود بی اعتماد باشند؟
یوهان: به این معنا می باشد ولی موضوع فقط حفاظت وامنیت عمومی را مطرح نمی کند بلکه به امر مهمتری مربوط می شود که برمی گردد به آزادی وحقوق فردی من که بعد از این تهدیدات تروریستی چگونه خواهد بود؟ آزادی ارتباطات ویا مسافرت وکلا حوزه و حق آزادی عمل من[درجامعه آزاد] به چه شکل خواهد بود، زیرا چگونگی آزادی های فردی دریک جامعه دموکرات ازسؤالات اساسی است.ـ



تیتر: مبارزه با تروریسم در زمینه های سیاسی ودر رابطه با دموکراسی سؤالاتی را به وجود آورده است.
رافایل:دراینجا یک سؤال پایه ای برای من مطرح می شود که آیا تصمیمات واقدامات امنیتی می توانند تا چه حد در حقوق یا آزادی های فردی من دخالت کنند؟ آیا به خاطرآنکه یک تروریست نتواند آزادانه عمل کند باید خیلی ازآزادی ها درجامعه دموکرات را محدود کرد؟
یولیان: همینطوراست وتأثیر دارد ولی چه آزادی هایی را می توان محدود کرد وتا کجا(مرزش کجاست) وکدام آزادی ها را نمی توان تغییرداد؟ البته بستگی به نوع سیاست دولت یا دولت ها نیزدارد که چه سیاست ضدتروریستی را دنبال می کنند!ـ



حالا ودراین بخش از بحث مان به پوستری نگاه می کنیم که تصویرهشت تروریست آلمانی درسال 1970 را نشان می دهد که اعضای بریگاد سرخ(فراکسیون ارتش سرخ) بودند. آندریاس بادا واولریکه ماینهوف و کلاوس یونشکه و.... پلاکارد برای نصب درمکان های عمومی ودرجستجوی رد یا اطلاعاتی از این افراد بود. شگفت انگیزاست که عکس ها سیاه وسفید وبه شکلی چاپ شده اند که گویا مشتی جانی خطرناک را نشان می دهند.ـ



یولیان: بله! پلاکارد مال 1970 است وبرخی ازآنها سال 1972 دستگیر شدند وجریانشان ادامه داشت تا 1977. این جریان یا افرادش برخلاف یک خطرخارجی، نه تنها همه بچه های آلمانی و دانشجویان بااستعداد و رده بالای دانشگاه های آلمان بلکه ازطبقه مرفه اجتماعی نیز بودند که این طبقه تحصیل کرده علیه جامعه آلمان(سیستم) دست به طغیان زدند. این منطق کاملا متفاوت است با منطق تروریست هایی مثل القاعده که تهدیدی ازبیرون جامعه است. بلکه این تهدید ازجانب افراد آلمانی واز درون جامعه بود. این تهدید تروریستی به این شکل نبود که اعضا القاعده از بیرون بیآیند وبمب بگذارند. ـ



یولیان:نه نبود واین درست همان نقطه ای است که مورد نظرماست و الساعه نگاهی به تصویریک بمب گذاری در لندن درسال 2005 می کنیم. بعد ازآنکه برای القاعده روشن شد، راه های حصول به اهداف قبلی بسته شده اند، هدفی درلندن را انتخاب کردند. درجاییکه مردم مسلمان که خود را با جامعه غرب تطبیق داده اند، زیاد هستند واین عناصر سعی کردند درشکاف بین جامعه واین قشرمسلمان جایگاه نفوذی پیدا کنند. وضعیت درست مثل برخی از کشورهای غربی است. جایی که تعداد مسلمانانی که خود را با جامعه تطبیق فرهنگی داده اند زیاد است و تلاش ازجانب عناصر رادیکال و..) می شود که این تطبیق یافتگی را مسموم کنند.ـ


رافایل: جالب این است که اعضا دستگیرشده آ.ار.اف . با روش خود وبا نحوه تفکر سیاسی شان، جامعه آلمان را برآن داشتند تا برخلاف پرنسیبهای خودش عمل کند وآن پرنسیب ها را نقض کند.ـ
یولیان: منظوراز این پرنسیب ها، مواردی مثل حق داشتن وکیل مدافع وحق اعتراض به شرایط زندان وحق اعتراض به زمان یا نوع محکومیت و...ـ
رافایل: و ازاین طریق سعی کردند که تحریک و خشم بیشتری را برانگیزند.ـ
ادامه دارد... ـ
تاریخ: دهم ماه مای 2010
منبع:
Philosophie
Terrorismus
Dokumentationsreihe, Frankreich 2011, ARTE F,


توضیحات: Romain Gary
لیدی ال" عنوان کتابی است از "رومن گاری" که درونمایه اصلی آن را رویارویی عشق و ایده آل های عقیدتی تشکیل می دهد. داستان یک ماجرای عاشقانه در اواخر قرن نوزدهم است. دختر جوانی به نام آنت دلباخته مردی جوان می شود به نام آرماند که شدیداً پایبند به اصول و اعتقادات سیاسی و مبارزاتی خود است. او مبارز جوانی است که صادقانه زندگی اش را برای بهبود اوضاع جهان فدا می کند.او برای رهایی میلیون ها انسان از چنگال دولت های حاکم و برقراری برابری و برادری تا پای جان تلاش می کند. عشق سرنوشت این دو جوان را بهم پیوند می دهد. اما می باید از بین عشق و آرمانخواهی مفرط و پایبندی به عقاید یکی را برگزید..اینجاست که باید تلخ ترین انتخاب ممکن صورت بگیرد...

مصاحبه کننده:
Julien Cantegreil
آقای یولیان کانتگرایل: او تدریس رشته حقوق در مدرسه عالی و در دانشگاه سوربن را برعهده دارد. مدیر مسؤل آرشیو مجله ماهانه فلسفه می باشد ومسؤلیتهای بسیار در زمینه های دیگرنیز برعهده دارد.ـ منبع اینترنت.ـ




تیترهای بحث:ـ
آیا یک اندیشه اصیل ونجیب می تواند تروریسم را توجیه کند؟
تروریسم نظر و دیدگاه ما را نسبت به حریم های شخصی مان تغییر داده است.ـ
یک تفکردرست ونوین هموار دریک چهارچوب عقلانی می گنجد. ـ
تروریسم یک تهدید زندگی روزانه شده است.ـ
آیا از وظایف شهروندی است که به همسایه خود بی اعتماد بود؟
مبارزه علیه تروریسم سؤالاتی در زمینه سیاسی و دموکراسی را به وجود آورده است. ـ
چه آزادی هایی باید محدود شوند و تا چه حد؟
دولت اجازه ندارد درمبارزه اش علیه تروریسم به هیچ وجه علیه پرنسیب های خود اقدام وعمل کند.ـ