Sonntag, 19. Dezember 2010

برابری 1

ترجمه از ملیحه رهبری


مجله فلسفی- سلسله بحث های فلسفی ازفلیپ تروفولت.ـ
برابری(1)ـ

قسمت اول

دراین بحث آقای رافایل آنتهوون با آقای ژان فابین اشپیزکه استاد فلسفه سیاسی دردانشگاه پاریس می باشد، درباره مفهوم تساوی و برابری بحث و گفتگو می کند. آیا تساوی وبرابری یک حق ( برای انسان) یا یک امتیاز است؟ آیا برابری ازآزادی جدا است؟
سؤال: آقای فابین اشپیتز به عنوان متخصص دررشته فلسفه سیاسی با موضوع مورد بحث ما به خوبی آشنا هستید ودرسال 2008 نیز یک کتاب در این زمینه به چاپ رسانده اید. دراین کتاب به انگیزه های انقلاب کبیرفرانسه و مقولات آزادی و برابری و برادری پرداخته اید. تحت عنوان آزادی و برابری قاعدتا باید حق اعتراض نیز وجود داشته باشد . آیا اینطور است؟
تیتر:مفهوم آزادی
شاید بهترباشد که نگاهی به گذشته بیافکنیم که مبتکران این سه مفهوم درآن زمان چه اهدافی داشتند؟ آزادی برای آنان به مفهوم آزاد اندیشیدن وآزادی حرف زدن وعمل کردن وآزادی عقیده بود؛ به آنچه که انسان به آن اعتقاد دارد، بدون آنکه دستگیرشود.[زندگی اش به خطربیافتد.] واین خواسته ها زیربنایی بودند.ـ
تیتر: برابری یعنی تساوی قانونی برای همه
برابری به معنای اینکه هیچ حق ویژه یا امتیازبرتری برای فرد یا طبقه ای خاص در جامعه قایل نشدن ودر برابرقانون هیچ تفاوتی نداشتن وآزادی و برابری برای همه باشد. به معنای تساوی برخورداری ازحقوق مساوی برای زندگی کردن و برخورداری ازامکانات و برخورداری ازحق برابر برای کار کردن درجامعه. ولی این تساوی به معنای یکسان نمودن همه مثل هم نبود، به هیچ وجه. بلکه به معنای تساوی حقوق برای همه بود.
سوم ایده برادری بود.
برادری یعنی ما مشترکاتی با هم داریم. صرفنظرازبرابری برای همه افراد اما یک گام فراتر ایده برادری به معنای مسؤلیت پذیری درقبال یکدیگر بود. ما یک جامعه هستیم. با یکدیگر کار می کنیم وجزیی ازیکدیگرهستیم وفراترازآن هستیم که هرکس به تنهایی و دردنیای فردیت برای حق خودش کار کند. درحالیک فردیت(اندیویدوالیسم) وتساوی برای همه وجود دارد اما ما اشتراکات ووحدت هایی داریم واین ایده برادری بود که ما همگی متحد ومشترک باشیم وبی تفاوت نسبت به یکدیگرنمی توانیم باقی بمانیم. پشت به هم نکنیم وبی تفاوت نباشیم و بدینترتیب ارزش های آزادی وبرابری درپیوند با یکدیگرحفظ شوند.ـ
سؤال این است که آیا یک تساوی وبرابری مطلق[مثل یک جامعه بدون طبقه ایده آلیستی یا سوسیالستی]، آزادی را غیرممکن نمی سازد؟ یا پایان آزادی نیست؟! چگونه است؟
باید توجه داشته باشیم که آزادی وبرابری دومقوله هستند که ازیکدیگرجداکردنی نیستند.
تمام مینیمم ها والزامات ضروری برای ایجاد برابری نیزکه رعایت شود، بازبا آزادی انسان درارتباط است. اما باید توجه داشت که برابری با برابر کردن همه با هم یک نیست ومتقاوت است.ـ
برابری وبرابرکردن همه، به یک معنای واحد نیست. ـ
برابری به این معنا نیست که همه را مثل یک گله گوسفند دانست یا با هم مساوی کرد تا ازامکانات یا ازمالکیت یکسان برخوردار باشند یا قادر باشند امکانات یکسان فراهم کنند یا مثل هم عمل کنند. نه! بلکه اصل موضوع داشتن حق قانونی برابر ومساوی است(قانون یکسان برای همه) که این هم با مقوله آزادی گره خورده ودرپیوند است وقتی که می گوییم؛ بله، انسان ها مساوی هستند ومثل یکدیگر نیز آزاد هستند، دراین بیان تضاد و تناقضی نیست وتضاد وقتی پیش می آید که بگوییم، برابری بله ولی برای همه، مثل هم! ـ
اساسا برابری و آزادی این دوهدف اولیه وبنیانی( انقلاب) برای همه بود.
پس آیا می توان اینگونه سؤال کرد که آزادی به معنای شانس برابر برای همه می تواند باشد؟
آیا شانس برابر- با برابری وتساوی دومقوله متفاوتند؟
باید توجه کنیم که تساوی به معنای حق( قانونی) مساوی برای همه است وبا مقوله قانون وعدالت سرو کار دارد که قانون برای همه مساوی است و به معنای برخورداری از شانس مساوی برای همه نیست.ـ
شانس مساوی داشتن به معنای حق مساوی داشتن نیز نمی باشد و این دو مقوله، ازیکدیگر تفکیک می شوند. ـ
برابری برای همه به معنای، قواعد و قانون وعدالت وبرخورداری ازحمایت قانون برای همه باید یکسان باشد وفشاربر روی یک طبقه یا بخشی از جامعه نباشد وبرتری برای کسی یا گروهی بیش از دیگران نباشد وهیچکس نمی تواند تحت نفوذ خود مانع از اجرای قانون شود یا حقوق ویژه یا امتیازات ویژه و فرا قانونی برای خود طلب کند وحق وعدالت برای همه یکسان باشد.پس می توان گفت:ـ
تیتر: برابری یک مکمل غیرقابل تکفیک آزادی است.ـ
به طور مثال قبل از انقلاب فرانسه شهروندهای عادی فرانسوی با افراد طبقات بالا ودارای اصل و نسب برابر نبودند واجازه نداشتند مقام وموقعیت های بالای کشوری یا لشکری داشته باشند. اگرکسی خواهان چنین مناصبی بود باید اصل ونسب عالی خود را ثابت می کرد. انقلاب کبیرفرانسه پایان این نابرابری ها به طور قانونی بود. واین معنای پایه ای برای تساوی قانونی است.ـ
برابری به معنا ومفهوم حقوقی وقانونی وپایان یاقتن نابرابری های اجتماعی درخدمت آزادی است وهیچ ارتباطی نیز با مقوله شانس ندارد، بلکه مقوله حقوقی ومسؤلیت دربرابرقانون است که آزادی آن را طلب می کند. درمورد مقوله آزادی نیزاینگونه است که وقتی می گوییم همه آزاد هستند یعنی همه به گونه برابر ازآزادی برخوردارند. به طورخلاصه می توان گفت که برابری یک مکمل غیرقابل تفکیک آزادی است.ـ
آیا به این معناست که همه مثل هم برابرهستند؟ مثلا دراینجا ما به تصویر یک خیابان خیلی شلوغ درمرکز لندن نگاه می کنیم. جمعیت زیادی ازتیپ های گوناگون وشخصیت های مختلف از زن ومرد و پیر وجوان، با شتاب وعجله به دنبال کارخود هستند. هرکس برای خود فردی(فردیت) مستقل ومتفاوت از دیگری است وهمه دریک سیستمی زندگی می کنند که ازحقوق برابر برخوردارند. همه متفاوت اما زیر چترقانون یکسان ودردموکراسی زندگی می کنند. قانون حاکم در کشوربرای همه یکسان وعمومی است وشامل حال همه است. این تساوی قانونی برای هرکس شرایطی فراهم میکند که موجودیت وزندگی فردیش را بنا کند. برمی گردیم به سؤال پایه ای بحث که آیا تساوی به معنای برابرکردن همه مثل هم، نباید به چنین گوناگونی افراد وشخصیت ها یا استقلال فردی منتهی می شد؟!ـ
آنچه این تصویر بیان می کند این است که این جمعیت همه افراد آزادی هستند. اما چهره هایشان نشان نمی دهد که ازبرابری( یا خوشبختی یکسان) برخوردار باشند. دراین تصویرهرفردی کاملا متفاوت ازدیگری است وحق دارد که متفاوت باشد. درتصویربا آنکه این افراد شبیه به هم برابر وآزاد هستند اما یک خطر را نیزنشان می دهد وآن این است که جامعه دموکرات ما شبیه به یک بازاراست که افراد دروحدت با آن به سرمی برند. این موضوع این افراد را شبیه هم کرده است که خود چنین وحدتی یک هشدار است که همه را درمقیاس های بزرگ شبیه به هم برابر کرد.ـ
سؤال: آیا با وجود آنکه تصویرافراد را در تیپ و شخصیت های مختلف اجتماعی نشان می دهد که رشدی متفاوت کرده اند بازشما معتقدید که چنین تهدیدی را نشان می دهد که همه را به یکنوعی با هم برابرکرده اند؟
تیتر: برابری اجازه ندارد که تفاوت ها را کتمان کند!ـ
بله! برابری نباید به معنای برابر کردن همه مثل هم باشد وتفاوت های واقعی را که وجود دارد، نادیده بگیرد. اینکه همه انسان ها در برابرقانون یکی هستند یا( ازحمایت قانون برخوردارند) دراصل به آنها اجازه متفاوت بودن را می دهد. درجامعه مدرن ما برابری به این معنا است که افراد را آزاد گذاشت تا متفاوت وگوناگون ازیکدیگرباشند و بتوانند رشد کنند .ـ
سؤال: دراینجای بحث به انتقاد نیچه برخورد می کنیم که معتقد بود همانگونه که هیچ سمی نیست که بدون زهر باشد واگرباشد دیگر زهر نیست. منظورش برابری درجامعه دموکرات بود که به نوعی نمی تواند به وجود آید زیرا که دربرابراندیویدوالیسم قرار می گیرد واینگونه برابرکردن همه، یعنی همه را به یک سطح و درجه نازل وپایین تنزل دادن ومساوی کردن. ـ
پاسخ: درجه بندی کردن با برابری ربطی ندارد. این موضوع برای آلکسیزتوکویل هم روشن بود. درجامعه آزاد آدم ها به اختیار خود واگذارمی شوند وعکس العمل های مختلفی از خود نشان میدهند. مثلا خود را با یکدیگرمقایسه می کنند که فاصله چندانی با بقیه نداشته باشند و خیالشان راحت باشد و کارهای مشابه هم درمقیاس عمومی انجام می دهند. باید درجامعه کارهای مشخصی مانند تحصیل کردن برای همه باشد تا تفاوت فاحشی بین افراد نباشد. اما درجوامعی که ساختاردیگری دارند وهمه باید یک مسیرمشخصی را دنبال کنند[ مثلا در کره شمالی]، درچنین جوامعی آدم ها چه می کنند؟ افراد درچنین جوامعی شبیه به هم رفتار می کنند. همه مثل هم عمل می کنند. درجوامعی با چنین ساختاری که همه باید مثل هم عمل کنند، این توع وحدت یک خطربرای آزادی است.ـ
تیتر: الکسیزتوکویل می گوید: برابری یک نتیجه طبیعی آزادی است.ـ
الکساندرتوک ویل نظریه جالبی داشت وبرای او برابری یک نتیجه بود. یک نتیجه طبیعی دراثرآزادی در جامعه آزاد است.ـ
پاسخ: کاملا درست است. می توان چنین بحث کرد که ما دریک جامعه آزاد هستیم وهمه ازحقوق مساوی برخورداریم. و ما توده عظیمی از مردم داریم و جامعه هم لباس دموکراسی به تن دارد و همه درسمت وسوی وحدت هستیم، به تدریج همه به هم نزدیک و مثل هم می شوند. و زمانی که انسان ها هرچه بیشترشبیه به یکدیگر یا بدون فاصله شوند. دراینجا توک ویل نشان داده است ک آنوقت خیلی مشکل است که علیه یک چنین وضعی که جامعه فرضی ما به آن رسیده است، کاری کرد. به ویژه که این شرایط، تبعات سیاسی خود را دارد. درچنین شرایط یا سیستمی مردم عکس العمل مشابه یا یکسانی نشان میدهند وهدف ومقصد سیاسی واعتماد و باور واحدی دارند و دنبال یک رهبرراه می افتند.
سوآل چگونه است که به نظر تک ویل این نوع وحدت تناقض با دموکراسی پیدا می کند؟
زیرا دردموکراسی هرکسی مسؤل خودش است وهرکسی حق دارد که زندگی خود را مطابق میلش رقم بزند زیرا قانون به او چنین اجازه ای را می دهد. اما هرچه انسان ببشتر به خود متمرکز می شود، درمی یابد که بیشتر شبیه بقیه است و این یک پدیده شناخته شده ای است. فردیت ازیک چنین عدم پشتوانه ای نیزبرخورداست که یک احساس عدم اعتماد واطمینان ایجاد می کند. آدم ترس دارد که تنها یا به خود واگذار شود و این شرایط عکس العمل هایی به دنبال دارد که آرامش خاطرفرد را ضایع می کند. یک دموکراسی به نظر من نیاز به دوشرط لازم دارد تا علیه این پدیده که برابری به فورمول شبیه سازی نیانجامد ، بتواند عمل کند.ـ
شرط اول تحصیل وفرهنگ ودانش است زیرا این وسایل ضرورت هایی هستند که بتوان انسان شایسته ای شد. و شرط دوم: انسان نباید یکسره بر روی زندگی مادی متمرکز باشد و برای آن بجنگد. دراین صورت بیش ازاندازه خود را با آن مشغول کرده است.
پس برابری یک فورمول نیست که به این سمت وسو هدایت کند که همه بجنگند تا یک پدیده مساوی مادی محسوب شوند.
برابری وتساوی باید شامل قوانینی باشد و برای انسان شرایطی ایجاد کند که درآن قادر باشد با استفاده از برابری، وجوه مختلف بشری را پرورش دهد.ـ
ادامه دارد....
دسامبر 2010
Philosofie Magazine
Philosofie Gleichheit
Doku-Reihe vom Philippe Truffault
Frankreich 2010, Arte F

اسامی به لاتین
نام کتاب آقای ژان فابین اشپیتز به فرانسه یا آلمانی برای علاقمندان
Den zufall abschaffen.
Abolir le hazard نام کتاب به فرانسه
نام های لاتین:
Alexis Teoqevill



Keine Kommentare: