Sonntag, 1. März 2009

کارلوس و عملیات اوپک

کارلوس و عملیات اوپک
از: Dirk Laabs

ترجمه: ملیحه رهبری

قسمت اول
بیست و یکم دسامبر 1975
چهل و ششمین کنفرانس وزیران اٌوپک
.
کنفرانس اوپک با نطق ذکی یمانی قدرتمندترین مرد اٌوپک آغاز می شود و تا روز یکشنبه به درازا می کشد. همه امیدوار هستند که کنفرانس بیش از این دیگر به درازا نکشد که ناگهان... اتفاق افتاد.
ذکی یمانی: «کارلوس سلاح را به طرف من گرفته بود و گفت، در هرلحظه می توانم تو را بکٌش.«م
هانس کلاین(آلمانی) ازکماندوهای عملیات اٌوپک:« ما 11 وزیر نفت و قدرتمندترین مردان جهان را در دست خود داشتیم.»م
عملیات اٌوپک به گونه مطلق موفق و بالاترین عملیات انقلابی (و در نزد دولت های غربی، تروریستی) بود که در جهان اتفاق افتاده بود. نه پیش ازآن و نه بعد از آن هیچوقت اینهمه مردان قدرتمند در دست نیروهای چپ( انقلابی) نیفتاده بودند. در این عملیات اتحاد عمل بین نیروهای فسلطینی وآلمانی نقطه عطف خود را به نمایش می گذارد.
طرح و هدف عملیات کشتن تمام وزرای نفت اٌوپک بود. دولت هایی که در پشت این طرح عملیاتی بودند تا به امروز هیچ مسؤلیتی قبول نکرده اند. مورد سؤال هم قرار نگرفته اند.
*
1975
شش سال ازنخستین تظاهرات مسالمت آمیز دانشجویان چپ در فرانکفورت آلمان می گذرد. در این مدت بسیاری از فعالین چپ انقلابی شده و مشی(مسلحانه) را انتخاب کرده اند.
در این سال یکی از دانشجویان دستگیر شده در تظاهرات به نام هووزه در اثر اعتصاب غذا می میرد. پس از آن نیروهای چپ به برخوردهای مسالمت آمیز و تظاهرات خیابانی پایان می دهند و وارد عملیات(مشی مسلحانه) با دولت می شوند و از جمله هانس کلاین که یک مکانیک (تعمیرکار ماشین) است، او هم نمی خواهد که دیگر برای تغییر دادن جامعه فقط حرف بزند. خود او می گوید:« بعد از کشته شدن هوزه دیگر می خواسیتم راه خود را به سوی پیروزی اهداف وآرمان های انسانی باز کنیم.»م.
جدیت و پتانسیل انقلابی بالای او(کلاین) و درگیری های شجاعانه او با پلیس چنان برجسته است که او برای شرکت در تیم عملیاتی شناسایی و کاندید می شود.
در این زمان با او ملاقاتی صورت می گیرد و بعد برای آمادگی برای شرکت در عملیات به پاریس فرستاده می شود. جایی که در 1975 مرکز فعالیت های نیروهای انقلابی و چپ و رادیکال است. هانس کلاین در اینجا شخصی به نام ایلیچ رامیر سانچس را ملاقات می کند که در مطبوعات و وسایل ارتباط جمعی به نام کارلوس مشهور شده است.
هانس کلاین: من سه روز را با کارلوس به سر بردم و در این دو سه روز او حتی نخوابید و من با خود فکر می کردم که او از چگونه قدرتی برخوردار است؟ فرد خارق العاده ای بود.
در این زمان کارلوس یکی از مشهور ترین چهرهای انقلابی( به اتهام تروریست!) و شناخته شده است. یک عملیات در پاریس او را مشهور کرده است. در پاریس در ماه یونی 1975 در یک آپارتمان کوچک او قاطعانه به سه پلیس شلیک کرده است. دو کشته و یک زخمی باقی مانده است. همه جا صحبت از اوست.
خبرگزاری رسمی بی بی سی در باره او گزارش کرده است که پلیس فرانسه درباره این افتضاح( برای پلیس) معتقد است که این عملیات یک بخش کوچک از یک مجموعه بزرگ است و کارلوس یک ماهی بزرگ از آن است.
پلیس به دنبال رد پای اصلی است.کارلوس یک دانشجوی سابق ونزویلایی است که با نیروهای رادیکال فلسطینی کار می کند به اهداف یهودی( صهیونیستی) حمله می کند و برای فلسطینی ها امکان پذیر بودن حمله به اهداف صهیونیستی در اروپا را آماده می کند. در این راستا از نیروهای چپ آلمانی طرفدار مشی مسلحانه( رادیکال) به عنوان کمک استفاده می کند. بریگیته کوهل مًن و ویلفریت بووزه و کلاین نفراتی هستند که او انتخاب کرده است.
گروه در تماسی که با هانس کلاین می گیرد هدف را که کنفرانس اٌوپک است به او می گویند و توضیح می دهند که همه چیز تهیه و آماده شده است از جمله سلاح و مهمات و... اطلاعات و حتی پول و از او می پرسند که آیا مایل به شرکت در عملیات است؟ هانس کلاین پاسخ می دهد:« وقتی همه چیز آماده است، چرا نه؟» کوهلمًن( نفرآلمانی رابط او) روی او کار و برای این عملیات آماده اش می کند. به او گفته می شود؛ عملیاتی که در پیش دارند، هدف آن توجه دادن افکار عمومی جهانی به موضوع و حقوق خلق فلسطین و در خدمت انقلاب فلسطین است و این یک عملیات بسیار قدرتمندی است. محل کنفرانس در وین است. چند روز بعدآنها(کارلوس وکلاین و کوهلمن..) در وین برای نخستین بار یکدیگر را ملاقات می کنند. چهار عرب( فلسطینی) و یک دختر آلمانی نیز به نام نادا در گروه هست. نادا یک روز قبل از عملیات به آنها می پیوندد. او تازه نٌه ماه است که از حبس درآلمان آزاد شده است. حدود هشت سال را در زندان گذرانده است. در یک عملیات که یکی از اعضای حزب CDUکشته شده بود او به همراه پنج نفر دستگیر شده و هشت سال را در زندان گذرانده بود. او در وین در روز قبل از عملیات به آنها می پیوندد. یک روز قبل از عملیات سلاح های لازم را از دیپلمات های لیبیایی تحویل می گیرند. کارلوس باید ارتباطات را برقرار کند و تحویل گیری سلاح یک روز دیرتر انجام می گیرد. عملیات یک روز به عقب می افتد و این تغییر شب قبل از استراحت به اطلاع بقیه می رسد.
سال کنفرانس یک روز تمام توسط نادا و کارلوس زیر نظر گرفته می شود.
قدرتمندترین مردان( وزیران نفت اٌوپک) یکدیگر را ملاقات می کنند و در این اجلاس قیمت نفت افزایش خواهد یافت. از سال 1973 کارتل نفت اٌوپک در جهان نقش مهمی ایفا می کند و در عرض چند سال قیمت نفت بارها بالا رفته است و به این ترتیب کارتل اٌوپک یکی از قدرتمند ترین کارتل های تاریخی شده است. کشورهای عضو اٌوپک خود را هم خانواده و مشترک المنافع می دانند و رییس این خانواده اٌوپک احمد ذکی یمانی وزیر نفت عربستان و چهره معرفی کننده و تعیین کننده خط مشی اٌوپک است. او درباره قیمت نفت تصمیم می گیرد و مشهورترین مرد مطبوعاتی است.
هرکنفرانس اٌوپک از سوی تمامی خبرنگاران جهان مورد تهاجم قرار می گیرد و تعداد خبرنگاران قابل کنترل نیست. گروه عملیاتی نیز به این طریق( تیم خبرنگاری) وارد محل اجلاس می شود و تا طبقه اول که سالن کنفرانس است بالا می روند. نفوذ کردن به سالن جلسات اٌوپک در پوشش خبرنگاری کار آسانی برای گروه بود.
روز یکشنبه درست در گرماگرم جلسه و تصمیم گیری درباره قیمت نفت بودکه صدای تیراندازی به گوش می رسد. حمله به جلسه اٌوپک چنان دور از تصور است که حتی حاضران در کنفرانس که صدای تیر شنیده اند باور ندارند و یکی به شوخی می گوید:« باز در الجزایر جنگ شروع شده است!»
سلاح های اتوماتیک به شلیک ادامه می دهند. طبقه اول سالن کنفرانس در اختیار کماندوهای شرکت کننده در عملیات است. نادا (دخترآلمانی)آسانسور را کنترل می کند و در این هنگام است که یک پلیس را که قصد پایین رفتن با آسانسور را دارد، می زند. پلیس آنتون تیکلر نام دارد که 6 هفته بعد در بیمارستان می میرد. اله حسن نفر دوم است که یک عراقی(مسؤل) است که با سلاح نادا کشته می شود. بعد دیگر مقاومتی نیست و سالن جلسه اٌوپک اشغال می شود و هانس کلاین از فرمانده هان صحنه است.
حمله به جلسه اٌوپک دور از تصور پلیس وین است زیرا جلسات اٌوپک مانند جلسات خانوادگی است و اعضای آن یکدیگر را می شناسند و تهدید چندانی برای آن ( حدس) زده نمی شد.
گروه عملیاتی نقشه ساختمان را در دست داشت و از مکان و سالن مخفی جلسه خبر داشت.
به جز سالن نشست به اتاق منشی ها هم حمله می شود و نادا یک رگبار به سوی گاو صندوق ها می بندد تا کسی مقاومت نکند. بعد موهای منشی جلسه را گرفته و او را به گوشه ای پرتاب می کند. با چنین خشونتی حتی وزیران جلسه هم از او می ترسند. در این هنگام کارلوس سالن وزیران را تحت کنترل دارد و نادا بقیه را نیز به سالن می آورد و همه روی زمین دراز می کشند و وزیر و منشی و خدمتکار در اینجا فرقی با هم ندارند و همه گروگان هستند. 70 نفر در دست 6 نفر کماندو هستند. در میان گروگان ها کارلوس و نادا به دنبال پیدا کردن ذکی یمانی هستند و با صدای بلند او را صدا می کنند.
ذکی یمانی از خود می پرسد: چه خبر است که من برایشان مهم هستم؟
در اثر تیراندازی کارلوس یک محافظ لیبیایی کشته شده است که کارلوس برای حاضران توضیح می دهد که او می خواست به ما حمله کند و کشته شد. ما هدف کشتن نداریم. در این هنگام تنها یک نفر است که به نظر می رسد قصد گروگان گرفتن آن را دارند و آن ذکی یمان( وزیر اٌوپک) است. به هرحال گروگانها همه از کارلوس می ترسند و او یک نفر را کشته است و نادا دو نفر را. کارلوس وزیران نفت را به سه دسته تقسیم می کند. وزیران کشورهای عربی و مدافع حقوق مردم فلسطین را با هم جمع می کند و وزیران کشورهای خنثی را هم با هم و کشورهایی را که دشمن انقلاب فلسطین و حامی اسراییل بودند با هم در یک گوشه جمع و زیر صندلی های آنها مواد منفجره کار می گذارد.
در بیرون ساختمان پلیس وارد عمل شده است و تا این زمان یک تلفات داده است و رییس پلیس می خواهد بفهمد که چه خبر است؟ یک نیروی ویژه کماندو( 5 نفره) که به سلاح های اتومات مجهز هستند و تا بیست کیلو تسلیحات و تجهیزات با خود دارند وارد ساختمان می شوند. بعد از دیدن کشته ها آنها حمله می کنند و در اثر شلیک آنها هانس کلاین زخمی می شود. گلوله مسلسل به شکمش می خورد که روده هایش را بیرون می ریزد. کلاین به اتاق کنفرانس منتقل می شود. یکی از وزیران نفت دکتر است که توصیه می کند کلاین به بیمارستان منتقل شود در غیر اینصورت می میرد. به همین دلیل او از ساختمان خارج و به بیمارستان فرستاده می شود.
در این فاصله نیروی پلیس از ساختمان بیرون رانده شده است. درگیری ادامه نیافته است.
در این زمان کارلوس یک سکرتر اجلاس را به عنوان رابط خود با دولت بیرون می فرستد. او کاغذی در دست دارد و یک مهلت زمانی نیز درآن مشخص شده است. مطلب باید از طریق رادیو و تلویزیون خوانده شود در غیراینصورت سالن را منفجر خواهند کرد. در این زمان گروگانگیرها هیچ تقاضا و درخواستی نکرده بودند.
ادامه دارد...
18، سپتامبر، 2007
Buch : Operation Opec
Von: Dirk Laabs

***
از: Dirk Laabs
ترجمه: ملیحه رهبری

کارلوس و عملیات اٌوپک

قسمت دوم
در وین جلسه اضطراری دولت تشکیل می شود. در عرض دو ساعت وزرا که در تعطیلات زمستانی و در اسکی به سر می برند، برمی گردند. در این هنگام دولت اتریش به دنبال این موضوع است که چه کسی پشت این قضیه است.کارلوس کیست و چه می خواهد؟ نخست وزیر بونوکلایس تحت فشار و انتقاد است زیرا به تازگی پایه یک سیاست گفتگو با گروه های فلسطینی به رهبری یاسر عرفات را آغاز کرده است. دولت سعی می کند حدس بزند پشت صحنه چه کشورهایی هستند؟ به عنوان اولین اقدام به کنترل تلفن ها می پردازند. حدس هایی می زنند از جمله آنکه پشت این عملیات نیروهای چپ هستند که نمی خواهند برخی کشورهای عربی دولت اسراییل را به رسمیت بشناسند.
در این زمان کارلوس مشخص می کند که چه می خواهد؟
درگفتگو بین کارلوس و ذکی یمانی به او می گویدکه اگر اطلاعیه ما از رادیو و تلویزیون تا ساعت چهار عصر خوانده نشود، تو را کشته و لاشه ات را به خیابان پرتاب می کنیم.
ساعت چهارعصرکارلوس مجددا به یمانی( وزیر اٌوپک) مراجعه کرده و به می گوید:« متاسفم تکس را از رادیو نخواندند.» یمانی اجازه می خواهد که وصیت نامه خود را بنویسد. کارلوس موافقت می کند و به یمانی کاغذی میدهند تا وصیت نامه بنویسد.
در این هنگام رادیو برنامه خود را قطع کرده و اطلاعیه گروگانگیرها را می خواند:
برای مقابله علیه سیاست وحشیانه صهیونیست ها در اسراییل که سرزمین عربی فلسطین را غصب کرده اند....
در این هنگام کارلوس به نزد یمانی می آید. یمانی می گوید: «هنوز ده دقیقه وقت دارم.» کارلوس می گوید:« عجله نکن! خیلی وقت داری. اطلاعیه را از رادیو خواندند!»د
در حوالی شب درخواست های کارلوس برای دولت اتریش فرستاده شدند. او هواپیما و اتوبوس تقاضا می کند و در مقابل آن سلامتی گروگان ها را تضمین می کند. دولت اتریش در برابر تقاضای او خواهان آزاد شدن تمامی گروگان های اتریشی می شود که کارلوس موافقت می کند.گروگان های اتریشی آزاد می شوند. در این هنگام جریان گروگانگیری وزای نفت اٌوپک خبر اول جهانی است.
متقابلا نخست وزیر اتریش از کارلوس می خواهد که تمام وزرای اٌوپک شخصا تقاضای کتبی بنویسند که مایل به ترک خاک اتریش هستند. کارلوس از تمام وزرا این نوشته( تقاضا) را میگیرد و به دولت اتریش میدهد. در این هنگام ساعت 10 شب شده است.
اتوبوس می آید و کارلوس گروگان ها را سوار اتوبوس می کند. او چنان مسلط و خونسرد و با اطمینان عمل می کند که باعث شگفتی ناظران و خبرنگاران حاضر می شود. در او هیچ ترس و اضطرابی دیده نمیشود. در فرودگاه کارلوس مشخص میکند که باید هانس کلاین(کماندوی مجروح) هم به فرودگاه آورده شود و بدون او هواپیما پرواز نخواهد کرد. هانس کلاین عمل شده است و در شرایط وخیمی است. او در حالی که یک تیم پرستار و دکتر همراهش هستند با یک خود روی زرهی ارتشی به فرودگاه آورده می شود و هواپیما با یک ساعت تأخیرآماده پرواز به سوی الجزایر می شود. به هنگام خداحافظی نخست وزیر اتریش با کارلوس دست میدهد که این دست دادن او با کارلوس برای مطبوعات باور نکردنی است. و به تعابیر گوناگون تفصیل می شود اما نخست وزیر اتریش در دفاع از کار خود می گوید این تنها تضمینی اخلاقی بود که من می توانستم از کارلوس بگیرم تا هیچ وزیری کشته نشود و مسافران را سالم به مقصد برساند وکار خطایی نکردم.
بعد از 21 ساعت جریان اٌوپک برای دولت اتریش پایان می یابد. هواپیما از اتریش بلند می شود. پروار به سوی الجرایر شروع می شود. در طول سفر هیچ اتفاقی نمی افتد و سفر با آرامش یک سفر عادی با هواپیما برای وزیران ادامه می یابد. در الجزایر کارلوس قول هایی را که به نخست وزیر اتریش داده بود، عملی می کند. وزیران نفت کشورهای خنثی (در مناقشه بین فلسطین و اسراییل) آزاد می شوند. هانس کلاین به بیمارستان منتقل می شود. کارلوس با دولت الجزایر وارد گفتگو می شود. تا اینجا کارلوس هیچ خواسته ای مطرح نکرده است و گروگانگیری ادامه می یابد. او فقط خواهان سفر از الجزایر به لیبی است و در لیبی خواهان تعویض هواپیماست. مقصد بعدی تریپولی است و کارلوس به وزرا این موضوع را اطلاع می دهد. قبلاً در اتریش کارلوس از واسطه های کشورهای لیبی و عراق تقاضای هواپیما را کرده بود. با هواپیمای اتریشی مسافت بین تریپولی تا بغداد عملی نیست. در لیبی قرار است که یک جت بگیرند و ازآنجا به بغداد بروند. به سوی تریپولی پرواز می کنند. کارلوس در کابین خلبان با فرودگاه تریپولی تماس می گیرد و مذاکره می کند. پس از مدتی گفتگو سرانجام به او گفته می شود که هواپیمای جت به آنها داده نخواهد شد. در این هنگام است که کارلوس بسیار عصبانی می شود و با خشم می گوید:« من دیگر هیچگاه با قذافی کار نخواهم کرد!»
در فرودگاه تریپولی، هواپیمای حامل گروگانها به زمین می نشیند ولی هواپیمای جت به آنها داده نمی شود. تنها راه، بازگشت مجدد به الجزایر است که بدین طریق و درآنجا گروگانگیری پایان خواهد یافت.
در تریپولی کارلوس به وزیران می گوید که به الجزایر بر می گردیم و تمام می شود.
1975 دسامبر 23 در ساعت 04 h 05
الجزایر دوباره آخرین ایستگاه است. در بازگشت فضای گروگانگیری تفاوت می کند. کارلوس به تمام وزیران یک سیگار برگ که هدیه فیدل کاسترو به اوست به وزیران می دهد. این هدیه قرار بود که توسط کارلوس به قذافی داده شود که کارلوس از دست او عصبانی است. به نظر می رسد که تصمیمات دیگری برخلاف طرح قبلی اتخاذ شده است.
نادا کماندوی آلمانی که ذکی یمانی از نگاه های پٌرکینه و نفرت او در آزار است به ذکی یمانی نزدیک می شود و با لحن دوستانه از او می پرسد:« چه میل دارید؟ چای یا قهوه؟» ذکی یمانی پاسخ می دهد:« بستگی به شما دارد که چه بتوانید به من بدهید؟» نادا پاسخ می دهد که پس به شما هردو را می دهم.»
ذکی یمانی از این برخورد حس می کند که اتفاق جدیدی افتاده است. و احتمالا چیزی از زندگیش باقی نمانده باشد. نادا مسؤل اعدام انقلابی ذکی یمانی است و قرار است که ذکی یمانی و آموزگار وزیر نفت ایران هر دو اعدام شوند تا بقیه دولت ها هم حساب کار خودشان را بکنند.
پس از رسیدن به الجزایر دوباره کارلوس با دولت الجزابر وارد گفتگو می شود. نادا می خواهد یمانی را اعدام کند اما کارلوس این طرح را پس از مذاکره با دولت الجزایر منتفی می کند. قیمت زنده ماندن یمانی و آموزگار به کارلوس پرداخت می شود.
گروگانگیری پایان می یابد. دولت الجزایر حاضر به قبول دادن پناهندگی به کارلوس و تیم عملیاتی او می شود. دولت الجزایردر همان وین پیشنهاد پایان یافتن گروگانگیری و دادن پناهندگی به گروگان گیرها را کرده بود.
اطلاعیه رسمی دولت الجزایر منتشر می شود که گروگانگیری پایان یافت و گروگان ها همه سالم هستند و گروگانگیرها نیز تسلیم دولت الجزایر شدند.[ تبلیغی برای دولت الجزایر!]
اما کارلوس به خط خودش سندآزادی برخی از وزیران را می نویسد و امضا می کند و به آنها می دهد که این اسناد موجود هستند.
نادا بعدها اظهار کرده بودکه دولت الجزایر علاقمندی خود را برای کار مشترک با گروه کماندویی ما ابراز کرده بود. زیرا کارایی یک گروه عملیاتی از یک ارتش برای دولت های عربی بیشتر است.
هانس کلاین:« وقتی در بیمارستان در الجزایر چشم گشودم تمام یارانم به ملاقاتم آمدند و همگی نیز تمام مسلح بودند. به نظر می رسید که تحت حمایت دولت الجزایر بودیم و مناسبات خوبی با ما داشت. پس از پایان گروگانگیری نیز همه به یک ویلای بسیار بزرگ و زیبا در نزدیکی ساحل منتقل شدیم و در طی اقامتمان در الجزایر نیز مهمان دولت بودیم و ملاقات های کارلوس هم با مقامات دولتی بود.
آیا رژیم الجزایر بعد از حرکت این قطار(گروگانگیری) سوار جریان شده بود یا از ابتدا پشت پرده بود؟ این کشور چه رلی را ایفا می کرد؟
کنفرانس اٌوپک در روز شنیه باید پایان می یافت اما گروه کماندو آماده عملیات نبود و سلاح ها تحویل داده نشده بودند.
نماینده الجزایر در اٌوپک در روز شنبه ناگهان یک موضوع بحث و مشاجره بر سر قیمت نفت را با همکار عراقی خود آغاز می کند که بحث مانع از پایان اجلاس و موجب انتفال آن به روز بعد می شود. جلسه طولانی می شود تا روز Xکه همان روز عملیات بود. نماینده لیبی هم سالن کنفرانس را دقایقی قبل از شروع عملیات ترک می کند به همین دلیل به نظر می رسد که لیبی در این عملیات دست داشته است.
*
اقامت در الجزایر تا بهبودی هانس کلاین به طول می کشد. یک ماه بعد در ژانویه سال 1976 کارلوس با هانس کلاین و دو نفر اطلاعاتی ازکشور لیبی با یک هواپیمای الجزایری رهسپار تریپولی و ملاقات با قذافی می شوند. این سفر در راستای ملاقات کارلوس با رهبرانی است که طراحان اصلی عملیات اٌوپک بوده اند. نخستین آنها سرهنگ قذافی است.
قذافی رهبر انقلابی لیبی به مدت 6 سال است که در رأس دولت انقلابی لیبی است. او پس از روی کار آمدن با گروه های مختلف انقلابی کار و همکاری دارد و حتی طرح های عملیاتی به آنها واگذار می کند.کارلوس هم از کماندوهایی است که با او کار می کند تمام اطلاعات مورد نیاز برای عملیات اٌوپک نیز مثل تعداد نگهبان ها و محل سالن کنفرانس و نقشه و زمان ها.... هم توسط لیبی به کارلوس داده شده بود.
این سفرکارلوس به تریپولی برای ملاقات با قذافی بعد از عملیات بزرگ و موفق اٌوپک می باشد. هانس کلاین در این سفر همراه کارلوس است. یک روز پس از رسیدن به تریپولی با سرهنگ قذافی ملاقات دارند اما هانس کلاین از ملاقات با قذافی خودداری می کند زیرا از ابتدای ورود در عملیات اطلاع نداشته است که این عملیات به خواسته قذافی و اهداف سیاسی او است. او با ذهنیت دیگری در عملیات شرکت کرده بود و به عنوان یک انقلابی( چپ رادیکال) به خاطر احقاق حقوق خلق ها می جنگید و آگاه نبودکه جانش را به خطر قذافی به خطر انداخته است و مایل هم نبود که برای او(اهداف سیاسی دولت ها) کار کند.کارلوس به تنهایی به ملاقات قذافی می رود. از ملاقات با دو چمدان پٌر پول برمی گردد که پول را باید در مقصد بعد تحویل بدهند.
سفر از لیبی برای آنها ادامه پیدا می کند. با یک هواپیمای شخصی که قذافی فرستاده است به سومالی می روند و بعد از سومالی باز با هواپیمای دیگری به یمن جنوبی و به عدن می روند.
یمن جنوبی در این زمان یکی از مطﻤﺌن ترین مکان ها برای گروه های انقلابی و عملیاتی است. در این زمان در یمن جنوبی نیروهای فلسطینی و آلمانی آموزش می بینند.
هانس کلاین:« در یمن جنوبی ما به پایگاهی تحت فرماندهی والی حداد وارد شدیم.کارلوس پول ها را به او تحویل داد. ما همه اٌنیفورم نظامی پوشیدیم و حضور ما اروپایی ها درآنجا برای آموزش و بعد شرکت در عملیات بود.»
یمن جنوبی از متحدین DDR بود. حضور نیروهای انقلابی و عملیاتی در آنجا از امنیت برخوردار بود و تهدیدی نداشتند.
حمایت از نیروها و گروه های انقلابی مورد نیاز و استفاده در روابط بین المللی و سیاسی و تعادل قوا برای بسیاری از کشورها بود. جمع آوری اطلاعات هم یکی از اهرم های قدرت محسوب می شد.کسی که اطلاعات داشت، می توانست کنترل کند.
در حدود 200 کیلومتری عدن پایگاه عملیاتی اسلامیست ها برای آموزش نیروهای ویژه قرار داشت. در همین زمان گروه دیگری از آلمانی ها در کوهها آموزش ویژه می دیدند. اعضا گروه چپ آلمانی طرفدار مشی(مسلحانه) به نام RAF(که در دهه سال 1970 فعال بودند) در یمن آموزش می بینند. قرار است که عملیاتی برای سال بعد یعنی 1977 داشته باشند.
این پایگاه نظامی امروز دیگر فعال نیست و منطقه ممنوعه است. در این پایگاه در سالهای 70 رهبر فلسطینی به نام والی حداد فرمانده نظامی وآموزشی پایگاه است. طراح نظامی عملیات اٌوپک اوست.کارلوس وآلمانی ها برای او وگروه او PFLP کار می کنند. فلسطینی ها و ژاپنی ها و باسک و ایرلندی ها و راست وچپ آلمانی و همه این افراد گوناگون تحت فرماندهی او هستند و آماده هستند در عملیاتی نیز که او به آنها واگذار کند، شرکت کنند.
این نیروها چنان قدرتمند هستند که حتی می توانند یک دولت را سرنگون کنند.گروه کماندویی کارلوس و هانس کلاین و نادا و... برای آموزش نظامی در این پایگاه دوره می بینند.
ادامه دارد...
19 سپتامبر 2007

***
از: Dirk Laabs
ترجمه: ملیحه رهبری
کارلوس و عملیات اٌوپکقسمت سوم
در این مقطع برای عرفات و سازمان الفتح، ولی حداد(اسلامیست) و پایگاه مستقل او و عملیات او یک خاری درچشم است. عرفات برای کنترل این پایگاه یکی از نفرات نفوذی خود( ازکادرهای برجسته الفتح) به نام انیس ناکاش با نام مستعار علی اصغر خالد را می فرستد.
عرفات می خواهد به عنوان چهره سیاسی و نه نظامی( عملیاتی) در صحنه بین المللی برای احقاق حقوق فلسطین به رسمیت شناخته شود.( محصول عملیات نظامی را در صحنه سیاسی برداشت کند.) والی حداد یک هدف در سر دارد وآنهم نابودی اسراییل است. برای خالد این فرصت پیش می آید که در گروه عملیاتی اٌوپک شرکت داشته باشد. نقش او ممانعت کردن از رفتار خود به خودی و انتقام جویی با گروگانها و ضربه زدن به دستاوردهای سیاسی عرفات در صحنه بین المللی است.
انیس ناکوشه(خالد) چندین سال بعد در مصاحبه ای تلویزیونی درباره نقش خود در عملیات اٌوپک اینگونه توضیح می دهد:« ما (الفتح) مادر انقلاب فلسطین بودیم. مسؤلیت ما بود که سایر احزاب و گروه های دیگر را کنترل کنیم. ما باید ممانعت می کردیم که با عملیات نظامی سایر گروه ها، دستاوردهای سیاسی و بین المللی انقلاب فلسطین لطمه نبیند. والی حداد در عملیات اٌوپک و با طرح کشتن یمانی خطا و اشتباه بزرگی را مرتکب می شد که حتی کارلوس هم که برای انقلاب ما می جنگید به لحاظ سیاسی این خطا را می فهمید و این کار را نکرد. ما می خواستیم که مانع اعدام یمانی شویم و در روابط سیاسی خود بحران اضافه ایجاد نکنیم و اجازه ندهیم که برخی کشورهای عربی تصفیه حساب های( سیاسی) خود با سایر دولت ها را زیر پوشش و حقانیت انقلاب فلسطین انجام دهند.»
هدف والی حداد از عملیات اٌوپک چه بود؟ در حالیکه افکار عمومی جهانی در جریان بازی های المپیک 1972 با مﺴﺌله انقلاب فلسطین و حقوق مردم فلسطین آشنا شده بود، چرا باید باز اطلاعیه گروگانگیرها در اتریش( به ظاهر) در دفاع از انقلاب و حقوق خلق فلسطین پخش می شد؟ چرا باید وزرای نفت اٌوپک ( شخصیت های سیاسی در رابطه با نفت ) گروگان گرفته می شدند؟
در جریان این عملیات قذافی از حداد استفاده کرده بود تا مسله و تضاد خودش را بر سر موضوع قیمت نفت حل کند و به حداد پول لازم برای این عملیات را پرداخته بود. در اصل این عملیات یک تیر و چند نشان بود. هرکس درآن منافعی داشت. حداد می خواست با عملیات نظامی مانعی در سر راه صلح که در نظر او مماشات و خیانت عرفات و الفتح بود، ایجاد کند و برای انجام مقصودش هم به پول نیاز داشت.[ از لیبی پول دریافت می کند.]
نقش لیبی در این عملیات چه بود و این گروگانگیری چه نفعی برای او داشت؟ یک تصفیه حساب با یمانی برای قذافی بود. یمانی مدت طولانی است که از افزایش قیمت نفت در اٌوپک ممانعت می کند.او مطابق میل و براساس منافع کشورهای غربی عمل می کند. قذافی برخلاف او مایل است که نفت لیبی را سریع و به میزان بیشتر و با قیمت بالاتر بفروشد. در سال 1974 در یک نشست اٌوپک در لیبی، ذکی یمانی با افزایش قیمت نفت مخالفت می کند و با بی اعتنایی به خواسته کشور لیبی و(با اهانت غیرمستقیم) به سرهنگ قذافی، اجلاس اٌوپک را ترک می کند. بعداً اخطار دریافت می کند که قذافی از طریق فلسطینی ها او را به مجازات خواهد رساند. قذافی می خواهد او را از سر راه خود بردارد و در این عملیات جزو طرح بودکه یمانی به دست فلسطینی ها کشته شود.
هانس کلاین(کماندوی آلمانی) در مصاحبه ای می گوید:« بعداً من متوجه شدم که در این عملیات که به ظاهر برای اهداف انسانی و برای احقاق حقوق خلق فلسطین بود، اهداف و حتی سوء استفاده دولت ها برای حل و فصل مسایل سیاسی شان نهفته بود. هدف قذافی در از بین بردن ذکی یمانی به دست گرفتن و کنترل اٌوپک بود. در این عملیات که من به خاطر آرمان و اهداف انسانی و همبستگی با خلق فلسطین زندگی ام را به خطر انداختم، بعد متوجه شدم که جان من بدون آنکه بدانم، برای اهداف سیاسی دولت قذافی و قیمت نفت و خلاصه برای پول، مورد سوء استفاده قرار گرفته است. همین موضوع برای من نخستین ضربه بود. بعدها نیز کارلوس به ما گفت که ماهانه 3000 مارک از طریق والی حداد پول می گرفت. در برابر این مبلغ باید عملیات خواسته شده را انجام می دادیم. پس از دانستن این حقایق دیگر با آنها موافق نبودم.»
اهداف عملیاتی حداد بیشتر ربودن هواپیما و به مجازات رساندن یهودی ها یا صهیونیست ها بود. در این زمان آلمانی های رادیکالی که در پایگاه فلسطینی در یمن آموزش می بینند، اتحاد عمیقی با فلسطینی ها دارند و بدون کمک آنها نمی توانند اهداف خود را در رابطه با دولت خویش را نیز پیش ببرند.
در تابستان بعد از عملیات اٌوپک دو آلمانی بریگیته کوهلمن و ویلفرید بووزه یک هواپیما را از تلآویو ربوده و به اوگاندا می برند.
در ادامه گروگانگیری مسافران یهودی را برای مجازات کردن از بقیه جدا می کنند. هانس کلاین از برخورد نیروهای چپ آلمانی( دوستانش نه فلسطینی ها) نسبت به یهودیهایی که صهیونیست نیستند بلکه صرفا یهودی هستند، ﻣﺴﺌله دار می شود و انتقاد می کند. او میگوید که در جنگ جهانی دوم نیروهای راست و فاشیست آلمانی 6 میلیون یهودی را کشتند و چرا ما 30 سال بعد و نیروهای چپ و ضد فاشیست همان تصفیه حساب را با آنها می کنیم؟ با اعدام مسافران عادی( یهودی) مخالفت می کند و از این عملیات به بعد هانس کلاین از گروه فاصله می گیرد( به دلیل انتقاد کنارگذاشته می شود.). اما بقیه ادامه میدهند و موفق هم هستند.
کارلوس و نادا به فعالیت های عملیاتی خود ادامه می دهند. کارلوس برای نیروهای رادیکال چپ در تمام جهان شناخته شده و مایه امید است. در هیچ عملیاتی شکست نخورده است. بارها پلیس اعلام کرده است که او کشته شده است( به معنای پایان پیروزی نیروهای رادیکال) اما کسی باور نمی کند. عملیات کارلوس وگروهش ادامه دارد. تا اینکه عملیات گروگانگیری پاپ و یکی از وزیران آلمانی جزو طرح های عملیاتی هستند. در این هنگام کلاین دیگر با گروه همکاری نمی کند و از گروه خارج می شود اما اطلاعات بسیاری دارد که به دلیل همین اطلاعات جانش در خطر است.
دوستان آلمانی و فرانسوی او برای مخفی شدن به او کمک میکنند. او به طور ناشناس با روزنامه های آلمانی و فرانسوی مصاحبه می کند. او بدون آنکه از هیچ کس(کارلوس) یا هیچ کشوری(لیبی) نام ببرد به انتقاد از دوستان چپ آلمانی می پردازد. در این زمان او تحت تعقیب پلیس هم هست و در شرایط پیچیده ای به سر می برد. تلاش او گفتن حقایقی است که به نظرش می رسد نباید پنهان نمانند. او با نام مستعارکتابی نوشته و منتشر می کند. درکتابش هم به نام کسی یا کشوری اشاره نمی کند.
تا این زمان هیچکس هیچ چیز درباره کارلوس نمی دانست جزآنکه یک انقلابی شکست ناپذیر و موفق و یک شخصیت اٌسطوره ای است که می تواند قدرت های غربی را به زانو درآورد. یک شخصیت که حتی بسیاری معتقد بودند وجود خارجی ندارد و ساخته و پرداخته تبلیغات چپی هاست. بارها و بارها نیز دولت های غربی به دروغ اعلام کرده اند که کارلوس در درگیری با پلیس کشته شده است. یعنی دیگر هواپیماربایی یا گروگانگیری وجود نخواهد داشت یا اگر باشد موفق نخواهد بود اما کسی باور نمی کند.
هانس کلاین نخستین کسی است که در کنار کارلوس بوده است و تنها کسی است که از نزدیک شاهد روابط او با سایر دولت ها بوده است. اما انتقاد او یا کتاب او (کلاین) چیزی از شخصیت و محبوبیت کارلوس در بین نیروهای رادیکال و چپ و کسانی که در سراسر جهان او را می شناسند، نمی کاهد.
در سال 1978کارلوس در آلمان شرقی مستقر میشود. در این فاصله حداد( فرمانده کارلوس) دیگر زنده نیست و کارلوس مستقل کار و عملیات می کند. سازمان اطلاعات آلمان شرقی در مسیر اهدافش علیه آلمان غربی با کارلوس کار می کند. تحت نظر سازمان اطلاعات، کارلوس گروه عملیاتی جدیدی به وجود می آورد. یک نفر از نیروهای نزدیک او به نام یوهانس هاینریش از دوستان سابق هانس کلاین است. مدتی است که کارلوس به دنبال یافتن کلاین و اعدام انقلابی این خاﺋﻦ است.اما تلاش ها وکمک های هانریش و سازمان اطلاعات آلمان شرقی هم برای یافتن هانس کلاین و مجازات انقلابی او مؤثر نیست.
نادا همکار کارلوس به کار ادامه می دهد و در مرز سوییس در حالی که دو پلیس مرزی را زخمی کرده است، دستگیر می شود. پلیس آلمان تقاضای استرداد او را از کشور سوییس می کند. درآلمان تهدید محاکمه واعدام او به خاطر دوکشته در عملیات اٌوپک وجود دارد.
کارلوس وگروه او یک عملیات در برلین طرح ریزی می کنند. عملیات تحت نظارت سازمان جاسوسی برلین شرقی و با کمک اطلاعات یک کشور عربی است. مواد منفجره و پاسپورت های جعلی و اطلاعات کافی، انجام عملیات را برای آنها ممکن و موفق می سازد. هدف این عملیات ترساندن دولت آلمان و فرانسه هردو است. کشورهایی هم که درآن دست دارند(آلمان شرقی یا سوریه) اهداف سیاسی خود را از این طریق و به گونه غیر مستقیم دنبال می کنند که برای دولت آلمان مفهوم است.
هدف در نظر گرفته شده در وسط شهر برلین ساختمانی برای کارهای مشتر ک فرهنگی بین آلمان و فرانسه است. مواد منفجره از سفارت سوریه به برلین منتقل می شود و تحویل کارلوس داده می شود. ساختمان فرهنگی آلمان و فرانسه به نام مزون دو فرانس منفجر می شود و یک نفر در جریان انفجار کشته می شود. به طور اتفاقی است که تلفات کم است و به فاجعه ای منجر نمی شود و در ساعت انفجار بمب جمعیت زیادی در ساختمان نیست. این نخستین عملیات انفجاری با ابعداد بزرگ در آلمان است. که هدف آن تحت فشار قرار دادن دولت آلمان است.
تجربه عملی و عینی در جریان اٌوپک به کارلوس آموخته است که چگونه با این کشورها رفتار کند.کارلوس از انجام این عملیات می خواهد هشداری در برابر محاکمه نادا به دولت آلمان بدهد. برای وزیر کشور Zimmmer mann (سیمارمًن) یک نامه می فرستد و از او میخواهد فاصله خودش را با مسایلی که به او مربوط نیست، حفظ کند.(سیاست خارجی).
پس از این نامه دولت آلمان به قوه قضاییه فشار می آورد تا تقاضای خود مبنی بر استرداد نادا را پس بگیرد.آنها هم تقاضا را پس می گیرند و به این ترتیب یک بار دیگر کارلوس یک دولت بزرگ غربی را به زانو در می آورد.
6 سال بعد نادا (گابریله تیله مًن )به آلمان تحویل داده می شود. در اٌکتبر 1983 پرونده او در رابطه با عملیات اٌوپک به جریان می افتد. محاکمه او در دادگاهی در شهر کلن جریان پیدا می کند. او متهم به قتل است. کارلوس برای تمام کسانی که در دادگاه به عنوان شاهد قرار است شرکت کنند و هویت نادا را در جریان گروگانگیری شناسایی کنند، نامه تهدید آمیز می فرستد. در دادگاه نادا هیچ شاهدی شرکت نمی کند زیرا امنیت جانی شاهدان را هیچکس بعد از شهادت در دادگاه نمی تواند تضمین کند. خلبان هواپیما به خوبی صورت نادا را به خاطر دارد اما مجبور نیست در دادگاه شرکت کند و شهادت دهد زیرا بعداً جانش به خطر می اٌفتد. هیچ اثر انگشتی هم از نادا در سالن جلسه اٌوپک باقی نیست. اساسا از اجلاس اٌوپک بر خلاف معمول انگشت نگاری نشده است. بعد از گروگانگیری تنها یک ساعت پلیس اجازه پیدا می کند که سالن اٌوپک را بازرسی کند. این یک ساعت فقط مواد منفجره و غیره خارج می شود. به کارهای انگشت نگاری نمی رسند. مسؤلین میخواستند که سالن را هرچه زودتر برای کارهای عادی بعدی آماده کنند و موضوع گروگانگیری خاتمه یافته باشد.کشورهای عضو اٌوپک نمی خواستند که ردی علیه وزیرانشان در این جریان دنبال شود. اما اینکه چرا دولت اتریش اجازه نداده بود که به طور دقیق از مکان مربوطه انگشت نگاری شود، مشخص نیست. در اصل آنها فکر نمی کردند که بعدها محاکمه ای یا دادگاهی درباره این عملیات وجود خواهد داشت که اثر انگشت لازم باشد!
عملاً مدارکی علیه نادا و محکومیت او یا شرکتش در عملیات اًوپک در دست ندارند و سرانجام در ترس از کارلوس و عملیاتش نادا از زندان آزاد می شود.
در اواسط سال 1990( 1994 تا 1999) تقریبا تمام کماندوهای عملیات اٌوپک آزاد هستند و زندگی می کنند. هانس کلاین در نٌرماندی فرانسه زندگی می کند و زن و دو بچه دارد. کارلوس در سودان زندگی می کند. نادا چهار سال بعد از آزادی از زندان در اثر سرطان فوت می کند.
در سال 1999کارلوس توسط سازمان امنیت فرانسه در سودان دستگیر می شود. متاسفانه در پایان کار کشورهایی که او برایشان کار کرده بود آنگونه که باید از او حفاظت نمی کنند. در فرانسه به جرم کشته شدن سه پلیس محاکمه و به حبس ابد محکوم می شود.
بعد از 24 سال در سال 1999هانس کلاین دستگیر و در شهر فرانکفورت محاکمه می شود. او در جریان دادگاهش از خود سلب مسؤلیت کرده تو نقش لیبی در جریان عملیات اٌوپک را به عنوان طراح اصلی عملیات، مطرح و خواهان حضور قذافی در جلسه دادگاه می شود. درست چند روز پیش از آنکه هانس کلاین علیه لیبی در دادگاه حرف بزند، یوشکا فیشر وزیر امور خارجه آلمان( دوست سابق کلاین و یک چپ و رادیکال سابق) در کشور لیبی است و با پسر قذافی ملاقات دارد. مناسبات آلمان و لیبی در حال نرمال شدن است. گذشت زمان همه چیز را تغییر می دهد.گاز لیبی برای اروپا و آلمان بسیار باارزش است. همین موضوع روی دادگاه هانس کلاین تأثیر می گذارد.
هیچ زمانی مانند 1974 کارتل اٌوپک دارای قدرت نبوده است. به مرور زمان سوپا کارتل اٌوپک قدرت خود را از دست داده است. نه کارلوس و نه هیچ کشوری که پشت عملیات اٌوپک بودند در رابطه با عملیات اٌوپک مورد بازجویی یا تحت تعقیب قرار نگرفتند. جلسه دادگاه هانس کلاین هم سر و ته اش هم می آید. او به چند سال زندان محکوم می شود که بعد هم آزاد می گردد.
پایان!
ملیحه رهبری
24 سپتامبر 2007
Buch:operation opec
Von:Dirk Laabs

Keine Kommentare: