Freitag, 28. Januar 2011

مسؤلیت 3

ترجمه از ملیحه رهبری
مجله فلسفی. از سلسله بحث های فلسفی

مسؤلیت (3)ـ

قسمت سوم:ـ

رافایل:اما بازمی گردیم به جمله نیچه؛«حقیقت آنچه هستی، باش!» دراین جمله به نظرمی رسد که انسان مجبور است وانتخاب دیگری ندارد. گویا که برای:«حقیقت آنچه هستی باش!» باید انسان از درون ویژه گی های مشخص
ومحدودی خود را دگرگون کند. وخیلی ساده آنچیزی را ازخود بیرون بکشد که بوده است.[مثل پروانه که به شکل کرم در درون پیله پنهان است و دریک دگرگونی از پیله بیرون می آید وبال بازمی کند.]ـ
ژودیت
: یک شیوه تعیین شده از قبل یا دیترمینیسموس است[دیترمینسموس؛ مخالف آزاد بودن انسان نیست اما مدعی است که انسان خیال می کند که آزاد است اما درواقع اینطورنیست.]ـ
رافایل: یک چنین آدم شدنی یا به این شیوه (وظیفه مندی درارتش)، باب طبع خیلی ها نیست واهلش نیستند. اما درباره نیچه وارسطو واین جمله: « حقیقت، آنچه هستی باش.» به راه وروش خود آنها چنین واقعیتی پیدا می کند که دست یابی به نوعی از آزادی است وانسان شاهد پیروزی بردگرگونی های خویش(غلبه بر نیروها یا تضادهای درونی خویش) است.[ تا به واقعیت خویش برسد!]ـ
ژودیت: بله، درست است! همزمان باید فشارها ورنج های این انتخاب را پذیرفت. چه راهی باید این انسان دنبال کند و- درهای چه جهانی را انسان به روی خود باز می کند. درباره نیچه طبعا جای بحث بسیار دارد. برای او این جهان نو از میان چشم اندازهای ممکن وگوناگونی است که بسیاری ازآنها، به نوعی ازخلاقیت مستمر می انجامند. همچنین این نوآوری، نوعی ازایده های جدید وچشم اندازهای جدید درجهانی نوست. متعهد کردن خود به معنای تطبیق خود با پیشرفت وتغییرات جهان نیز می باشد وبرعکس دیترمینیسموس تاریخی است. آدم به خودش می گوید که دراینجا می توانم خودم چیزی خلق کنم وآنوقت تعهد می پذیرد در برابرو برای آنچه که خود قادر به ایجاد آن شده است وهمچنین مسؤل دربرابر خطاهای خود است، زیرا قدرت آفرینش وخلاقیتش وبه دنبال یافتن وگشایش راهی نو است.ـ
می توان به گونه دیگری هم چنین بیان کرد:« برای خودم آگاهانه روشن میکنم که چه هستم و راه خودم را دنبال می کنم.» اما چه راهی دربرابر ما گذاشته شده است؟
رافایل: اما اینگونه هم می تواند باشد که انسان به جای پایدار بودن در راه خودش به همبستگی رو نماید وخود را درهمبستگی وپیوند با آن کلیتی حس کند که وجود دارد و عمیقا درک کند که درپیوند با این هستی می باشد. درمورد نیچه اگرچه با آن واقعیت موجود یکی نمی شود اما عمیقا[ازموضع بالاتری] با آن همدردی می کند اگرچه خودش آن رنج(ضعف) یا مشکل را ندارد.ـ
ژودیت: بله! احساس مسؤلیت باید اینگونه باشد اما وقتی آدم فقط به خودش فکرکند ودرقبال خودش متعهد باشد این فورمول نیچه بر روی پلاکارد ارتش:« حقیقت آنچه هستی باش!» اساسا به کدام شکل ازتعهد ومسؤلیت پذیری راه می برد وحتی به آن نوع دیگر؛ که درنقطه مقابل واقعیت است.ـ
می خواهم عکس بسیارجالب دیگری را به شما نشان بدهم. تصویرفوکو(فیلسوف) را درژانویه سال 1972 و یکسال ونیم بعد ازآن سخنرانی ژان پل سارتر که روی بشکه رفت.ـ
عکس گردهمآیی واکسیون روشنفکران برای اعتراض و همبستگی با زندانیان دربرابردادگستری پاریس را نشان میدهد که درحال خواندن قطعنامه ای هستند. دراین عکس سارتر وفوکو ودولوس وبسیار دیگری از روشنفکران به نام، درگروه حامی زندانیان حضوردارند. سارتر همان پیپ را برلب وهمان پالتو را به تن دارد که درسخنرانی روی بشکه به تن داشت ودرکنار او فوکو ایستاده است که درآنزمان استاد دانشگاه است. دراین جلسه فوکوشخصا وهمانگونه که وظیفه یک فیلسوف است، سخنرانی نمی کند تا درباره حقیقت یا جهانی که مردم ازآن خبرندارند، آگاهی رسانی کند، بلکه او به عنوان یک عضو ازآن جمع، درهمبستگی با بقیه است که درآنجا حضور دارند. دراینجا می توان دید که تعهد واحساس مسؤلیت وعملکرد روشنفکری یا روشنفکرها به وضوح تغییرکرده است. فوکو نه به نام خودش یا دیگران حرفی نمی زند زیرا موقعیت خود را خوب تشخیص می دهد و حرف او درآنجا، همان حرفی است که بقیه (درباره زندانیان) می گویند.ـ
رافایل: حالا عکس دیگری را نگاه می کنیم که این عکس درسال2009 دریک ساحل ناپل درایتالیا گرفته شده است وجسد غریقی را نشان میدهد که درکنار ساحل افتاده است. بقیه درحال شنا وتفریح کردن هستند وبا بی تفاوتی چتری را کنار جسد گذاشته وپنهانش کرده اند تا آرامش آنها را به هم نریزد. ـ
جمله ای از روسو است که به فلاسفه دیگر می خندد ومی گوید:« هروقت دلت خواست بمیر! من که زنده هستم!» عکسی که نماینگرعدم احساس مسؤلیت انسانی است وافراد کنارساحل از روی عمد فاصله گرفته اند که مسؤلیتی نداشته باشند.ـ
ژودیت: تصویرتکان دهنده ای است ماغرق شده ای را می بینیم. شاید عکس واقعیت دیگری داشته باشد ازآنچه که در نگاه اول می خواهد بگوید. میتوان به گونه ای دیگرفکرکرد که مردم به گروه نجات زنگ زده اند وچتری بالای جسد گذاشته اند تا دراثرآفتاب بو نگیرد وشاید دورترازجسد درحال گفتگو ودلسوزی برایش هستند.اما نخستین تأثیری که عکس بربیننده می گذارد، بی تفاوتی وخونسردی آدم هاست. از این عکس ها زیادند. این درایتالیاست که روزانه ازآلبانی ولیبی و.. مهاجرانی غیرقانونی روزانه از طریق سیسیل و... تلاش می کنند که غیرقانونی به ایتالیا واروپا وارد شوند.ـ
این بی تفاوتی عمومی مردم دراین صحنه؛ نشاندهنده فقدان هرنوع احساس مسؤلیت وتعهدات انسانی است.ـ
تیتر: انسان درچه موضع ومقامی است، وقتی که ازهرنوع تعهد واحساس مسؤلیت صرفنظروچشم پوشی می کند.ـ
رافایل:این عکس نشان میدهد که آدمها نه تنها توجهی به مرده ندارند بلکه پنهانش هم می کنند که به سوی نرمالیته برگردند با وجود آنکه می دانند درآنجا کسی مرده است.ـ
ژودیت: بله! دردناک است اما فکرکنیم به بی خانمان های پاریس که کودکان دون کیشوت خوانده می شدند و با چادرهای خوابشان درکنار رود سن وآنها جماعت کثیری بودند وسرمای زمستان را درآنجا به سربردند. ابتدا موضوع شوک آور بود وخیلی سروصدا کرد. بعد عادی شد وهمه به آن عادت کردند ومردم ازکنار آنها می گذشتند و به دنبال کار خود می رفتند. به یک واقعیت پذیرفته شده درپاریس تبدیل شده بودند.ـ
رافایل: انسان به آن عادت می کند!ـ
ژودیت: انسان بعد ازآنکه امری برایش عادی شد، دیگرواقعیت آن را حس نمی کند واحساساتش برانگیخته نمی شوند. گویی که اصلا آن را نمی بیند. دیدن واقعیت وانکارنکردن آن وقتی میسراست که انسان ابتدا احساس مسؤلیت داشته باشد. وقتی انسان خودداری ازدیدن جسدی درکنار دریا می کند وحتی آن را پنهان میکند که حس نشود یا دیدن گداهای کناررودسن یا دیگر بدبختی های جهان و...امری است که فیلسوف اشپینوزا آن را خشم ونفرت می خواند. این خشم ونفرت را اشپینوزا علیه کسانی لازم می داند که به دیگران ظلم می کنند. وقتیکه انسان اطرافیان خود را دیگرحس نمی کند. یعنی که واقعیت ها دیگر تأثیری براو ندارد.ـ
رافایل: به بیان دیگرمی توان گفت که احساس مسؤلیت هنری است که انسان بتواند رنج وآلام دیگران را حس ودرک نماید. ـ
وقتی قادر به دیدن دیگر انسانها نیستیم وتوجهی به آنها نداریم، واقعیت برای ما چیست وبه چه چیزی توجه داریم.ـ
ژودیت! بله! اما وقتی آدم خودش درد دیگران را ندارد وحس همدردی هم با بقیه ندارد، آنوقت دنیای خود ما ازچه چیزی تشکیل شده است و واقعیت درآن چیست که بقیه انسان ها را دیگرنمی بینیم وحس نمی کنیم؟ این یک شکل وحشتناک از محدود شدن احساسات وادراکات انسانی(بشری) و واقع بینی است واین امربه دیده، فقدان واقع گرایی وهمبستگی لازم دربین ما انسانها نگریسته می شود. این تصاویرکه دیدیم همه دریک امر مشترک هستند؛
سقراط این سؤال را مطرح می کند که آیا حقیقت را نه اینجا ودر روی زمین، بلکه آن بالا و درآسمان باید پیدا کرد؟ وآن چرخش انگشت سبابه او به سوی بالا دوگونه تحلیل می شود: اول به معنای آسمان ایده هاست یا به معنای کنتاکت واصطکاک ودرگیرشدن با واقعیت هاست. درمورد سارتر واقعیت چگونه دیده می شود؟ آیا از بالای بشکه-پایین - بهتردیده می شود؟ یا آدم واقعیت را بهترمی بیند، وقتی که درمیان آن حضوردارد ودرگیرآن هست. مثل فوکو که درآن اکسیون برای دفاع اززندانیان دربرابر دادگستری حضورمی یابد؟ و واقعیت برای آن آدمهایی که درساحل دریا با لباس شنا حضوردارند، چیست؟
تیتر: احساس مسؤلیت ما نشاندهنده رابطه ما با واقعیت هاست.ـ
رافایل: باید جمع بندی کنیم.ـ
ژودیت: بله! وهمزمان چیست واقعیت با حفره هایش، یکی آن را می بیند ودیگری آن را مخفی می کند وازاین طریق واقعیت درحصاری از خودخواهی وپرده پوشی وفردیت محدود میشود که این امری وحشتناک است. واین همان اگوایسموس و فردیت خودخواهانه است که ما امروزشاهد آن هستیم. شاید به همین دلیل لازم و مهم است که...ـ
رافایل: احساس مسؤلیت کنیم.ـ
ژودیت: بله دقیقا! احساس مسؤلیت کنیم.ـ
پایان!ـ
ژانویه 2011
http://malihehrahbari.blogspot.com/


اسامی به لاتینJean Cavailles, logikerDieterismus
Solipsismus
Diogenes
Sartre-Jean-paul
Asklepios
Blaise Pascal Gedanken
Solipsismus
Spinoza
Sokrates
Phaidon
Jacques Louis David
Michel Foucault
Judith Revel
.تیترهای بحث به آلمانی
Kann man sich ohne Engagement zum Gehorsam verpflichten?
Sic zu engagieren, heißt sich auf die Offenheit der Welt einlassen.
Die Wahrnehmung ist wesentlich beim Engagement.
Unser Engagement zeigt, wie wir die Realität betrachten.
:منبع
Philosofie Magazin
Engageman
Doku-Reihe vom Philippe Truffault
Frankreich 2010, Arte F

Keine Kommentare: