Samstag, 1. Januar 2011

برابری 3

ترجمه از ملیحه رهبری

مجله فلسفی- سلسله بحث های فلسفی ازفلیپ تروفولت.ـ
بحث وگفتگو با آقای ژان فابین اشپیتز؛ وی استاد فلسفه سیاسی دردانشگاه پاریس می باشد.ـ
برابری (3)ـ
قسمت سوم
- حالا به تصویردیگری نگاه می کنیم که متعلق به دیکتاتورکره شمالی آقای کیم جونگ ایل است و رهبرمحبوب درکره شمالی نامیده می شود. درتصویر او را می بینیم که درمکان بسیار بلندی درسکوی سخنرانی ایستاده است و دو دست خود را به حالت سلام پیش آورده است. جمعیت کثیروفشرده ای ازمردم (صد ها هزار نفر) دربرنامه شرکت کرده اند وصحنه جذب کننده ای به وجود آورده اند. [مردم درمکانی پایین ودرزیرپای رهبرهستند.] آنها لباس های یکرنگ ویک فورمی(انیفورم) به تن دارند، به گونه ای که درتصویرفقط یک رنگ صورتی دیده می شود وآنهم جمعیتی کثیرو صدها هزارنفر. تنها نظامی ها با رنگ سبز یا خاکی وعده کم دیگری نیز با رنگ قرمز مشخص شده اند، بدون آنکه چهره کسی دیده شود. دراینجا انسان ها فقط با رنگ ازهم تمایزمی شوند. فرد یا فردیت(شخصیت مستقل) درتوده عظیم جمع حل یا محو شده است.ـ
تیتر: منحرف کردن برابری به شبیه سازی.ـ
بله! درپشت این عکس تناقضی پنهان شده است، وقتیکه توتالیترالیسموس ویا کمونیسموس و.. به این شیوه عمل می کند. این سیستم ها بسیار متفاوت ازسیستم های دموکراسی هستند که کنترل کمتری را بر روی مردم اعمال می کنند. این مطلب را الکساندر زینوویو در کتاب هایش به دقت تشریح نموده است.ـ
یک ماشین تبلیغاتی وعوامفریبی عظیم به راه می افتد که تساوی توده ها را نشان میدهد. این ماشین آزادی توده ها را درحجمی کلان تبلیغ می کند. نوعی ازآزادی غیرمعمول وغیرمتعارف که گویی حقیقت محض است. وچون هیچکس این ماشین رسمی تبلیغاتی را به عنوان حقیقت باورنمی کند، هرکس برای خودش حقیقتی را جستجو می کند وقاعدتا باید حق اعتراض به این ماشین عظیم تبلیغاتی وغیرحقیقی داشته باشد وآزاد باشند که حرف بزنند اما ازآنجا که این نوع سیستم ها با کنترل شدید، هرگونه دگراندیشی را رد می کنند، به ویژه درکره شمالی یک سیستم پلیسی خیلی سرکوبگر وبی رحمانه ای حاکم است، چگونه می تواند کسی آزاد باشد تا اعتراض کند! همچنین سیستم های دیگری نیز هستند[مترجم: مثل رژیم آخوندی] که به همین شیوه ها می خواهند، درجامعه همه را یک شکل کنند که آنها هم به گونه ای بسیار خطرناک می شوند.ـ
تیتر: جنون برابرکردن همه مثل هم.ـ
ولی دراین تصویرمربوط به دیکتاتورکره شمالی و برابرکردن همه مثل هم به این شیوه، نشاندهنده یک شیوه جنون آمیز ودیوانه وار مساوی کردن- و نشان دهنده یک مشکل عقلانی است.ـ
تیتر: آدمها مثل مهره های شطرنج
بعضی ازسیستم ها می خواهند توده ها مردم را طوری عرضه کنند که گویی درصفحه شطرنج ومثل مهره های شطرنج با آنها بازی می کنند یا مردم چنین نقشی را دارند؛ چنین افکاری، غیرقابل قبول هستند.ـ
سؤال:آیا چنین نیست که دراین نوع سیستم ها، آدمها را مساوی و برابرمثل لانه مورچه ها فرض کرده اند؟
آنچه دراین عکس می بینیم، توده های ساده مردم هستند که گروه گروه درچند رنگ مشخص شده اند واصلا هیچکدام صورتشان دیده نمیشود وبعد خود دیکتاتوراست که تنها فرد وشخصیت وچهره ای است که پوستر بزرگ او را نشان میدهد.ـ
این عکس ما را به یاد گفته توک ویل می اندازد که درباره اینان می گفت: جایگاه یا مقامی که اینگونه افراد یا رهبران می جویند مثل پادشاه یا پادشاه خورشید است که خودش تنها عنصرکیفی وغیرقابل مقایسه با مردم است و چنان دربالای سر بقیه قرارمیگیرد که از نظرخود او بقیه به این صورت(عناصرکمی) با همدیگرمساوی هستند. [تفاوت هایشان کمی است وتنها عنصرکیفی خود رهبراست.]
باید توجه داشته باشیم که این انقلابیون قبل از انقلاب اساسا چنین نظرات یا ادعاهایی را درباره تفاوت وفرق داشتن خودشان با بقیه مطرح نمی کنند. بعد جامعه به این شکل درجه بندی شده درمی آید!( همه توده های کمی هستند و تنها رهبرکیفی است.)ـ
انقلاب کبیر فرانسه با برداشتن درجه بندی ها وطبقه بندی ها، آغازیک دموکراسی بود. این دموکراسی درنقطه اوج خودش به مقام ودرجه پادشاه وحاکمیت یکنفر برهمه پایان داد. بنا به قضاوت تاریخ سیستم پادشاهی خود عامل اصلی بود که موجب انقلاب شد.[ وحالا دوباره به نام آزادی وتساوی توده ها وانقلاب، یکنفرمثل پادشاه خورشید بالای سرهمه باشد!!]ـ
تیتر: هیچ جامعه بشری مثل جمع یا توده مورچگان نیست. ـ
اما باز به بحث لانه مورچه ها برگردیم. باید مواظب باشیم که هیچ جامعه انسانی را مثل جامعه مورچه ها نباید دانست، حتی اگراز دید رهبرشان، واقعیت اینگونه باشد. زیرا انسان ها وتک تک انسان ها قادر به فکرکردن هستند. حتی اگردر زیر بار فشار چنین دیکتاتوری هایی باشند که راه های ارتباطات با جهان ودسترسی به اطلاعات را برآنها ببندد تا قدرت فکرکردن وتشخیص آنها فعال نشود و ذهن های آنها را درچهارچوبی محدود باقی بماند، بازهم این جوامع مثل لانه مورچه گان نیست.ـ
-با آنکه انسان مورچه نیست اما این نوع دیکتاتوری ها می خواهند از انسان ها، جامعه ای برابرومتساوی مثل مورچگان بسازند که این امر به لحاظ سیاسی هم محکوم به پایان یافتن است.ـ
- هیچوقت موفق نمی شوند زیرا انسان فکرمی کند ونمی توان انسان را به جامعه مورچگان برگرداند، این عمل حتی به لحاظ سیاسی شکست خورده است.ـ
-این سیستم ها که نمی خواهند اندیویدوالیسم انسانی را بپذیرند ازنظرسیاسی هم شکست خورده وپایان یافته هستند. بی تفاوتی این رژیم ها به آزادی و اندیویدوالیسم(آزادی فردی) به آنجا راه می برد که نمی توانند مردم خود را قانع کنند ودست به سرکوب آنها می زنند. سرکوب نمودن دربرابرحق اعتراض مردم، نشانه ضعف درونی سیستم است و مشروعیت خود را زیرعلامت سؤال می برد. شاید بتوان نتیجه گرفت که تساوی کردن به زور یک بهانه است برای به کار گرفتن سرکوب وخشونت علیه حق اعتراض است.[رابطه آزادی فردی وحق اعتراض داشتن.]ـ
- درست است. صرفنظراز هرسیستم سیاسی که برقرار باشد ولی مردم خودش را سرکوب کند؛ این رژیمی است که خواسته های مردم را نمی فهمد و درموقعیتی نیست که مشکلات اجتماعی را حل کند. حتی اگرپرقدرت مثل هیولایی باشد اما بخواهد تحت عنوان تساوی، همین مردم را به خدمت بگیرد ومثل برده در خدمت یک سیستم ماشینی دربیآورد که این امردرست نیست و این وضعیت قابل اعتراض است.ـ
اساسا یک سیستم یا رژیم برای آن نیست که خلقی را دربند بکشد، بلکه به دلیل نیازآنها به خودش باید برسرکار باشد. یعنی خود خلق آنها را بخواهد، نه آنکه به زور مسلط باشند. ـ
یکبار دیگر به موضوع آزادی ودموکراسی باز می گردیم. ودوباره درباره کتاب شما صحبت می کنیم. درآنجا شما به یک امکان یا اتفاق اشاره می کنید که این اتفاق می تواند یک ارث و میراث باشد. به هرحال افرادی که تجمع ثروث نموده اند، نیز می میرند.آیا نمی توان بعد ازمرگشان آن ثروت انباشته را به گونه قانونی، دولت مالک شود. بعد ازمرگ آدمهای ثروتمند، نزدیکانشان بعضی ارث و میراثی می برند و وبرخی نیز با دست خالی بیرون می روند. آیا نمی توان به نام تساوی، ارث و میراث کلانی را که فرد ازخود به جا گذاشته است، به گونه ای آنرا تقسیم کرد که ازآن حالت انباشت ثروت خارج شود ومجددا دردست یک عده معدود باقی نماند؟ چرا به نام آزادی باید افراد یا روابط افراد مثل زنجیربه هم پیوسته باشد، به گونه ای که انتقال ثروت درجایی حالت موروثی به خود گیرد؟
خیلی خوب گفتید. درقرن نوزده ام بسیاری معتقد بودند که حفظ شدن ثروت به شکل ارث بردن، یک آداب و رسوم قدیمی قبل ازانقلاب کبیر است ودلیلی درست وجود ندارد که بازهم این مناسبات وآداب وسوم قدیمی دوباره رعایت یا حفظ شوند واین ارث و میراث بین همه بازماندگان یکسان تقسیم شود یا دربین نسل بعدی تقسیم شود. اما به دلیل روابط ومناسبات خانوادگی وبشری این امرممکن نشد. پیشنهاد می شد که مالیات سنگینی برارث ومیراث بسته شود. اما مشکل در اینجاست که مالیات برارث و میراث هم درکشور ما(فرانسه) با وجود دموکراسی(!) کمترشده است و نباید اینطورمی بود. درزمان جنگ مالیات برارث و میراث چنان بالا بود که میراث برندگان هیچی گیرشان نمی آمد.ـ
ولی درحال حاضر وتضاد دراینجاست که متأسفانه درکشورما دولتمردان وسیاسیون وکسانی که درموضع رهبری جامعه هستند، حق برارث و میراث را به عنوان حقی درجوامع آزاد تلقی می کنند. یا ازآن دفاع می کنند.ـ
بله! می تواند یک حق باشد اما حقی درقلرو ثروتمندان است
!ـ شاید یک آزادی باشد و یک آزادی فردی اما درخدمت جامعه وتساوی درجامعه نیست.ـ
تیتر: ثروت خود را به وارثین سپردن، برای تساوی درجامعه یک امرزیان آوروغیرسازنده است.ـ
این امر[تمرکزثروت وانتقال آن با خانواده خود] جامعه را قطبی می کند.این امراز تساوی به دوراست وبه آزادی نیز لطمه می زند. این آزادی به خود آزادی لطمه می زند واز این روی یک آزادی غلط است.ـ
پس آزادی غلط آخرین جمله وختم بحث امروز ماست.ـ
با تشکروادامه بحث دراینترنت قابل دنبال کردن می باشد. ـ
پایان!ـ
دسامبر2010
2010
http://malihehrahbari.blogspot.com /
منبع:
Philosofie Magazine
Philosofie Gleichheit
Doku-Reihe vom Philippe Truffault
Frankreich 2010, Arte F
نام کتاب آقای ژان فابین اشپیتز
Den zufall abschaffen.
Abolir le hazard نام کتاب به فرانسه
اسامی به لاتین:ـ
Alexis Teoqevill
Prokrusues
Seus
Kim Jong-il
Alexander Zino View

تیترهای بحث به آلمانی برای علاقمندان
Philosofie Magazine
Philosofie Gleichheit
Gleichheit heißt gleiche Recht für alle.
Gleichheit und Gleichmacher ist nicht das Gleiche.
Chancen gleichheit und Gleichberechtigung unterscheiden.
Gleichheit darf die Unterschiede nicht verleugnen
Gleichheit ist eine Folge vom Freiheit
.muss man die Freiheit einschränken um Sie zu schützen.
Verschiedenheit und Gleichheit bedingen einander .
In Namen der Egalität gegen Egalitarismus Kämpfen.
Der Freihet schadet sich selbst
Falsch Freiheit, davon gibt es vieles!
Falsche Freiheit ,ein Prima Wort!

Keine Kommentare: