Donnerstag, 17. Februar 2011

شجاعت 1

ترجمه از ملیحه رهبری
مجله فلسفی. سلسله بحث های فلسفی


شجاعت و بازیافتن شجاعت ازدست رفته!(1)ـ

مقدمه: من شجاعت خود را گم کرده ام؛ آنگونه که کسی عینک خود یا هرچیز دیگری را گم کند. آن را گم کرده ام درحالیکه به آن نیازمندم و به گونه غیرقابل بیانی به آن وابسته هستم.ـ
چگونه می توان شجاعت را آموخت؟ چگونه می توان آن را دوباره به دست آورد؟ چگونه می توان به آن چنان آویخت که آن را ازدست نداد.ـ
عجیب است اگر که بدانیم وقتی نیروهای حیاتی خود( مثل شجاعت) را ازدست می دهیم، این موضوع یک تغییروتحول شیمیایی در بدن است. عجیب است که بدانیم طاقت آوردن یا تحمل کردن بیش از هرچیز دیگر به این معناست یا بیان یک شرایطی است که درآن فعال نیستیم(پاسیو هستیم).ـ
آیا ما می توانیم ازحادثه مرگ هم شجاعت بیآموزیم؟ آیا باید با شجاعت(دربرابرمرگ عزیران خود) پایداری کنیم حتی اگرآگاه باشیم که کسی ازمرگ باز نمی گردد؟ آیا زندگی ونیروی زندگی است که از ما شجاعت و پایداری را طلب می کند؟
این سؤالات را رافایل آنتهوون با خانم فلوری مطرح می کند. خانم فلوری کتابی به نام: پایان شجاعت! تحریر نموده است. وی محقق و پروفسورواستاد دانشگاه پاریس است.[فعالیت های وی ضمیمه می باشند.]ـ
رافایل: چگونه ازشجاعت خود حراست کنیم که آن را دوباره ازکف ندهیم؟
خانم فلوری: طبعا این سخت ترین سؤال است!ـ
رافایل: اما شما درکتابتان به این سؤال پاسخ داده اید.ـ
خانم فلوری: بله! نخستین تجربه ای که آدم با شجاعت دارد، وقتی است که آن را ازدست میدهد. همینطورنیزاین تجربه را آدم با دلسردی ومأیوس شدن دارد. وقتی آدم شجاعت خود را از دست می دهد باید تلاش کند تا این امراستمرار پیدا نکند. همچنین باید تلاش کند آن را دوباره به دست آورد. باید ازگام های کوچک وعملی شروع کرد وازگام های بلند وانتظارات غیرواقعی ازخود پرهیزکرد. هر روز باید درگام های کوچک وعملی برای آن خواسته ازدست رفته ،کوشید و هر روز باید ازانتظارات غیرواقعی کمی صرفنظر کرد وباید آگاهانه آن خواسته را دوست داشت ودنبال کرد. اگرچه واضح و روشن است که این امریک کوشش وتلاشی است که به یک روند تدریجی وبه زمان طولانی نیاز دارد. دراین پروسه نباید یکسری کمبود ها یاواقعیت ها را انکار کرد.ـ

رافایل: به جای اعتماد به نفس می توان گفت که آدم بتواند دوباره خود را قبول(دوست) داشته باشد.[بریک درگیری وتضاد درونی فایق آمده باشد. تعادل خود را یافته باشد]ـ
رافایل: این قدم کوچک و مهم که درباره آن صحبت می کنید به بحثی درکتاب بسیار با ارزش شما مربوط می شود به نام: پایان شحاعت! شما نوشته اید که برای شجاعت باید کار کرد. باید برای دستیابی به شجاعت دست به عمل زد. اگرچه پارادوکس به نظر می آید اما نوشته اید که آدم باید تلاش کند به لحاظ درونی خود را اداره وکنترل کند. بعد باید تصمیم بگیرد و درپایان وقتیکه عمیق فکرکرده است یا به بلوغ فکری دست یافته است به مرحله عمل وارد شود وآنگونه که شما درکتابتان نوشته اید، مرحله عمل درجایگاه اول یا مهم قرار دارد. تصمیم گیری انسان باید در نهایت به اجرا وانجام عمل منجر شود.ـ
تیتر:شجاعت یک امر پارادوکسی(نامعقولی) است. ـ
خانم فلوری: بله نامعقول است واینطورفهمیده می شود!ـ
رافایل: شجاعت خود محرک وانگیزه است.ـ
تیتربحث:افراد شجاع کسانی هستند که جرأت می کنند قدم اول را بردارند.ـ
خانم فلوری: اگرگفته ولادیمیریان کله ویچ را جدی بگیریم باید قبول کنیم که همه چیز بستگی به آن شجاعت یاقدم اولیه دارد. انسان باید بخواهد اگرچه خواستن به تنهایی نیزکافی نیست. اما این خواستن نخستین قدم برای تصمیم گیری است. این اراده کردن نخستین قدم است. انسان باید تصمیم بگیرد و این امردر حیطه منطق وعقل می باشد. اما شجاعت یک چیزیا امرسریعی است. شجاعت چیزی وشیوه ای است مثل یک اراده درونی که پویایی خود را دارد ورشد می کند وخودجوش عمل می کند. مثل این می ماند که شجاعت نیز برای حفظ موجودیت وحیات خود، شخص را تحت فشار برای انجام عمل قرار می دهد، به گونه ای قوی که من(آدم) تحت تأثیرشجاعت خود دست به عمل وفعالیت میزنم و شخص یا خود من آن فاعلی هستم که فعل وانفعالات اولیه شجاعت روی من انجام می گیرد.ـ
رافایل: آیا می توان گفت که حیات شجاعت پیشاپیش به موجودیت آن(درفرد) بستگی پیدا می کند.ـ
خانم فلوری: شاید! نمی دانم وسعی نمی کنم حتما پاسخ این سؤال را بدهم. اما نکته قابل توجه ازنظرمن این است که به وسیله عملکرد شجاعانه فرد یک راه به سوی خود فرد به عنوان فاعل نیز بازمی شود. زیرا شجاعت وعملکرد آن چیزی نیست که ما انجام آن را به دیگری واگذارکنیم. باید حتما خودمان انجام دهیم تا خود را باورکنیم وقادر باشیم زندگی خود را تحت کنترل خود داشته باشیم. می تواند هم نتیجه بدی بدهد زیرا یک امتحان وآزمایش سختی است. زیرا همانگونه که صحبت کردیم فاعل خود فرد است وتأثیرشجاعت یا عدم شجاعت درنخستین قدم روی خود فرد است. یک ارزش گذاری درونی است که خودمان برای خود قایل می شویم.[ نقش اعتماد به نفس یا برعکس آن و مأیوس شدن ازخود را دارد.]ـ
رافایل: می توان گفت: شجاعت یعنی که خواستن واراده لازم وتصمیم برای این خواسته! یعنی خیلی ساده...؟ خانم فلوری:وخواستن یا خواسته امری است مثل دوست داشتن که نقطه آغازآن از درون خود شخص است( نیازخود شخص است) واین خواسته راهی دردرون خود شخص را طی میکند وپایان آن نیز باز به سوی خود فرد بازمی گردد. نقطه آغاز وپایان به یکدیگرمی پیوندند. یک روند زیبایی درونی درانسان طی می شود.ـ
تیتربحث:خواستن توانستن است.ـ
خانم فلوری: بسیارجالب گفتید وبه زبان ساده می توان گفت: خواستن توانستن است. اما می تواند این خواستن هم غلط واشتباه فهمیده شود. همه فکرمی کنند که قسمت سخت یا مشکل قضیه در توانستن است. اما قسمت سخت قضیه درخواستن است درامر درونی فرد است. جاییکه کنش باید صورت پذیرد واگراین کنش انجام یابد آنوقت به گونه ای رازگونه فرد راه خود را برای جلو رفتن و توانستن و به هدف رسیدن، پیدا می کند.ـ
رافایل: زیرا خواستن به دنبال سبب نیست.ـ
خانم فلوری: چون خواستن هیچ علت وسببی را نمی شناسد(ناخودآگاه است) وخود به خود نخستین قدم را به سوی تصمیم گیری برمی دارد. و من شخصا خودم مبنا وپایه شجاعت را امرقابل توجهی میدانم. بآ آنکه یک نوع فرضییه ویک نظریه است اما روی فاعل باید کار کرده شود.ـ
رافایل: برای آنکه روی پارادوکس مربوط به موضوع شجاعت بهترکارکنیم، حالا به یک تصویر نگاه می کنیم. . در اینجا تصویری از یک ایستگاه مترو را مشاهده می کنیم. این ایستگاه درحال حاضرمتروک و تعطیل شده است و فقط برای ساختن فیلم مورداستفاده قرار می گیرد. اما درسالهای بین 1940 و1941 در زمان جنگ در انگلیس مردم ازاین تونل زیرزمینی به نام آد ویچ برای فرار ازبمباران های هوایی آلمان ها استفاده می کردند و دربرابر بمباران و مرگ شجاعانه دراینجا پایداری می کردند.[ عکس مردم را دریک جمع چند صد نفره نشان میدهد که بزرگ وکوچک درتونل جمع شده اند. برخی وبه ویژه کودکان خوابیده اند. برخی روزنامه می خوانند ونظم و رعایت حال دیگران درآن جمع به خوبی دیده می شود.] شما درکتاب خود شجاعت را اینگونه بررسی کرده اید که نه تنها شامل نمونه فاکت های شخصی وتصمیم گیری های فردی است با همه دوگانگی هایی که ماهیتا به آن مربوط می شود. [ناشی ازهویت این موضع می باشد] بلکه همزمان- به عنوان طرزفکرجمعی یا یک امرجمعی نیز به آن نگاه کرده اید.ـ
تیتربحث: شجاعت داشتن یعنی از ترس های طبیعی یا ترسیدن خود وحشت نکردن.ـ
خانم فلوری: بله! واین تصویر مردم در مترو، یک عکس بسیاربامعنایی است. چنین عکس هایی را آدم با علاقه نگاه می کند. ما الساعه درباره شجاعت های دوران جنگ بحث خواهیم کرد. جنگ صحنه ای است که شجاعت ها درآن به منصه ظهورمی رسند.آنچه دراینجا می بینیم تصویر مردمی است که آرامش خود را دربرابر بمب باران حفظ کرده اند وحفظ آرامش خود نشانه شجاعت است یعنی غلبه کردن برترس خود.ـ
رافایل: این به آن معنا نیست که ترس وجود ندارد بلکه ترس هست اما برترس فایق آمده اند.ـ
خانم فلوری: وآدم نباید از ترس های خودش دچار وحشت بشود یا نگران بشود. بلکه باید آن را پذیرفت و بعد برآن مرحله به مرحله غلبه کرد. باید یک نوع از سلسله مراتب(مراحلی) و یک سیستمی قایل شد و مرحله به مرحله بر ترس خود با حفظ آرامش غلبه کرد. صورت های آدم هایی که دراینجا می بینیم خونسرد هستند وآرامش خود را حفظ کرده اند واین نخستین نکته است. دومین نکته یا زیربنایی ترین سؤال این است که موضوع شجاعت در زمان جنگ چگونه است؟ چگونه باید شجاع بود؟ من درکتابم از دموکراسی شروع کرده ام. با دموکراسی درگذشته ودموکراسی قدیمی تر که درآن زمان وجود داشت و چه ضعف هایی داشت که جنگ جهانی توانست ظهور کند. و بلافاصله این سؤال مطرح میشود که شجاعت درزمان صلح چگونه بوده است؟ آیا شجاعت درزمان صلح یک چیزبی مورد وغیرضروری است یا برعکس وباید چنان برآن پافشاری کرد که بعد زیرپا گذاشته نشود و( جنگ برپا نشود.) ضرورت شجاعت داشتن در زمان صلح هم یک امربسیار با ارزش چه درحیطه شخصی وفردی یا جمعی است
رافایل: من می بینم که شما از آرامش درچهره این افراد صحبت می کنید دراین عکس من می بینم که بسیاری ازچهره ها هم یک حالت تسلیم شدن[تن به قضا دادن] وجود دارد .ـ
خانم فلوری: بله! اما آرام هستند. آرامش خود را حفظ کرده اند.[ زیرا ازبمباران در امان هستند وزنده می مانند و به مرگ تسلیم نشده اند.]ـ
رافایل: زیرا آرامش می تواند یک شکل از شجاعت را به نمایش بگذارد که ناشی ازمقاومت درشرایط سخت است.
خانم فلوری: شاید هم آرامش نباشد بلکه نوعی رهایی است و خود را رها کرده اند یا واقعیت را پذیرفته اند. به نظر من این امر است که مهم می باشد.ـ
رافایل: به نظرمی رسد که گستاخ هستند.(دربرابرشرایط)ـ
رافایل: حالا به موضوع شجاعت در زمان صلح بازمی گردیم و دراین زمینه یک نمونه بسیار با ارزشی از دنیای سیاست سراع داریم و داستانی که کارگردان فرانک کپرا آن را در فیلمی به نام آقای اسمیت به واشنگتن می رود، ساخته بود که یک شاهکار درسال 1939 بود. دراین فیلم قهرمان داستان یک سناتورجوان آمریکایی به نام اسمیت است که قبلا هیچ تصوردرستی ازدنیای سیاست ندارد، او توسط یک سناتور حرفه ای دیگر به این مسیر هدایت می شود و در مقام شغلی خود که باید مردم را نمایندگی، کند با دنیای دیگری در مجلس سنا رو به رو می شود که دریک صحنه غیرقابل تصوراو دربرابر همکارانش درسنا ودربرابرافکارعمومی یک نطق بیست وسه ساعته می کند. طبق ضوابط تا زمانی که نطق او تمام نشده کسی اجازه ندارد صحبت او را قطع کند و بعد از23 ساعت وقتیکه درپایان توان خود است یک کارتون بزرگ نامه دروغ و جعلی علیه او به سنا سرازیر می شود و همانجا این نامه ها به او داده وخوانده می شوند و این عمل شجاعت عجیب و 23 ساعته او را پایان می بخشد.ـ
ادامه دارد....ـ
فوریه 2011
منبع
:
Philosofie Magazine
Philosofie Mut
Doku-Reihe vom Philippe Truffault
Frankreich 2010, Arte F

اسامی به لاتین:
Cynthia Fleury
Vladimir jankelevitch
Frank Capra
نام کتاب خانم سینتییا فلوری: پایان شجاعت!ـ
La fin du Courage!
تیترهای بحث به لاتین:
Mutig sind die die einen Anfang wagen
Geht die Existenz von Mut seinem Wessen voraus
Das wollen ist an sich schon eigener Akt
فعالیت های خانم سینتیا فلوری در زمینه تحقق و تدریس و تدوین مقالات علمی درمؤسسات وانیستیتوها و دانشگاه های مختلف وتمرکزاو دررشته تحقیقی و درزمینه دموکراسی است.ـ
Cynthia Fleury ist Kommunikationswissenschaftlerin am Centre National de la Recherche Scientifique , Dozentin am Institut d'Études Politiques in Paris sowie Research Fellow und Associate Professor an der American University of Paris .Ihre Forschungen konzentrieren sich auf das Themenfeld Demokratie, Institutionen und Staatsführung. Zum Thema Mut hat sie 2010 bei Fayard die Abhandlungمقاله علمی "La fin du courage: La reconquête d'une vertu démocratique" veröffentlicht






Keine Kommentare: