Freitag, 16. März 2012

اعتماد 2

ترجمه: ملیحه رهبری
از سلسله بحث های فلسفی

اعتماد!؟(2)ـ
قسمت دوم
تیتر بحث: اما اعتماد کردن رابطه ای بین انسان هاست
رافایل:« اما بحثی که ما می کنیم اعتماد بین انسان هاست.»ـ
خانم مارتانلو:« بله! ما از روابط و مناسبات انسانی بحث می کنیم که مستمرجریان دارند و زمانی این اعتماد کردن بسیار خطرناک می شود که فراتر ازاعتماد و به " اعتقاد وایمان" بدل شود وهمیشه این تهدید وجود دارد که به ناامیدی منجر شود. به این دلیل بسیار ساده که هیچ انسانی خدا نیست[ که به او ایمان داشت.] شباهت انسان به خدا ازیکسو وتناقضی که دراین امر است ازسوی دیگر و تغییر وتبدیل(تحولات) مستمری که انسان دستخوش آن است همواره این خیانت را امکانپذیرمی نماید.ـ
تیتربحث: خیانت همیشه ممکن است
طبیعی است که می توان به کسی اعتماد کرد اما وقتی از یک اعتماد هشیارانه به یک اعتماد کورکورانه( شک نکردن و باور کردن) تنزل یابد، می تواند به نتایج زیانباری انجامد.ـ
مثلا شما عکس زنی را که ازبالای دو بام می پرد به من نشان داده و گفتید؛« این یک عکس غیرواقعی ومونتاژ است.»ـ
رافایل:« بله گفتم!»ـ
خانم مارتانو:« دراین عکس ما با چشم خود زنی را می بینیم که به نظر می رسد، ازچنین توانمندی(غیرعادی) برخوردار است که با کمال آرامش ازیک پشت بام به بام دیگری درآنسوی خیابان بپرد. اگر کسی از ما انتظار داشته باشد که این پریدن را باور کنیم، دراینجاست که کار "اعتماد کردن" خراب می شود.»ـ
رافایل:« دقیقا این همان اتفاقی است که در فیلم ایندیاناجونز(آخرین صلیب) نمی افتد. او باید آزمایشی را می گذراند تا جام مقدس را به دست می آورد و این آزمایش" ایمان" بود. یعنی که اگرایمان داشت، خاک در زیر پایش سفت می شد تا سقوط نکند. درهرپرش(به سوی جام مقدس) او باید این اعتماد(ایمان) را حفظ می کرد و تردید نمی کرد تا بتواند موفق شود. دراینجا این سؤال برای من پیش می آید که آیا "ایمان" به ذات خودش می تواند سازنده باشد؟ و دریک پروسه می تواند نتیجه ای مادی(مثبت) بدهد. به زبان ساده تر آیا به وسیله باور( ایمان) و تأثیرات مثبت آن یک پدیده جدید مادی می تواند زاده شود؟
تیتر بحث: آیا از طریق اعتماد کردن می تواند یک دنیای جدیدی به وجود آید؟خانم مارتانلو:« به شما حق می دهم. اعتماد کردن ازچنین پتانسیل یا قدرتی برخورداست که هربار چیزی جدید بتواند ازآن زاده شود. فکر کنید به رٌمان بینوایان اثر ویکتورهوگو و به قهرمان آن ژان والژان و به آن اٌسقفی که به ژان والژان اعتمادی نو می بخشد، درحالیکه او شمعدان های نقره را دزدیده است. اٌسقف اعتمادی را به او می بخشد که تا پیش ازآن، نشناخته وتجربه نکرده بود. برای من نیز بسیار جالب است که دراعتماد کردن نیرویی نهفته است که می تواند تأثیرگذار باشد. برای شناختن آن حتی نیازی نیست به رٌمانی مراجعه کنیم، نگاه کردن به زندگی عادی کافی است مثلا یک مادر....!ـ
رافایل:« اجازه بدهید کمی بیشتر درباره رٌمان صحبت کنیم. ژان والژان خود را بسیار پست وحقیر(یک دزد) احساس می کند، وقتی که پاسبان او را به نزد اٌسقف می آورد اما اٌسقف او را آزاد می کند که برود.»ـ
خانم مارتانو:« اما اسقف به اومی گوید که امیدوارم از این ببعد کارهای خوب ونیک انجام دهی ودست به شرارت(کاردزدی) نزنی। دراینجا تأثیراعتماد کردن را می بینیم، درحالیکه قولی ازکسی می گیریم اما او را مجبور به انجام کارنیک نمی کنیم. " من به تو انسان) اعتماد می کنم".»ـ
رافایل:« اعتمادم را جریحه دار نکن!»ـ
خانم مارتانو:« درواقع ازاو انتظار وتوقع دارم که اعتماد مرا جریحه دار نکند.»ـ
رافایل:« جریحه دار شدن اعتماد می تواند به یک فاجعه منجر شود. برای مثال: خودکشی دسته جمعی در"گویانا" که کشته شدگان همگی مریدان یک سکت بودند. رهبر سکت "جیم جونز" آمریکایی[ او خود را مسیح می دانست.] درسال 1978 ازآنها خواست که به خاطر اثبات وفاداری خود به اعتقاداتشان "سم " بنوشند. 900 نفر از زن و مرد وکود ک و پیر یا جوان با رضایت خاطر سم نوشیدند و برای اعتقاداتشان مٌردند. این هم نمونه ای از اعتماد کردن است و دراین نمونه "اعتماد کور" است.ـ
خانم مارتانو:« دقیقا! نه تنها این اعتماد کوراست بلکه سوء استفاده از اعتماد نیزمی باشد. درسکت هایی از این قبیل مشکل دراینجاست که اعتماد را برپایه اعتقادات بنا می کنند. یعنی که چنان اعتماد کن که آماده باشی به خاطر آن از همه چیز خود بگذری. زیرا از مریدان سکت خواسته می شود که به گونه صددرصد به توانمندی های رهبر وهدایت کننده خود تکیه کنند. دراینصورت ازاعتماد ابزارسازی می شود. دراین نمونه خطر اعتماد کور بهتر شناخته می شود. زیرا زمانیکه انسان به گونه تمام عیار خود را می سپارد واعتمادی بدون حد و مرز می کند، یک چیزی از دست می رود [خطای اجتناب ناپذیری انجام می گیرد]. زیرا انسان از قابلیت ها و تأثیرگذاری خود صرفنظر می کند واز این قابلیت خود که بتواند روی پای خود بایستد و بتواند مقاومت کند، وقتیکه تکیه گاه خود را از دست بدهد، چشم پوشی می کند. اما چه زمانی آغازِ یا شروع جریحه دار شدن و سوء استفاده از "اعتماد" است؟ زمانی که انسانی فکر کند که یکنفر دیگر می تواند همه چیز را به او بدهد. اما هیچکس نمی تواند به ما همه چیز را بدهد. واین" اما" خودش بهترین "چیز" دراعتماد کردن است؛ تا آنجاییکه من می فهمم. "چیزی" که تقارن و تناسبی درآن وجود دارد. من اعتماد می کنم به تو اما از پیش می دانم که خواسته یا خواهش(اعتماد) من مستمر ازجانب تو برآورده نخواهد شد. در اینصورت و همزمان، من باز هم قادر به زندگی کردن خواهم بود، حتی اگر به من خیانت کنی. این یک حرکت مستمر بین اعتماد به خود واعتماد به دیگران است که ما را حفاظت خواهد کرد که تمام و کامل مورد سوء استفاده قرار نگیریم و مانند این جمعیت زهر خورده به این شکل فجیع و رقت انگیزی نمیریم.ـ
رافایل:« اما شما درکتابتان درجایی انتقاد می کنید: به افسانه پردازی یا اسطوره سازی ازخود و آن اعتماد به نفسی که "وهم" و خیالپردازی است.ـ
تیتر بحث: اعتماد به نفس یک توهم است؟!ـ
شما می گویید که حتی یک آدم خود مختار(بی نیاز) هم خودش را فریب می دهد زیرا ما با دیگران به دنیا آمده ایم و به دیگران نیاز داریم و به دیگران اعتماد می کنیم همانگونه که باید به خود اعتماد داشته باشیم. به همین دلیل وقتی مثل بندناف خود را از دیگران قیچی می کنیم، دراصل از این اعتماد کردن، پرهیز می کنیم. خوب! این انتقاد شما بود اما آیا اعتماد به نفس تنها پاد زهری نیست که بتوانیم دربرابر"اعتماد کور یا اطاعت کورکورانه" خود را واکسینه کنیم؟ [دربرابراعتماد کوری که به فجایع بشری منجرمی گردد مثل این خودکشی دسته جمعی که عکس آن را می بینیم.]ـ
خانم مارتانلو:« من به تمام اشکال اعتماد به نفس انتقاد نکرده ام، بلکه به آن ایدیولوژی مشخص وبه آن نوع اعتمادی انتقاد کرده ام که "سلف-استیم" نامیده می شود। یعنی که آنقدر به خودت اطمینان داری که به هیچ کسی اعتماد نکنی। در این زمینه، مردم دو دسته هستند: یک دسته که به اندازه کافی از اعتماد به نفس برخوردارند وضعیف نیستند تا باور کنند که به کسی دیگر نیازمندند(برندگان) و دسته دوم (بازندگان)هستند وآنان چنان ضعیف هستند که فکر می کنند به دیگران نیاز دارند و به آنان تکیه می کنند.ـ

رافایل:« نکته اصلی آسیب پذیری است.»ـ
خانم مارتانلو:« بله تعیین کننده است। اعتماد به نفس طبیعی حتی در کودک هم وجود دارد زیرا که بدون مادرش(فقدانش) هم نمی میرد وقادر به زنده ماندن است। یک نوع دیگراز اعتماد به نفس هم هست که ناشی از روحیه مستقل است. دراینجا اعتماد به نفس به گونه پایه ای یک توان تصمیم گیری است. من به خودم معتقدم واعتماد به نفس دارم و زنده خواهم ماند حتی اگرتو نباشی. اما این امر، مانع از این نیست که گاه وبیگاه به دیگران هم اعتماد کنم و حتی باید اینکار را بکنم. این نوع اعتماد به نفس(سالم) مانع ازآن نیست که به دیگران هم تکیه کنیم و یا وابسته باشیم. به نظر من دراین دو حالت ازیکسو مستقل بودن- واز سوی دیگرهم متکی به دیگران بودن- اعتماد به نفس جایگاه واقعی خود را دارد. دراینجا می توان یک وحدت ایجاد کرد. بین آن روحیه خود مختار واعتماد به نفس که می خواهد مستقل و روی پای خود باشد و دیگر عوامل وپیوندهایی که حتی می توانند مربوط به گذشته یا گذشتگان ما باشند. وچنین امکانی پدید می آید که با دیگران هم رابطه بزنم و متکی بودن به غیر خود را بپذیرم و بتوانم کسی دیگر را هم دوست داشته باشم وچیزی هم توقع نکنم.[اعتماد مطلق!] ـ
تیتربحث: آدم باید اعتماد به نفس داشته باشد برای آنکه قادر باشد به دیگران نیز اعتماد کند.د

رافایل :« یعنی اینکه اعتماد به نفس داشتن برای اعتماد نمودن به دیگران لازم زیرا نمی توانیم به دیگران اعتماد داشته باشیم قبل از آنکه از خود مطمین باشیم و به زبان دیگر اعتماد به نفس واعتماد به دیگران؛ ایندو لازم و ملزوم هم هستند و باید اعتقاد راسخ داشت که بدون دیگران نمی توان زندگی »ـ

خانم مارتانلو:«درست است! اعتماد به نفس آن هسته سخت ومحکم وعنصرپایه ای در وجود ما برای گشودن خود به روی دیگران و اعتماد کردن است و دریک روند پویا ومستمر بین ما و دیگران زنده است فعل وانفعالات دارد.»ـ
رافایل:« آلبرکامو چنین فردگرای را لازمه داشتن قلبی بزرگ وگشوده به سوی نوع دوستی و ایثارگری می داند وعکس آن نیز به معنای خودکشی(کشتن خود) و بیگانگی با درد و رنج دیگران است.»ـ
خانم مارتانو:« کاملا درست است. والبته باید بین خودخواهی مطلق با خودخواهی نسبی تفاوت قایل شد. به این معنا که آگاهانه چنین رفتار کنیم که مستقل هستیم وحق داشته باشیم خواسته خود را دنبال کنیم اما جایی هم برای موجودیت دیگران درآن قایل شویم.»ـ
رافایل:« دربخش پایانی گفتگویمان تصویری را می بینیم که یک صحنه ازآکروبات بازی است. درعکس دو آرتیست دیده می شوند. که درمیان زمین وهوا درحال نمایش هستند وهر دو دستهایشان را به سوی هم دراز کرده اند واگر این دستها یکدیگر را نگیرند، سقوطی مرگبارخواهد بود. فضای عکس وحالت دو آرتیست سرشار ازآرامش و تمرکز واعتماد به خود و به نقش آفرینی مشترک آنها می باشد. اگراعتماد کردن دراینجا خدشه بردارد، فاجعه اتفاق خواهد افتاد و نتیجه تلخی به بار خواهد آورد.»ـ
خانم مارتانو:« به نظرمن این عکس عالی است وتأیید کننده گفتگوهای ماست। دراینجا پیشرفت های تکنیکی را شاهد هستیم وقابلیت های شکل پذیری بدن وتن را اما ضروری هم هست که باور کنیم این دوآرتیست درپرش درمیان زمین وهوا دست یکدیگر را خواهند گرفت و رابطه متقابل و اعتمادآمیزی بین آنان وجود دارد. اگراین اعتماد نبود، این هنرآفرینی هم ممکن نبود. آنچه برای من مهم است، این عکس اعتماد به خود واعتماد به دیگران را نشان می دهد. علاوه براین باید توضیح دهیم که چرا اعتماد به نفس پایه و زیربنایی برای اعتماد به دیگران و زندگی اجتماعی نیز هست. اعتماد است که رابطه را ممکن می سازد. اعتماد است که حساس ترین حرکات موفق را میسرمی سازد وشرط اصلی است که اساسا روابط مشترک را امکانپذیر سازد.»ـ
رافایل:« ...معتقد بود که "فردیت" مثل آن ذره اصلی (هسته) تشکیل دهند یک انسان است وهمان ذره اصلی، مانند قانون پایه ای، برای رشد وتکامل توانمندی های انسان است یا مانند آن برنامه ریزی اولیه است که بعد انسان مطابق همان برنامه، درهسته اصلی یا(میل باطنی) خود را دنبال می کند ولی بعد جریانی مثل هسته درهسته پیش می آید که نزدیکی فردیت ها را ممکن می سازد وآنچه که من می گویم وآنچیز دیگری که شما می گویید ازآن یک هارمونی (دیالوگ) ساخته می شود. گویا که اعتماد آن رشته اصلی است که کنش و وحدت این دوهسته را ممکن می سازد و دریک جمله می توان گفت که "اعتماد هارمونی ایجاد می کند."ـ
خانم مارتانو:« دقیقا با شما هم عقیده هستم. این فردیت یا استقلال به معنای این است که "من هستم" من واقعیت دارم و بدون تو موجودیت دارم. همانقدر که تو بدون من موجودیت داری (زنده هستی.) همزمان از درون این حیات وحرکت، برخورد و وصل شدن حاصل می شود که بتوانیم درکنار هم باشیم، بسیار ساده. اعتماد در زمانی ظهور می کند که هر دو طرف ازاستقلال در موجودیت یا دنیای) خود برخوردارند.»ـ
رافایل:« می دانید که چه چیز برایم لذت بخش است؟ بحث امروز ما خودش یکی از بهترین شاهد و مدارکی است که به موضوع اعتماد مربوط می شود. ما ازاول بحث وکار امروزمان اصلا نمی دانستیم که بحث چه سمت وسویی خواهد یافت؟ اما باید با هم کار می کردیم. یعنی در ابتدا از یک اعتماد کور(کورکورانه) شروع کردیم و بعد به طور عملی درباره موضوع اعتماد بحث کردیم.»ـ
خانم مارتانو:« درست است. واین همان تناقضی است که در موضوع اعتماد کردن وجود دارد و مستمرنیز با آن همراه است. درحالی صحبت از اعتماد می کنیم یا درباره آن حرف می زنیم که باید بتوانیم اعتماد نیز بکنیم. قبل ازاین بحث من واقعا نمی دانستم که بحث ما چه سمت وسویی خواهد یافت ولی به شما اعتماد کردم وکار درستی بود. »ـ
رافایل:« اگر فردا این بحث را با هم می کردیم، شاید بحث ما به شکل دیگری بود.[پارامترهای نامعینی مستمر دخالت می کنند.]»ـ
خانم مارتانلو:« درست است. تغییرات مستمری که وجود دارند براعتماد ما نیز تأثیر می گذارد. بسیارطبیعی وازجمله تبادلات زندگی محسوب می شوند. نگاه کنید به زندگی ساده روزانه، ترافیک وسروصدا وحوادث و تصادفات و..همه آنچه که به زندگی اجتماعی مربوط می شود ونباید مشکلی از زندگی کردن با دیگران داشت. باید آماده گی برای پذیرش آنها داشت زیرا می آیند و می گذرند.»ـ
رافایل:« قبل ازآنکه بحث خود را به پایان ببریم باید یک نتیجه گیری انجام دهیم.»ـ
خانم مارتانو:« می توان گفت که امروزه دریک چنین تله ای گیرافتاده ایم که گویا هیچ نیازی به دیگران نداریم و بهترین شیوه حفاظت کردن ازخود منفی بافی و بی اعتمادی ولعنت کردن دیگران می باشد. این دام که من نیازی به دیگران ندارم. وبهترین راه حفظ خود در این است که درخانه بمانم.»ـ
رافایل:« منفی بافی وبی اعتمادی، زمانی است که نمی خواهیم، ریسک کنیم.»ـ
خانم مارتانلو:« وقتی که ایمان داریم یا امیدوار هستیم دیگر نیازی نیست که ریسک کنیم. با آنکه به طور طبیعی زندگی با ریسک کردن همراه است. برای عبور کردن از خیابان هم باید راست و چپ را نگاه کرد تا خطری نباشد و با این احوال باید یک مینیمم اعتمادی به زندگی داشت واین خیلی مهم است. مطابق یک نظرسنجی انجام گرفته، فرانسوی ها منفی باف ترین افراد درکل جهان هستند که فکر می کنم به این دلیل باشد که بی اعتماد هستند و ترس دارند. به این دلیل زندگی اجتماعی را با زندگی جمعی و درکنار یکدیگر زیستن، قاطی نمی کنند و به آن اجازه شکوفایی نمی دهند.«ـ
رافایل:« شکرخدا که شما ایتالیایی هستید. با تشکر از شما خانم مارتانلو!»ـ
پایان!ـ
ماه مارس 2012
نام ها:
Friedrich Nietzsche.
Montaigne
John locke
Aristoteles

تیتر بحث ها به آلمانی:
Glauben ist eine höhere form von vertrauen
Der glaube ist wie ein absolutes vertrauen.
Vertrauen ist menschlich
Der verrat ist immer möglisch.
Kann durch vertrauen eine neue welt entstehen.
Blindes vertrauen ist gefährlich.
Vertrauensmissbraucht
Das schöne am vertrauen liegt in der symmetrie.
Selbstvertrauen ist eine illusion.

منبع:
Philosophie Magazin
Vertrauen



Dokumentationsreihe, Frankreich 2012, ARTE F


نام کتاب خانم مارتانو؛ گارانتی بی اعتمادی:

Le contrat de défiance (Der Vertrag des Misstruens.)
معرفی خانم مارتانو: استاد و محقق و پژوهشگر و...:Michela Marzano forscht im Rahmen der CNRS-Forschungsgruppe "Centre de Recherche Sens Éthique Société" an der Université Paris Descartes. Nach dem Studium in Pisa und der Spezialisierung in analytischer Philosophie und Bioethik an der Universität Rom kam Michela Marzano 1999 nach Paris, wo sie seit 2000 im CNRS tätig ist.Ihr besonderes Interesse gilt der prekären menschlichen Verfassung im Spannungsfeld zwischen Körperlichkeit und Ethik. Ihre jüngste Veröffentlichung, "Le contrat de défiance" (2010) beschäftigt sich mit den historischen Gründen des Vertrauensverlustes in der
modernen Gesellschaft

Sonntag, 4. März 2012

اعتماد 1


ترجمه: ملیحه رهبری


از سلسله بحث های فلسفی

اعتماد!؟


هیچ اعتمادی نیست که درمعرض خیانت یا مصون از تهدیدات " خیانت" باشد وهیچ خیانتی نیست که به دنبال اعتماد کردن پیش نیآمده باشد. "رافایل انتهوون" فیلسوف و خانم " میشلا مارتانو" پژوهشگر و محقق و متخصص در فلسفه "تحلیلی واخلاق"، در زمینه "اعتماد" بحث می کنند.ـ
رافایل انتهوون: دریک داستان معروف یهودی، پدری به پسرش می گوید:« پسرم ازپنجره بپربیرون!» بچه ترس دارد وخودداری می کند. پدر به او می گوید:« بپر! به پدرت اعتماد کن! بلایی به سرت نخواهد آمد!» بچه ازپنجره به بیرون می پرد ومجروح می شود. در اینموقع پدر به فرزندش می گوید:« خوب! حالا فهمیدی که به کسی اعتماد نکنی، حتی به پدرخودت!» خانم "میشل مارتانو" شما کتاب خود به نام" گارانتی برای اعتماد" رابا این مثال بامزه شروع کرده اید.[ که البته نام کتاب با محتوای آن چندان هم همخوانی ندارد.] سؤال من اینست که چرا شما این داستان زیبا را برای منظورخود برگزیده اند؟
خانم مارتانو: به این دلیل که به وسیله این مثال می خواستم که موضوع اصلی کتاب را نشان دهم. به این دلیل که موضوع اعتماد وضرورت اعتماد کردن آنقدرمهم است که ما نباید اجازه دهیم که اعتماد مان یک اعتماد کور(کورکورانه) باشد. دریک چنین حالتی، حتی کودک نیز نمی تواند به پدر خود اعتماد کند و پدرتنی یک کودک نیز می تواند به فرزند خود آسیب برساند. با وجود آنکه ما نیاز داریم که بین پدر وفرزند اعتماد (کامل) وجود داشته باشد اما گاه این انتظار نیز برآورده نمی شود. با این حال بدون اعتماد کردن زندگی اجتماعی ممکن نیست اما چنین چیزی یعنی: "یک اعتماد کور نمی تواند مانع ازآسیب پذیری بشود."ـ
تیتربحث: بدون "اعتماد" زندگی اجتماعی امکان پذیر نمی باشد.ـبا تمام نیاز و اشتیاقی که برای اعتماد کردن داریم اما بازهم می تواند اعتماد کردن، محقق نشود. وقتی که از پنجره به بیرون بپری کاری دور ازعقل)حتی پدرت هم نمی تواند تو را از سقوط کردن نگه دارد و ازآسیب دیدن حفظ کند.ـ.)!
رافایل:ازیکسو اعتماد کردن درزندگی ضروری است اما از طرف دیگر هم چنین تهدیدی وجود دارد. آنچه شما دراینجا روشن کرده اید، کمک می کند که بدانیم اعتماد کردن به تنهایی کافی نیست و باید مشروط یا با ضمانت " تردید کردن" یا تأمل نمودن می باشد بدون آن "اعتماد" امر کاملی نیست.
تیتر بحث: "اعتماد" باید براساس تأمل و تردید کردن باشد!ـخانم مارتانو: کاملا درست است. زمانیکه می خواهیم دست به عملی بزنیم اما از همان نقطه آغاز، عاقبت کارنامعلوم وبا عدم قطعیت روبه روست، موضوع اعتماد کردن پیش می آید. به خاطرآنکه نمی توانیم نتایج امور را ازقبل پیش بینی کنیم و بدانیم.
تیتربحث: ضعیف بودن ما را وادار می کند که به یکدیگر اعتماد کنیم
خانم مارتانو: همه ما به دلیل ضعف هایمان نیازمند تکیه کردن واعتماد نمودن به یکدیگر هستیم. زیرا نمی توانیم همه چیز رایعنی که( نتیجه عملی را) از همان اولش بدانیم. اعتماد داشتن یک نوع رقابت کردن و زندگی خود را ریسک کردن نیز می باشد زیرا متکی به کس دیگری می شویم(درمثال پدر وفرزند). وآگاه هستیم که تمام شروط قابل حصول نیستند و بدون تعقل کافی می تواند همه چیز(هدف یا کار) به نتیجه ویرانگرانه ای[برباد رفتن نتیجه کار] منتهی شود.ـ
رافایل:« عدم اطمینان(شک داشتن) به طورپایه ای علتی است که به اعتماد کردن یا باور کردن، متوصل می شویم. زیرا اگراز همان اول کار(کاری) همه چیز قابل اطمینان باشد واز نتیجه آن با خبرباشیم، دیگر نیازی به اعتماد کردن نیست. به قول "شوپنهاور" وقتی مسلماً وقطعا بدانیم که خدا وجود دارد دیگر دلیلی برای باور کردن ما وجود ندارد. شک داشتن ومطمین نبودن می تواند ازسوی دیگرهم یک اعتماد مضاعف را به وجود آورد. زیرا نتیجه کاری می تواند چنان نامعلوم ودوراز دسترس باشد که اعتماد کردن از شروط قضیه می شود.
خانم مارتانو:« همینطوراست. ناچارهستیم قدم به قدم براساس آن اعتماد وباورمان پیش بیآییم زیرا تنها دانش یا معلوماتی (ناکافی) که در دست داریم، همان اعتمادمان می باشد وگاه درپایان کارمی بینیم که به خطا رفته ایم. دراین حالت است که می تواند آن "اعتماد" به "خیانت" منجرشود واگراعتماد کردن به نتیجه نیانجامد لاجرم موضوع "خیانت" پیش می آید.[ مترجم: در نهایت تأسف باید گفت؛ مثل باور و اعتمادی که مردم به خمینی کردند وآن باور و اعتماد به خیانت منجر شد و تا امروزیعنی که سی وسه سال ازآن می گذرد این خیانت ادامه یافته است و....»ـ
تیتر بحث: هیچ اعتمادی وجود ندارد که ازتهدیدات "خیانت" مصون باشد.ـ
اما چه کسی می تواند به ما خیانت کرده باشد؟ کسی که به او اعتماد یا به او باور کرده بودیم. شاید ما از او مأیوس شده باشیم و اما چرا میگوییم" خیانت" و دقیقا این همان موضوع جالبی است که من دنبال کرده ام وتقریبا هیچ اعتمادی نیست که درمعرض یا مصون از تهدیدات" خیانت" باشد وهیچ خیانتی نیست که به دنبال اعتماد کردن پیش نیآمده باشد.
رافایل:« اعتماد کردن به روابط ومناسبات بشری تعلق دارد زیرا در دنیای پیچیده ای که درآن زندگی می کنیم، همه چیزاز قبل تعیین شده وحفاظت شده نیست که بتوانیم بفهمیم. همانطور که شما به شرط تعقل دراعتماد کردن، اشاره کردید یا مانند چیزی است که در"اخلاق ارسطو"آن را درزمرده رفتار صحیح ودرست ومترداف با "امنیت وآرامش" می دانند. یعنی بخشی از دنیایی است که درآن انسان تلاش می کند تا اعمالش براساس استانداردهای مناسبی باشند.
خانم مارتانو:«موضوع این است که استاندارهای مناسبی را پیدا کنیم ومن مطمین نیستم که چقدربستگی به هوش انسان دارد؟ کسی که عاقل است (ازپنجره) نمی پرد بیرون تا بیفتد ومجروح بشود.
تیتر بحث: اما اعتماد کردن یعنی که بپر!ـ
اما اعتماد کردن یعنی که به من اعتماد کن و بپر! به این معناست که آرامش وامنیت خود را به خطرانداختن ودست به عملی زدن که قابل کنترل نیست.[ آخر وعاقبتش معلوم نیست.]ـ
رافایل:«یعنی که آدم باید خیلی ساده" بله" بگوید. دراینجا دربرابرنخستین تصویری قرارمی گیریم که به موضوع بحث ما مربوط می شود. یعنی عکسی( زیبا و باشکوهی) ازازدواج ایده آل پرنس چارلز ولیعهد انگلیس ولحظه "بله" گفتن "لیدی دایانا" را نشان می دهد.[لحظه ای بزرگ وعشق واعتمادی بزرگ که درچهره هردوآنها هویداست.] ناگفته نماند که بعدها ازاین پوستر، یک شرکت برای کالایش(!) استفاده تبلیغاتی کرده بود و در زیر پوستر نوشته بود:« زیبایی می تواند فریب بدهد.» قبل ازآنکه به این تصویر بپردازیم، خانم مارتانو آیا ایده یا قرار دادِ عقد وازدواج به عنوان یک گارانتی! درخودش یک تناقضی را حمل نمی کند؟ گویا که توسط ازدواج یک گارانتی ایجاد می کنیم تا عدم اطمینانی را ازبین ببریم.»ـ
تیتر بحث: کسی که یک قرارداد می بندد نیاز به یک مینیمم اعتماد دارد.ـمارتانو:« می خواهم حتی اضافه کنم که وقتی کسی یک قرارداد سنگین را امضاء می کند، نیاز به یک مینیمم اعتماد دارد و برعکس من یک قرار داد می بندم(گارانتی) زیرا به آن "موضوع" اعتماد چندانی ندارم. واقعیتی که من به خاطرآن چیزی می نویسم (قرارداد می بندم) ومی خواهم اطمینان حاصل کنم که از این طریق حفاظت خواهم شد و اگرقرارداد اجرا یا مراعات نشود، مجازات یا محرومیت هایی نیز تحمیل خواهد شد[جریمه شدن طرف مقابل]. یعنی که یک کمبودهایی درآن اصل قضیه وجود دارد واعتمادی وجود ندارد که بوسیله "قرارداد" می خواهم آن را جبران (محکم) کنم. این نکته قابل توجه است. آدم قرارداد می بندد تا خود را حفاظت کند.
تیتر بحث: هرچه بیشتر به قرار داد متکی باشیم کمتر به اعتماد کردن نیازمندیم.ـیک "قرارداد" ما را بی نیاز از تکیه کردن براعتمادمان می کند و مثلا به وسیله قرارداد ازدواج از یک مناسبات بدون تضمین عاشقانه می خواهیم به سوی روابطی نسبتا مطمین و محکم(مسؤلانه) قدم برداریم وبه همین دلیل می گوییم:" بله!" اما بله به چی می گوییم؟ قول می دهیم اما به چی قول می دهیم؟ این چه قولی است که آدم برای تضمین عشق خود، با ازدواج کردن می دهد اما بعد نمی تواند قول خود را محترم بدارد؟[اشاره به عکس ازدواج پرنس چارلز با دیانا و بعد خیانت در زندگی خانوادگی و طلاق..]
رافایل: خاطراحساسات؛ چه احساسات خودش یا احساسات کس دیگری دستگیر(یا مجازات) کند « آدم نمی تواند کسی را به.»
تیتر بحث: احساسات را نمی توان قول داد یا تضمین کرد
خانم مارتانو:«نه کسی را نمی توان به خاطراحساساتش[ اشاره به روابط پنهانی بین پرنس چارلز با کاملیا] دستگیر کرد.همانگونه که "نیچه" به خوبی توضیح داده است. "آدم می تواند قول بدهد اما نباید عاری ازحقیقت باشد. یعنی چیزی که ترک شود." بالآخره داستان عشق وعاشقی(احساسات) هم به پای میزمعامله کشیده می شود. درمورد "اعتماد" نیزهمینطوراست.
رافایل:« برای حفاظت از عشق، آدم باید ازدواج کند؟!»ـ
خانم مارتانو:« دقیقا این همان قبری است که برای عشق کنده می شود؛ مانند اغلب موارد!»ـ
رافایل:« ازسوی دیگرهم به نظر می رسد که این "بله" گفتن که هر دو طرف انجام می دهند، بسیار شفاف می باشد. ازدواج کردن تنها کار یا عملی است که دوطرف داوطلبانه انجام میدهند که درکلیسا یا دردفاترازدواج انجام می گیرد وآنها باید فقط کلمه"بله"را ادا کنند. یک معامله که نه تنها با اعتماد طرفین به یکدیگرانجام می گیرد بلکه با شجاعت نیزسروکار دارد. زیرا این یک اعتماد کوراست وکسی نمی داند درآینده ای(تا پایان عمر) که آن را برای خود آرزو می کند، به طور واقعی چه پیش خواهد آمد.»ـ
خانم مارتانو:«درست است. ازیکسواعتماد است ولی بازهم مثل آن پریدن(!) ازپنجره است. آدم "بله" می گوید اما نیاز به شجاعت دارد زیرا چه می داند که بعدا چه پیش خواهد آمد؟ آدم بله را به طرف مقابل خود و به زندگی می گوید اما غلط است که فکرکنیم اینها همه یک جانبه است. زیرا دراینجا پیچیده می شود، وقتی من بله می گویم و"می پرم"وخود را درماجرایی درگیرمی کنم، بازموارد بسیار نامتعینی وجود ندارد که نمی توانم آنها را کنترل کنم.»ـ
رافایل:« این کلمه"بله" به معنای گارانتی نباید غلط فهم شود.»ـ
خانم مارتانلو:« دقیقا! هیچ قطعیتی وجود ندارد؛ نه درعشق ونه درازدواج!»ـ
رافایل:« پس کلمه"بله" بازهم هیچ گارانتی ای نیست. آیا باید اینطور باشد؟»ـ
خانم مارتانلو:« همینطوراست اما بهتراست که" بله"گفته شود. اگرانسان می خواهد به یک هدفی برسد وچیزجدیدی را تجربه کند وچند گام مشترک با دیگران بردارد. اما اگرمستمر"نه" بگوییم، خود را می بندیم( قفل می شویم) ومتوقف باقی می مانیم.ـ
تیتر بحث: علت "نه" گفتن ترس داشتن است که نقطه مقابل" بله" گفتن است.ـ
ترس ما را وادار می کند که "نه" بگوییم. ترس مانع ازآنست که شجاعت به خرج بدهیم و ما را وادار می کند که مستمر"نه" بگوییم.»ـ
رافایل:«موارد بیشتری وجود دارد. درکنار ترس، بی اعتمادی وشک وسوءظن وتردید وبدگمانی، همه اینها وجود دارند. وقتی که اعتمادی جریحه دار می شود، دیگرنمی خواهیم توضیحی درباره آن بشنویم ودرپایان امر، آدم بدترین شق را باورمی کند که توطیه ای( خیانت) درکار بوده است.»ـ
خانم مارتانو:« درست است واین مشکل جامعه فعلی ماست. منظورم این است که درآن ترس و بی اعتمادی وجود دارد. وقتی ترس پیش بیآید همانقدر می تواند برای ما مانعی باشد که بی اعتمادی.»ـ
رافایل:« شما دراین دو تفاوتی می بینید؟»ـ
خانم مارتانلو:« بله! ترس امری طبیعی است که در ما وجود دارد به گفته "مونتانه". به دلایل مختلفی نیز پیش می آید واضطراب و وحشت در ما ایجاد می کند ومشکل ساز وقتی است که ما را درمنگنه بگذارد و برما غلبه کند. اما وقتی من اعتماد می کنم باید آگاه باشم که می تواند خیانتی هم پیش بیآید.ـ
تیتر بحث: کسی که اعتماد می کند باید هشیار نیز باشد
اعتماد کردن طلب می کند که هشیار باشیم. "ژان لوکه" درباره اعتماد سیاسی می گوید؛« مردم باید بتوانند به دولت اعتماد کنند. دولت باید ازچنین توانمندی ای برخوردار باشد که به وعده هایش عمل کند واگرعمل نکند، مردم باید بتوانند به این اعتماد پایان دهند.» ازآنجایی که "خیانت" به بی اعتمادی منجر می شود، طرف آسیب دیده تلاش خواهد کرد که هرچه بیشترفاصله بگیرد و روابط خود را قطع کند تا خود را ازآسیب های "خیانت" حفظ کند. امروزما آنقدردراعتماد کردن شک وتردید داریم که ترجیح می دهیم به طورسیستماتیک درهمان شک وتردید باقی بمانیم و برآن هم پافشاری کنیم. دکارت درجستجوی یافتن معرفت یقینی به همه چیز شک کرد. اما این شک وتردید از نوع دیگری بود. آنچه که ما به آن شک داریم، دریک کرایس می چرخد وانسان ترجیح می دهد که دراین شک بی پایان وعدم اعتماد واطمینان باقی بماند به جای آنکه اعتماد کند به آنچه که "می شنود".ـ
تیتر بحث: ایمانرافایل:«کسی که شک وتردید دارد نباید اعتماد و ریسک کند. دراینجا یک عکس مونتاژ می بینید که یک زن با کمال آرامش واطمینان(ایمان) درحال پریدن ازیک پشت بام به سوی بام دیگری درآنسوی خیابان است. این عکس مونتاژاست واگر پرش اوحقیقی بود، چنین اعتماد به نفسی(اطمینانی) را نمی توانستیم درسیمای او ببینیم. دراینجا مثال دیگری می آورم از فیلم ایندیانا جونز(آخرین صلیب) وازموضوع اعتماد به نفس و ایمان. ایندیانا جونز برای دست یافتن به "جام مقدس" [عبور ازآخرین موانع] باید بدون کمترین تردیدی قدم به قدم به سوی جام می پرید و لازم بود که ایمان و اعتماد به نفس کامل می داشت. اگر او در برداشتن گام به سوی" جام مقدس" هیچ تردیدی نمی کرد وایمان داشت ، زمین زیرپایش سفت می شد تا بتواند عبورکند وجام را به دست آورد اما اگر تردید می کرد زمین زیر پایش خالی می شد وسقوط می کرد وهمه چیز تمام می شد. دراینجا چیزی بیشتر از اعتماد یعنی ایمان لازم بود.ـ
تیتر بحث: ایمان داشتن حداکثراطمینان واعتماد کردن است
مثلی هست که می گوید:" تردید مینیمم اعتماد است وایمان حداکثراعتماد." درایمان تردیدهایی که دراعتماد کردن هست، نیست ونگرانی نسبت به آینده هم وجود ندارد. شما چه تفاوتی می بینید بین اعتمادی که ناشی از ایمان است واعتمادی که حاصل بستن مثلا قرار داد ازدواج است؟»
خانم مارتانو:« من تفاوت بنیادی آنها را در طبیعتشان (ذاتشان) می بینم. یک آدم با ایمان، مطلقا ایمان دارد که خدایی هست واو صد درصد ایمان دارد که خدا همیشه بااوست وهیچگاه به او خیانت نمی کند.رافایل:« دوباره رسیدیم به دکارت!»ـ
خانم مارتانلو:« درست است! دوباره به دکارت رسیدیم. خدا مأیوس نمی کند. خدایی که من به او ایمان دارم و به او اعتقاد دارم، هرگز مرا لو نخواهد داد و به من خیانت نخواهد کرد.ـ
رافایل: اما بحثی که ما می کنیم اعتماد بین انسان هاست.ـ
ادامه دارد...ـ
29 فوریه 2012 برابر با 9 اسفند 1390
[مترجم: ترجمه این بحث را به نوعی عمومی دیدم. از حیطه کوچک شخصی تا حیطه های بزرگ و به ویژه زمانی که به حیطه های سیاسی مربوط می شود، آسیب های آن بسیار عمیق هستند. از نمونه های ملموس آن مانند قولی است که آمریکا به هنگام خلع سلاح مجاهدین به آنها در امر حفاظت اشرف داده بود ولی به علت عدم رعایت آن به آثار زیانبار جانی وانسانی(نقض حقوق بشر) انجامید و امروز نیز با تمام تلاش جهانی بی وقفه ای که برای جبران این بدقولی انجام می گیرد و با وجود نگرانی عمیقی که ماه هاست خانواده ها مجاهدان و دیگرانسان های شریف وآزاده را به تحصن واعتراض واداشته است اما زندان لیبرتی آخرین ضربه است که من نمی دانم از این اعتماد چه می تواند باقی مانده باشد؟ جز امیدها وآرزوهای ما برای نجات(حفاظت) تک تک آن عزیزان که بهاران آزادی آنان به همراه بهار طبیعت بدمد و به گل نشیند و تا بهار آزادی در ایران بدمد.]ـ
اسامی به لاتین
:
Michela Marzanoممیشل مارتانو
Aristoteles
Nietzsche Friedrich
Montaigne
John locke
Victor Hugo die Elenden
تیتر بحث ها به آلمانی
Das Vertrauen darf nicht Blind sein.
Ohne Vertrauen ist ein Leben in der Gesellschaft nicht möglich.
Unsere Verletzlichkeit bedingt, dass wir Vertrauen haben müssen.
Es gibt kein Vertrauen ohne verrat.
Vertrauen haben heißt ,springen.
Wer einen Vertrag schließt, braucht ein Minimum an vertrauen.
Je mehr man sich absichert desto weniger schenkt man vertrauen.
Man kann keine Empfindungen versprechen.
Die angst ist die Kehrseite des Vertrauens.
Wer Vertrauen schenkt, muss immer wachsam sein.
Glauben ist eine höhere Form von vertrauen.
Der Glaube ist wie ein absolutes Vertrauen.
Vertrauen ist menschlich.
Der verrat Schöne am vertrauen liegt in der Symmetrie.
Selbstvertrauen ist eine Illusion.
ist immer möglich.
Kann durch vertrauen eine neue Welt entstehen.
Blindes Vertrauen ist gefährlich.