Dienstag, 3. März 2009

بردارهای جدید قدرت در جهان

ترجمه از ملیحه رهبری
Zwichen Den Fronten
Die neuen Achsen der Macht
Von
Peter Scholl-Latour
Und
Gero von Boehm
در میان جبهه ها و بردارهای جدید قدرت
از: پیتر شٌل لاتور
در همه جای جهان به گونه قانونمند(سرنوشت ساز) جا به جایی قدرت به چشم می خورد. با فروپاشی شوروی تعادل ثابت قدرتی که در جهان وجود داشت، درهم ریخت. قدرت های جدیدی رشد می کنند و شکوفا می شوند و قدرت های دیگری فرو می ریزند. نفوذ مذهب و رشد مجدد اعتقادات مذهبی در همه جای جهان قوت می گیرد و همراه با آن فونتامنتالیسموس تحت شرایط جدید جهانی به عنوان یکی از بٌردارهای قدرت در روی کره زمین ترسیم می شود.
چگونه می توان به آن نگاه کرد و چه موقعیت و موفقیت ها یا چه خطراتی همراه با آن وجود دارد؟
برای پاسخ دادن به این سؤالات، همراه با پترشٌل لاتور سفری به تمام نقاط جهان می کنیم و می خواهیم به گونه عینی از شرایط فعلی و تاریخی قدرت های جهانی که در رابطه با آنها پترشٌل بیش از نیم قرن( پنجاه سال) سخن(تحلیل شرایط) گفته است، مجددا همراه باشیم.
قبل از سفر و جستجو در سایر قاره های دنیا که در تغییرات بنیادین و زیر و رو کردن نظام های جهان مؤثر بوده اند، در ابتدا توقفی در اروپا نموده و نظری به آن می افکنیم.
اولین مکان تاریخی که به آن سفر می کنیم، شهر کوچک ویزله در وسط کشور فرانسه است. نگاهی به قرن 12 و به کلیسای تاریخی شهر می افکنیم. از این مکان بود که هایلیگه برن (برن مقدس) فرمان جنگ های صلیبی را داد و زمان رستاخیز(Stunden Begeisterung (فرا رسید. جنگ های صلیبی تمام اروپا را به لحاظ عاطفی و مذهبی در برگرفت و به یکدیگر وصل کرد. [جنگ ها و اختلافات همیشگی خود را کنار گذاشتند و بنا به حکم وظیفه مقدس دینی قدرت واحدی شدند تا در برابر تهدیدات قدرت اسلامی درآنزمان یکی شوند.] و به همین دلیل بعدها به او( برن مقدس) لقب قلبٍ مشترک و عاطفهٍ اروپا داده شد.
سؤال از پیتر شٌل: « آیا امروزه در اروپا یک چنین روح و عاطفه مشترک مذهبی وجود دارد و یا می تواند به وقوع بپیوندد؟»
من پاسخ را از زبان آندره مالرو نویسنده بزرگ و فقید فرانسوی بیان می کنم. او هیچ اعتقادی به مذهب و به مسیحیت هم نداشت. اما درست پنجاه سال پیش گفته بود که قرن 21 یا قرن مذاهب خواهد بود و یا اساساً وجود نخواهد داشت. این پیشگویی در آن زمان بسیار دور از عقل بود اما امروز شاهد وقوع حوادثی در این زمینه هستیم که در 15= 16 سال اخیر چشمگیرتر شده اند و به ویژه اسلام که به عنوان یک نیروی قدرتمند و تهدید کننده مذهبی رشد کرده است.
همانند رشد اسلام در آسیا، در آمریکا هم نیروهای مذهبی و در رأس آن اٍوانگلیکان رشد کرده و بدون اراده کلیسای اٍوانگلیکان( فونتامنتالیسم) هیچ رییس جمهوری نمی تواند انتخاب شود! و دیگر اینکه چگونه روسیه به عقب و به مذهب اٌرتٌدوکس برگشته است. جامعه ای که در رأس قدرت آن اٌتوریته پوتین قرار دارد. در چین هم کونفوسیوسموس برگشته است و اعتقاد به زندگی بعد از مرگ و هندوییسموس و سایر ادیان باز در کانون توجه جهانیان( توده های مردم) قرار گرفته اند.
تنها اروپاست که به نظر می رسد که در آن هیچ خودآگاهی یا باور مذهبی دیده نمی شود. اروپایی که بدون اعتقاد به جاودانگی در حال زیستن است! این شک و تردید مذهبی یک نقطه ضعفی برای اروپا است که در برابر شرایط جدید جهان که درهای بسته سابق (کشورهای سابق بلوک شرق و به ویژه در زمینه اقتصادی) همه گشوده شده اند، می توان گفت که اروپا در این میان بین هندوییسموس و کارت طلایی تا حدودی در حال نوسان است و بدون کمک یا راه چاره ای در برابر این عزیمت دوباره قرار گرفته است.»
آیا آمریکا وضع بهتری دارد؟ آیا چه رٌلی را آمریکا در قدرت( اٍمپٍریوم) بازی خواهد کرد؟
سوگ و اندوه 11 سپتامبر هنوز هم پس از گذشت 7 سال در جامعه آمریکا فراموش نشده و عمیق است. حوادث بعد از این حادثه [که هدفش ایجاد رعب یا ترساندن امپریالیست بود] و به جنگ عراق منتهی شد، پای قدرت های دیگر را هم به میان دعوا کشیده است.

نیویورک یکی از بزرگترین و قدرتمندترین پایتخت های جهان با جاذبه های بزرگ است. وجود آسمانخراش ها و مجسمه آزادی و جنبش و تحرک و فعالیتی که در این شهر است، انسان را به حیرت وا می دارد. نخستین مهاجران اروپایی در زمان کوتاهی نیویورک را بنا کردند و روح این شهراز تحرک و جنب و جوش ساخته شده است. تحرک بالا درآن تا حدی قابل مقایسه با شانگ های در چین و یا با پاگیری مجدد قدرت و ثروت افسانه ای بابل در کشورهای خلیج، است که با آهنگی سریع و نفس بٌر در حال تاختن هستند.
به نظر می رسد که رییس جمهور آمریکا نه از نیویورک خوشش می آید و نه از کاخ سفید، بلکه مکان مورد علاقه او ملک شخصی او در دهکده ای در تکزاس است. در این مکان که از نوعی روح یا ویژه گی خاص برخوردار است، فضای خاص مذهبی حاکم است و حتی در رستوران نزدیک به محل مسکونی رییس جمهور مشروبات الکلی فروخته نمی شود.درهم آمیختن قدرت کشوری و قدرت مذهبی (خدا و کشور) یک نوع جنب و جوش
و دینامیک خاصی در این ایالت به وجود آورده است که گویی توانسته است نیروی لازم برای قدرتی شرور[جنگ] را فراهم کرده و آن را به جنب و جوش درآورده باشد.
سوأل: کارت و ورق بازی قدرت در جهان بٌر جدیدی خورده است. بازی قدیمی دیگر کارایی ندارد. شوروی دیگر وجود ندارد، چین یک رٌل و نقش کاملا دیگری را بازی می کند. آیا نقش و رٌل آمریکا در آینده چگونه خواهد بود؟
آمریکا ناچار خواهد بود که از قدرت گذشته خداحافظی کند. در اساس این اتفاق افتاده است. زیرا این تصور که از طریق هژمونی اقتصادی( امپریالیسم جهانی) قدرت جهانی باشد. دیگر امکان پذیر نیست. چون عملاً چین به لحاظ چرخه اقتصادی جهان در صحنه است. اگر پارامتر جدید و غیر قابل پیش بینی، [سقوط دولت کمونیستی و..)] پیش نیآید، چین در 20 یا 30 سال آینده، با کمک جمعیتش و با استعداد فراوان و قدرت خلاقه ای که در چینی هاست، قدرتی بدون رقیب خواهد بود.
روسیه با گنجینه ثروت نفت و گاز و با اٌتوریته پوتین و با جمعیت 155 میلیون نفری، در برابر آمریکا با 300 میلیون نفر جمعیت و با فاصله جغرافیایی بزرگ، خطری نیست و در این باره اغراق می شود.
در این میان اروپایی ها سرنوشت یا تقدیر خاص خود را طی( بازی) می کنند. آنچه که آمریکا را بیش از هر چیز دیگری به خود مشغول کرده است و جریان نفت و جنگ عراق و..، است، برای اروپایی ها اتخاذ این شیوه ها، حتی درست نیست. برانگیختن نیروی مقاومت در جهان اسلام و تحریک 1ملیارد نفر از مسلمانان جهان. باید توجه داشته باشیم که همیشه در جهان پتانسیل انسانی و جمعیتی وجود دارد که مثل نیروهای انقلابی ذخیره است و در جبهه های نو و در زمان های مختلف و در مکان های مختلف، می توان آن را بسته به شرایط، بازسازی و برای نبرد و مقاومت آماده اش کرد. آمریکا نمی تواند فکر کند که این موضوع چیز مهمی نیست و یا درآمریکا هم اعتراضی علیه جنگ، مثل جنگ ویتنام برنخواهد انگیخت. آمریکا یک رٌل و نقش رهبری کننده در جنگ به ویژه در خاور میانه برای خودش اتخاذ کرده است که باید توجه داشته باشیم که آمریکا با تمام قدرتش، اما به لحاظ نظامی، در هوا یا دریا قدرتمند است و نه در زمین. در زمین آسیب پذیر بوده و شکست می خورد.
پیتر شٌل:« هنوز هم آمریکا از شکست در جنگ ویتنام در رنج است. در واشنگتن چنین باوری وجود داشت که می توان به آسانی بر نیروهای ویت کنگ با کمک گرفتن از تجهیزات پیشرفته و با در اختیار داشتن امکانات بی پایان، خط بطلانی کشید و حذفشان کرد. می توان جنگ را برنده شد. پنتاگون چنین تصوری کرده بود که یک جنگ سرخپوستی در آسیای شرقی به راه خواهد انداخت. اما حتی تقویت نیروی زمینی آمریکایی ها تا نیم میلیون نفر هم نتوانست، به موفقیت منجر شود و سرانجام این ویت کنگ هایٍ جنگلی(غیرمتمدن یا مٌدرن) و ارتش هوشی مین بودندکه به سایگون وارد شدند.
پنجاه سال پیش به هنگام تصرف سایگون به دست نیروهای ویت کنگ، پیتر شٌل شخصاً از سایگون این پیروزی را چنین گزارش کرده بود:« یک موضوع امروز در سایگون بدون تردید است و آن این است که نیروهای رزرو استراتژی ارتش و دولت سایگون در پایان قوای خود هستند اما مشخص نیست و آدم نمی داند که نیروهای مقاومت ویت کنگ و ارتش هوشی مین هنوز چقدر قوی هستند. این بزرگترین سؤال است که در آینده با آن رو به رو خواهیم بود.» ویتنامی ها با اتخاذ شاهکاری از جنگ چریکی و با نیروی شبه نظامیان ویت کنگ به مقابله در برابر تجاوز آمریکا برخاستند تا تیویوری دٌمینو را که به معنای گسترش کمونیست در تمام آسیای شرقی تا هندوستان بود و آیزن هاور و کندی آن را ترسیم کرده بودند، ثابت کنند. باید توجه داشته باشیم که اعتراضات و تظاهرات گسترده علیه جنگ در آمریکا به لحاظ پرستیژ آمریکا را تحت فشار گذاشته بود و چهره آمریکا را خراب کرده بود تا به جنگ پایان دهد. اما ترسی از ضعف ژیو و استراتژی و قدرت جهانی آمریکا در آن زمان اصلاً مطرح نبود. امروزه آمریکا یک چهره کاملاً دیگری در خاور میانه عربی و در حنگ عراق به نمایش گذاشته است. داستانی که در سال 2003 با تصویر صدام حسین شروع شد و بوش می خواست که فانوس روشنی برای برج دموکراسی در عراق برافروزد اما می بینیم که جنگ توسعه یافته است و ارتش آمریکا درگیر شرایطی بغرنج[دخالت ایران که پیتر شٌل مستقیم اشاره نمی کند. مترجم.] و جنگ با شبه نظامیان شده است. تا جایی که ارتش آمریکا به دلیل استفاده از خشونت و دخالت سرویس های جاسوسی آن در دستگیری و شکنجه افراد( زندان ابو غریب)، مورد اعتراض قرار گرفته و سوپر قدرت آمریکا به نقض حقوق بشر متهم شده است. آمریکا که خودش تحت عنوان مبارزه با اسلام و فاشیسموس و به خاطر دفاع از دموکراسی قدم پیش گذاشته بود.
رییس جمهور آمریکا در محل سکونتش در دهکده ای در تکزاس در مصاحبه با خبرنگاران، این واقعیات را نادیده یا غیر جدی می گیرد. بدون هیچ توجهی به اینهمه عواقب اشتباهاتش، او به عنوان یک فونتامنتالیست مسیحی و یک اٍوانگلیکانا و در نقش و رٌل یک رهبر، گویی که جنگ های صلیبی را در زمانی نو به عهده دارد و خودداری می کند که حقیقت منهدم شده در عراق را بپذیرد. حتی اگر خودش هم مستقیم چنین اعتقادی را نداشته باشد اما نزدیک ترین و قابل اعتماد ترین همسایه او بیلی جانسون، در دهکده مسکونی او در تکزاس درباره آقای رییس جمهور بر این باور است و در مصاحبه ای که ما با او داریم اینگونه به سؤالات ما جواب می دهد:
سؤال:« قدرت بوش[ قدرتمندترین مرد جهان] از کجا و از چه نیرویی سرچشمه می گیرد؟» پاسخ:« عیسی مسیح! او نیروی تازه و قدرت به او می بخشد. آیا ما یک رییس جمهور و ملت ضعیف می خواهیم؟ نه فکر نمی کنم. پس ما یک جنگنده می خواهیم و ما می خواهیم که او یک قوی باشد. ما این را می خواهیم.»
ادامه دارد...
16، 06، 2008
***
ترجمه از ملیحه رهبری
Zwichen Den Fronten
Die neuen Achsen der Macht
در میان جبهه ها و بردارهای جدید قدرت

قسمت دوم
در یکشنبه کاملا نرمال در محلی به نام لی بوری چوری در تکزاس در یک سالن سرپوشیده ورزشی ، که در روز یکشنبه برای عبادت آماده شده است، 60،000 نفر معتقد به مسیحیت شرکت کرده اند. جوٌل استی رهبر مذهبی این جماعت است که به همراه همسر فوق العاده زیباییش ویکتوریا مراسم مذهبی را اداره می کنند. ویکتوریا با کلام مؤثرش مستمر تکرار می کند:« خدا بزرگ است، خدا بزرگ است!» در یک چنین گردهمآیی ها اغلب همه شعبه های مختلف عقیدتی شرکت می کنند و به اصطلاح شرق و غرب یکی می شوند و همه به یک خدای واحد همانگونه که در نزد مسلمانان الله اکبر نامیده می شود، ایمان می آورند. ویکتوریا و همسرش چنان جمعیت را تحت تأثیر قرار می دهند که بیماران شفا می یابند و دردمندان، از درد آزاد می شوند. برخی از هوش می روند و برخی گریه می کنند و ایمان و اعتقاد جمعیت چنان شدید است که در این جلسات مذهبی معجزاتی(نمایشی) می توانند به وقوع پیوندد.! 18 میلیون نفر جمعیت در آمریکا از طریق تلویزیون این برنامه را دنبال می کنند.
درحال حاضر یک موج قوی ازگرایش به مذهب در جامعه آمریکا رشدکرده است.
پیتر شٌل:« رشد این نوع گرایشات مذهبی فقط برای امور معنوی نیست بلکه در پشت این نوع گردآوریٍ نیروها، اهداف سیاسی نیز وجود دارد.»
طبق آمار از هر ده نفرآمریکایی، نٌه نفر به خدا متعقد هستند. 83 درصد مسیحی هستند. درآمریکا همیشه گرایشات مذهبی وجود داشته است و به خصوص پس از فروپاشی شوروی اعتقادات مذهبی مانند اینکه:« خواست خدا کافران را متلاشی کرد. یا در اولین پیروزی آمریکا در جنگ خلیج، اعتقاداتی از این قبیل که خدا با آمریکایی هاست، در بین مردم رایج بود. باید توجه داشته باشیم که سرخ پوستان یا بردگان سیاهپوستی که امروز نسل آمریکا= آفریقا خوانده می شوند، از طریق پذیرش مذهب ملی( مسیحیت) در جامعه حل شده اند. مردم در اعتقاد به کتاب مقدس و دستورالعمل هایش راه نجات می جویند. اعتقادات مذهبی چنان در جامعه آمریکا قوی است که مردم در رأس قدرت و در کاخ سفید می توانند یک رییس جمهور زن یا یک رییس جمهور سیاه یا حتی یک خطاکار... را تحمل کنند اما یک آتیست یا بی خدا را به شدت رد می کنند.
مشاهده جلسات مذهبی از این نوع که جٌول اٌستی و همسرش مردم را تحت تأثیر قرار می دهد برای یک اروپایی چنان به دور از اعتقادات مسیحی است که به آن به مثابه یک فرقه یا سکت نگاه کرده یا این نوع گروه ها را تحلیل می کنند. برای ما اروپایی ها خنده دار است اما در صبح یکشنبه 18 میلیون آمریکایی از طریق تلویزیون این گردهمایی با شکوه را با عنوانٍ :
« غنی شو! زیرا خدا تو را دوست دارد!» نگاه می کنند.
باید توجه داشته باشیم که اگر خدا قومی را برگزیند در پهنه نعمات مادی نیز به آنها عزت و قدرت می بخشد. مثابه همین اعتقاد را سابقا سفیدپوست های آفریقای جنوبی با تسلط تاریک و طولانی شان بر سیاهپوستان آفریقا داشتند. که به دلیل رنگ سفید خود را برتر و برگزیده خدا می دانستند و به آن نیز معتقد بودند و سیاهپوستان را برده خود می دانستند. بطلان باور و نظریه آنها را مقاومت آزایخواهانه سیاهان چنان در هم شکست که امروز از این اعتقاد چیزی باقی نست. باید توجه داشته باشیم که امروزه مردم جهان و پس از فروپاشی شوروی بیشتر به فروپاشی ابر قدرت ها معتقد هستند. در حال حاضر آمریکا به لحاظ اقتصادی و نظامی بزرگترین قدرت جهان است و برهمین اساس هم مردمش به نوعی خود را برگزیده و قدرتمند می دانند. شوروی هم قدرتی بود که ناگهان با سست شدن بنیان های اقتصادی دوام نیآورد. بنا بر این وضعیت اقتصادی آمریکا و سرنوشت آن قابل توجه است. آیا آمریکا برگزیده و قدرتش جاودان است، آنگونه که خودشان معتقدند یا یکی از همان قدرت های بسیاری است که در همین زمان حاضر فروریختند. آمریکا ادعای قدرت دارد اما باید به اقتصاد آن توجه کرد. وضعیت اقتصادی آمریکا سؤالی است که مطرح است.
پارامتر مهم دیگر ناسیون یا ملت است. آیا جامعه آمریکا از یک قوم برگزیده برتر و سفید پوست یا آمریکایی تشکیل شده است؟ نه! نگاهی به جنوب آمریکا بیفکنیم. حدود 3000 کیلومتر آمریکا با مکزیک مرز مشترک دارد. مرزهای مشترک و طولانی دوگانگی های فرهنگی بسیاری را با خود به همراه آورده است. حتی این دوگانگی فرهنگی و اعتقاد به مسیحیت در شمال و جنوب متفاوت است. این تفاوت در جنوب که جمعیت انبوهی وجود دارد و بین کاتولیک مرام ها( اسپانیایی تبار و کاتولیک) و در شمال با پروتستان ها مشهود است. جنوب برای خود فرهنگ و اعتقادات دیگری دارد که گویی به گونه انقلابی یا متناسب با زمان یک نوع اعتقادات یا مذهب جدید( نوع آوری چه در مسیحیت یا اسلام یا.. ) برای خودش خلق کرده باشد. در شهر الپاسو در ایالت تکزاس 80 درصد جمعیت لاتین تبار هستند و در شهرهای دیگر مانند کالیفرنیا و فلوریدا زبان اسپانیایی به عنوان زبان متداول و دوم آمریکایی صحبت می شود. از سال 1950 جامعه شناسانی که سفری به مناطق جنوب می کردند، بسیار مشهود می توانستند با جمعیت انبوه و میلیونی مهاجران قانونی یا غیرقانونی مواجه شوند که این سیل مهاجرت همچنان ادامه دارد و علیرغم محافظت شدید مرزها از کشورهای آمریکای لاتین مستمر وارد آمریکا می شوند. امروزه نیز جمعیت انبوه به گونه غیرقانونی از مرز عبور و خود را به آمریکا می رسانند. پلیس مرزی سعی میکند موج ورود افراد غیرقانونی را متوقف کند اما نمی تواند. حدود 18 میلیون جمعیتی که غیرقانونی از مکزیک وارد آمریکا شده اند، وجود دارد.آمریکایی ها می خواهند اینها را اخراج کنند. حتی نمایندگان مجلس هم همین را درخواست کرده اند اما اقتصاد آمریکا به این نیروی کار ارزان و غیرقانونی وابسته است. به این ترتیب به لحاظ اجتماعی درآمریکا دو دنیای جهان اول و جهان سوم از این طریق یکدیگر را تلاقی می کنند. از طریق مرزها بزرگترین معاملات قاچاق انجام می گیرد. درآمریکا کسی در حال حاضر درباره این جمعیت صحبتی نمی کند اما درگذشته یکبار دیکتاتور مکزیک گفته بود:« بیچاره مکزیک چه دور از آسمان و رحمت خدا و چه نزدیک به جهنم مرزهای آمریکاست!» به طنز می توان گفت:« بیچاره آمریکا که در نزدیکی مرزهای مکزیک و با این سیل مهاجرت است!»

نگاهی تاریخی به بخش دیگری از جهان به بیزانس و کنستانتین و استانبول فعلی می افکنیم. همانگونه که درآمریکا یک جامعه موازی به دلیل جمعیت انبوه مهاجران به وجود آمده است. همانگونه نیز جمعیتی متشکل از شرقی وآناتولی و مغربی های مهاجر جامعه ای موازی در اروپا با ارزش های فرهنگی و اسلامی خود به وجود آورده اند.
یک تفاوت اساسی بین آمریکا و اروپا وجود دارد. مهاجران خارجی که از مکزیک به آمریکا رفته اند، به زبان دیگری صحبت می کنند. موضوع زبان آنها و فرهنگ و تاریخ و.. کلاً هویت متفاوتی دارند. با این حال به دلیل دین مشترک و مسیحیت، پیوند و وحدت مشترکی با مردم آمریکا دارند. این اشتراک دین و اعتقادات مشکلات زیادی را قابل تحمل تر می کند. مهاجران مسلمانی که به اروپا آمده اند، ممکن است که به لحاظ مذهبی پاسیو شوند اما مسیحی نمی شوند. نابغه ترین تحلیل گر آمریکایی در نیمه قرن نوزدهم فرانسوزٍ الکسیس توکویل به چنین نتیجه ای رسیده بود:« جوامع و خلق هایی که به شدت اعتقادات مذهبی دارند( مانند مسلمانان) به لحاظ روحی و در طبعیت خود قوی هستند اما در پذیرفتن دموکراسی بسیار ضعیف هستند.»

انجیل( ماتیوس افانگلی یوم) اینگونه سخن می گوید؛ آنگاه که او( عیسی مسیح( نزدیک شهر( اورشلیم) رسید. ایستاد. نگریست. گریست و اینگونه با شهر سخن گفت:« اگر تو می دانستی در همین زمان و اگر خبرداشتی که به چه قیمتی صلح در تو برقرار خواهد شد.»
شهر مقدس اورشلیم تا به امروز روی صلح و آرامش به خود ندیده است.کمتر شهری در جهان است که به اندازه اورشلیم با خاک یکسان شده و به غارت رفته و دوباره بنا شده باشد. امروز هم شهر اورشلیم یکی از تعیین کننده ترین فاکتورهایی است که تمام فونتامنتالیسم های همه مذاهب به خاطرآن در حال پیشروی هستند. هرکس در جستجوی فونتامنتالیسم می باشد، باید آن را در زیر گنبد اورشلیم پیدا کند. در اینجا سه مذهب بزرگ جهان؛ یهودیت، مسیحیت، اسلام با یکدیگر تلاقی می کنند. اتفاقا این سه دین در ریشه ها و در عمق بسیار هم شبیه به هم هستند. ما از تکزاک و آمریکایی های پروتستان= افانگلی کان که در انتظار بازگشت عیسی مسیح هستند تا توسط او در قلمرو خدا زندگی کنند، به اورشلیم سفر کرده ایم. نخستین آمریکایی های مسیحی که پروتستان= فونتامنتالیسم نه تنها علیه سیاه پوستان بودند بلکه علیه کاتولیک ها و حتی علیه یهودیها هم بوده اند. برای آنها هم اورشلیم مقدس است زیرا معتقد هستند که عیسی مسیح از میان در بسته( در دیوار اورشلیم) ظهور خواهد کرد و از دیوار اورشلیم عبور خواهد کرد و این از آثار ظهور عیسی مسیح است و البته یهودی ها از این اهمیت مقدس اورشلیم برای مسیحیون با خبرند وآگاهند اما نمی خواهند امروز درباره اش صحبتی بشود!
در سال 1991 رییس جمهور آمریکا بوش پدر پیروزی خود در جنگ خلیج و علیه صدام حسین وآزاد کردن کویت را جشن گرفت. او توانست تمام عواطف و احساسات ملی آمریکایی ها را تهییج کند. جشن پیروزی عظیمی درآمریکا برپا شد و تحت تأثیر احساسات مذهبی این موضوع نظامی یک پیروزی خیر علیه شر و بوش پدر همانند یک ناجی و پیروزی او به مثابه پیروزی خدا مورد تبلیغ قرار گرفت. باید توجه داشته باشیم که نیمی از رأی دهندگان به بوش پدر در انتخابات ریاست جمهوری افانگلیکان بودند. در آمریکا و در اذهان عمومی این پیروزی نه یک پیروزی نظامی بلکه یک اراده الهی نشان داده شد.« خدا باماست!»
در ادامه آزاد کردن کویت توسط آمریکا، چنین ایده ای به وجود آمد که شاید آمریکا بتواند در سرزمین مقدس در بین اعراب و اسراییل هم نقش منجی را ایفا کند و راه حلی بیابد اما این شانس خیلی زود از بین رفت.
فروپاشی شوروی و پیروزی در جنگ خلیج ، این مانیفیست را که همه این حوادث خواست خدا و قدرت الهی است و خدا دشمن آمریکا( شوروی) را نابود کرد، قوت بخشید و طبعا این نوع اعتقادات و برداشت ها واکنش منفی خود را در جهان عرب (اسلام) داشت.
این نوع تفکر فونتامنتالیسم خالص است و قانونمند باید بدانیم که اتحاد آمریکا و اسراییل یک روز به ضرر آمریکا تمام خواهد شد و خطرناک این است که در جبهه مقابل اسلام قرار گرفته است. مسلمانان معتقد به فرارسیدن روز عدالت که به آن یوم الدین می گویند، هستند. این اعتقاد یک بخش غیرقابل تفکیک اعتقادی آنها است. نباید دچار این انحراف یا خطا شویم که فکر کنیم به وجود آمدن یک مبارزه نظامی= اسلامی تأثیر مستقیم و بلافصل تشکیل دولت اسراییل است.
تشکیل دولت اسراییل در ابتدا یک جنبش و اتحاد اعراب و واکنش ناسیونالیستی را به وجود آورد. این جنبش و ایدهٍ اتحاد و یکپارچگی اعراب(مادر) از ماراکو تا خلیج فارس را فرا گرفت. پس از اعلام ملی شدن کانال سوﺋز در مصر، رییس جمال عبدلناصر این جنبش را رهبری کرد که قدرت او سایه برسرزمین نیل افکنده بود.
پیترشٌل: در آن سالها من خودم در سوریه بودم و با سران رسمی سوریه ملاقاتی داشتم. درآن زمان خشم در میان اعراب بالا بود زیرا در رویارویی های نظامی، اردن، سوریه، مصر، همه از ارتش کوچک اسراییل شکست خورده بودند. پس از ایده ناسیونالیست اعراب که بار اسلامی نداشت، بعد داستان شوروی و نزدیکی به شوروی و ایده شیوه های سوسیالیستی برای اداره جامعه و نزدیکی به بلوک شرق مطرح شد. باید توجه داشته باشیم که درآن مقطع و اساساً اداره کشور با ایده های اسلامی مطرح نبود و رهبران کشورهای اسلامی مثل ترکیه و.... از جمله آتاتورک می دانستند که باید یک تغییر بنیادی در جامعه برای مٌدرنیزه و متمدن کردن کشورشان با الگوی کشورهای غربی ایجاد کنند. در ادامه چنین سمت و سوی تغییر جوامع عقب مانده بود که در سال 1948 ناصر در مصر روی کارآمد و سلطنت را ملغی کرد.
ادامه دارد...
21، یونی، 2008
: mrahbari@hotmail.com
Zwichen Den Fronten
Die neuen Achsen der Macht
Die Rache Gottes
Von
Peter Scholl-Latour
Und
Gero von Boehm
منبع :
www.pfoenix.de

***

ترجمه از ملیحه رهبری

Zwichen Den Fronten
Die neuen Achsen der Macht
Von
Peter Scholl-Latour
Und
Gero von Boehm
در میان جبهه ها و بردارهای جدید قدرت
از: پیتر شٌل لاتور
قسمت سوم
درست 60 سال پیش رهبری ناصر درهای سعادت و شادمانی بزرگی را بر روی خلق مصر و اعراب گشود. ناصر یک جامعه مدرن و متحد عرب و خنثی بودن بین شرق وغرب و نقشه ویژه شرق(Orient-Plan)) را در سیاست دنبال کرد. او خواهان استقلال از هر دو ابر قدرت بود که این موضوع، مشکلات بسیاری درسیاست خارجی برای او ایجاد کرد. در همین شرایط بود که مصر خود را برای جنگ با اسراییل آماده می کرد. متحد و همراه با سوریه و اردن و عراق، ارتش مصر در مرزها به حالت آماده باش درآمد. البته برای چنین جنگی که در نظر اول نظامی می نمود اما وظیفه مذهبی و مقدس هر سرباز شکست دادن اسراییل بود. سربازان با خواندن سرود های الله اکبر و با انگیزه های بالاتری برای جنگ آماده می شدند. آنها برای الله و برای رییس جمال عبدالناصر می جنگیدند. ناصر محبوب ترین شخصیت در جهان عرب، از خلیج فارس تا ماراکو بود. مدت زمانی طول کشید تا این موج ناسیونالیستی اعراب به سوی سوسیالیسموس کشیده شد. در حال حاضر سوریه آخرین کشوری است که با این ایده سوسیالیستی و با یک حزب حاکم که خود را حزب عربی( بعث= رستاخیز) می نامد، اداره می شود که یک استثاء است. در سال 1967 وقتی ارتش متحد عرب در جنگ 6 روزه شکست خورد این شکست یک پایانی برای ناسیونالیسم عربی و نقطه رجعت و بازگشت به سوی مذهب بود. جمال عبدالناصر یک مسلمان بسیار خوبی بود و از اسلام و یا احساسات مذهبی مردم نمی خواست برای اهداف نظامی یا سیاسی بهره برداری کند ولی از میان همین تضادها، احزاب اسلامی تندرو شکل گرفته و رشد کرده و خواهان عملکردهای اسلامی شدند. و شعارٍ اسلام هوالحل یا اسلام راه نجات است را در میان اعراب(در برابر اسراییل) مطرح کردند!
تا به امروز این احزاب نتوانسته اند با دولت های عربی فعلی تطبیق یافته یا به حاکمیت رسیده باشند اما برخاً از حمایت های توده ای چنان برخوردارند که در موقعیت های اٌپوزیسیون قرار دارند و حتی به معضل و مشکل رشد یابنده دولت ها تبدیل شده اند.
بزرگترین و جدی ترین مدعی حکومت اسلامی آیت الله خمینی بود. در زمانی که او بعد از یک توقف طولانی از تبعید به ایران برگشت، شاه فرار کرده بود. جمعیت میلیونی مردم در انتظار یک منجی بودند. خمینی اعلام یک حکومت شیعه و اسلامی برای خدا کرد. در نظر او بقیه دولت ها و کشورهای اسلامی همه تحت تسلط شیطان بزرگ و نوکر امپریالیسم آمریکا بودند. قانون اساسی شدیدا اسلامی او برای ایجاد یک جامعه اسلامی مورد نظر امام مهدی(ع) غایب بود. که برای شیعیان امام مهدی(ع) حکم عیسی مسیح را دارد که باز خواهد گشت و حکومت عدل را برپا خواهدکرد. در هرصورت برقراری یک دولت اسلامی توسط او، در سراسر جهان تمام معتقدان به قرآن را به الگوبرداری از ملای ایرانی واداشت.[از جمله دولت اسلامی طالبان در افغانستان.]
به موازات کاری که ملای ایرانی برای روی کارآوردن ارزش های اسلامی کرده بود، جرج دبلیو بوش رییس جمهور آمریکا هم در سال 2003 با آغاز جنگ عراق با شعار دموکراسی برای عراق، کشور را در چنان هرج و مرجی فرو برد که شرایط روی کارآمدن اکثریت شیعیان در عراق را که سالیان تحت سرکوب اقلیت سنی بودند، فراهم کرد. این شیعیان رل و نقش تعیین کننده در سیاست را از بغداد تا بصره را بازی می کنند. تحرک شیعیان به سمت غرب(خاورمیانه) گسترش یافته بود. در مرزهای شمالی اسراییل با لبنان، منطقه قابل توجه شبه نظامیان شیعه لبنان به نام حزب الله قرار دارد که تحت حمایت آیت الله خمینی و بعد هم خامنه ای قرار دارند و قسم خورده های آنها هستند. این ارتش یکبار در سال 2000 و بار دیگر در سال 2003 ارتش اسراییل را از موضعش در لبنان عقب راند. در منطقه ای مرزی لبنان به نام گالیله ارتش اسراییل بسیار آسیب پذیر است زیرا آتش کاتیوشای حزب الله، دهات و حتی شهر حیفا را هم زیرآتشباری خود می گیرد. باید توجه داشته باشیم که بدون آنکه اسراییل با ایران هم مرز باشد اما سیاست های ایران (در قبال اسراییل) در جنوب لبنان و علیه اسراییل توسط حزب الله اجرا می شود. جرج دبلیو بوش در سخنرانی خود در کٌروفٌرد از ایران و حزب الله تحت نام فاشیسم مذهبی نام برد که بودجه مالی حزب الله توسط ایران تأمین می شود.
تاریخاً و فرهنگاً ایران و جامعه یهودی دشمنی نداشته اند و بزرگترین پادشاه تاریخی ایران یعنی کوروش بزرگ ، حتی آنها را از اسارت بابلیان آزاد کرد. در زمان شاه با آنکه رسماً رابطه ای با اسراییل نداشت اما برنامه های مشترک زیادی با هم داشتند. درآنزمان شعیان لبنان هم به طور خاص آنتی اسراییل نبودند بلکه با فلسطینی ها مشکل داشتند و به ویژه با عرفات و با PLo. در سال 1982 زمانی که شارون به گونه فشرده دست به سرکوب فلسطینیان زد و از لبنان عبورکرد و تا بیروت پیشروی کرد اما بعد یک عکس العمل بسیار خطرناک و دشمن جدیدی برای اسراییل درست کرد. در آنزمان بود که شیعیان لبنان به گونه ارتش متشکل و متحد به نام حزب الله شکل گرفتند. در جنگ های پارتیزانی حزب الله به گونه بسیار موفقی عمل کرده است. حزب الله مجهز به تسلیحات و موشک هایی است که هیچ تانکی در برابرش دوام نمی آورد. بدینترتیب شیعیان یک نیروی جنگنده اسلامی در لبنان شده اند که تا این تاریخ وجود نداشته است. دوره های آموزشی که حزب الله می بیند، آموزش نیروهای ویژه است که آنها را از کیفیت بالایی در جنگ برخوردار می کند و این یک سرفصل جدید تاریخی است. البته ایران آنها را به لحاظ نظامی ارتقاء داده است وآنها تابع خامنه ای هستند و آماد گی های آنها در چنین سمت و سویی است که اگر ایران به این نیرو نیاز داشته باشد بتواند از آن استفاده کند. چنین چیزی تا به حال سابقه نداشته است و شیعیان می خواهند از این طریق وحدت و قدرت جنگند گی اسلام و شیعیان را نشان دهند.
سؤال آیا اسلام و شیعیان چنان اهل جنگ هستند که به سلاح اتمی خود را مجهز کنند؟ پاسخ:« در حال حاضر قدرت اتمی اسراییل یا آمریکا به گونه ای است که می تواند تمام ایران را از روی کره زمین محو کند و شخم بزند. گول تبلیغات و پروپکاند[ احمدی نژاد] را نباید خورد . بمب اتم ایران یک اسلحه بازداری و وسیله ترساندن برای ملایان است.

همواره در خاور میانه و در مشرق زمین با آثار تاریخی و بازمانده های قلعه های عظیم نظامی برخورد میکنیم که از دوران جنگ های صلیبی و قرون وسطی باقی مانده است. در مناطق مرزی سوریه با بازمانده قلعه های تاریخی اسماعیلیان برخورد می کنیم. اسماعیلیه شیعه بودند و از همین قلعه ها بود که تمام مشرق زمین را در رعب و وحشت با عملیات فدایی خود فرو برده بودند. دخالت آنها در سیاست از طریق قدرتٍ شبه نظامی و تروریسم و ایجاد رعب و وحشت برای قدرت حاکمه بود. اسماعیله شیعه بودند و به شدت نیز اعتقادات مذهبی داشتند و فناتیک بودند. امام آنها از شهر ناصریه در سوریه فداییان خود را با پای برهنه و تنها با یک خنجر راهی دورترین نقاط می کرد. به آنها به دلیل استفاده از حشیش، اسعسی یا حشیشی نیز می گفتند. این ارتش پس از حمله مغول ها از بین رفت و قلعه هایشان ویران شدند. پس از سالیان سال وقتی نخستین بار عملیات انتحاری(1983) در بیروت اتفاق افتاد، خاطره اسماعیلیه یا عسعسینان را تداعی کرد. مشخص بود که در برابر رشد کردن این نوع جنگ، تمام ارتش های رسمی که آنزمان، اسراییل و آمریکا و انگلیس و فرانسه و.. در لبنان حضور داشتند، راه حلی نخواهند داشت وآسیب پذیر خواهند بود. در گذشته درباره اسماعیلیه ضرب المثلی بود که می گفتند:« یک فدایی تنها پا برهنه با یک خنجر، قدرتمندتر از یک ارتش ده هزار نفره خلیفه مسلمانان است که با تجیزات سنگین علیه صلیبیون می جنگد.» این مشکل امروز هم درست مانند گذشته است.
عملیات انتحاری( با اعتقادات افراطی اسلامی) امروزه در فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان، پاکستان، و...انجام می گیرد. یک نوع جنون درآمیختگی با نام مذهب و خدا، جنگجویی افراطی را قدرتمند کرده است. نخستین عملیات انتحاری در لبنان به نظر نمی رسید که تا به اینجا بکشد! در سال 1983 زمانیکه ارتش اسراییل وآمریکا و فرانسه در لبنان بودند، نخستین عملیات انتحاری توسط یک فرد شیعه، به محل استقرار آمریکایی ها و فرانسوی ها و حتی جان خود آسیب رساند. حسین موسوی رهبر این عملیات بود که من شخصا او را یک سال قبل در شهربعلبک لبنان ملاقات کرده بودم، بدون آنکه از این نقشه خود صحبتی کرده باشد. ازآن زمان این جنگ خونین نه تنها از جانب شیعیان بلکه از جانب سنی ها نیز در بغداد و یا در اسلام آباد و... مورد استفاده قرار گرفته است. در تهران سپاه پاسداران هستند که نیروهای شبه نظامی تحت امر رییس جمهور احمدی نژاد هستند. به هنگام مانور نظامی دنیا را با راکت های خود تهدید می کنند. غرب هراس دارد که روزی این راکت ها با کلاهک های اتمی مجهز شوند. در لبنان بالاترین مقام شیعه و مرجع تصمیم گیری و رهبر سیاسی(حزب الله)، شیخ نصرالله از شبه نظامیان، یک ارتش با دیسیپلین، با الگوگیری ازآیت الله های تهران( خمینی و خامنه ای) را آماده کرده است. خمینی اگرچه به چنین هدفی نرسید اما گفته بود:« راه اورشلیم از بغداد می گذرد.»
سؤال آیا ازاین نشانه های تاریخ گذشته، می توان نتیجه گرفت که این مرزهای بزرگ و طولانی از افغانسان تا دریای مدیترانه، قلمرو شیعه بوده و می تواند دوباره نیز باشد؟
باید توجه داشته باشیم که کل جمعیت شیعه درمیان مسلمانان و نژاد عرب 15درصد است. اما در این قسمت خاور میانه اکثریت جمعیت را داراست و بسیار هم جمعیت فعال و دینامیکی هستند.
سؤال:« آیا آنها در این منطقه به گونه استراتژیک نقش تعیین کننده ای دارند؟ مطلقاً نه! اگر عملاً به عراق نگاه کنیم و از صحرای سوریه صرفنظرکنیم، حزب الله پلی بین ایران و مدیترانه است و این سؤال بزرگ آینده است که غرب خود را با آن مشغول نمی کند و چندان راغب به پاسخگویی نیست اما یک روزی بین شیعه(کشورهای شیعه) و سنی مثل سعودی که منابع بزرگ نفت دارند، مجبور به انتخاب خواهند شد. به یک نکته هم باید توجه داشته باشیم که رژیم های عرب در سرزمین های نفت خیز همواره در هراس از جنبش های مردمی یا خطر سرنگونی به سر می برند. همواره در معرض خطرات تروریستی= اسلامی هستند و این خطرات هم روزانه در حال رشد است و غرب هم بی نصیب نمی ماند.
پایان بخش اول
ترجمه از ملیحه رهبری : mrahbari@hotmail.com
Zwichen Den Fronten
Die neuen Achsen der Macht
Die Rache Gottes
Von
Peter Scholl-Latour
Und
Gero von Boehm
منبع:
www.Pfoenix.de


ن

1 Kommentar:

Unknown hat gesagt…

ایهالناس مسلمان کشی‌یکی‌از سرگرمیهای جدید برای کشورها و دولتهای مسلمان و غیره مسلمان شده. جالب اینجاست که دوستان عزیز آقای احمدی خره،چین و شوروی، قبل از شمارش آرای انتخابات به ایشون تبریک گفتند. کشور چین و شوروی یک ساعت بعد از انتخابات به آنترینژاد تبریک گفتند تو نگو اینها با هم یه قرارهایی دارند و آنهم سرگرمی هست که هر ستاشون دوست دارند و آن هم، مسلمان کشی‌. در ارومجی چین و در چچنیا شوروی و در ایران عزیز دولتها همه مشغول مسلمان کشی‌هستند.احمدی‌نژاد ممکن که خایهٔ امریکا و انگلیس را نمیمالد ولی‌ خوب خایهٔ چین و شوروی را ما چ می‌کند. هی‌نماز جمعه داد میزنم مرگ بر یهودی و صهیونیست تو نگو پولدارترین ادمهایی که شوروی را اداره میکنند یهودی هستند. هر هفته میرم نماز جمعه داد میزنم مرگ بر امریکا و مرگ بر انگلیس تو نگو مسلمان کشهای اصلی‌، چین، شوروی و همین رئیس جمهور قلابی خودمون آقای احمقی خره جنایتکار هستند.
«ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا بانفسهم»